علت بیماری ریا نفاق، طمع یا جلب محبت ومدح وثنای دیگران است. منافق دارای دوچهره است؛ در ظاهر چهرهای مقدسمآبانه و در باطن شیطان صفتانه؛ بنابراين وقتی بین مردم است تظاهر به عبادت وتقدّس میکند در حالی که در خلوت از هیچ حرام و نامشروعی ابا ندارد.
پرهیز از ریا و همنشیی با اهل معصیت/ استاد نوغاني/ تنظيم: شفيقه رأفت/
فراز 11: «وَاعْلَمُوا أنّ يَسيِرَ الرِّياءِ شِرْكٌ، وَمُجالِسَةَ أهْلِ الْهَوَى مَنَسَاةٌ للِاْيمَانَ وَمحَْضرَةٌ لِلشّيْطان»؛ آگاه باشید ريا كارى و تظاهر هر چند هم كم باشد شرك است، همنشينى با هواپرستان ايمان را بهدست فراموشى ميسپارد و شيطان را به حضور ميكشاند».
انسان چون موجودی با شعور ومختار است، هرکاری که انجام میدهد هدف دارد. اگر آب میخورد برای رفع تشنگی است و اگر دست به طعام دراز میکند برای رفع گرسنگی است و اگر گرسنه نباشد برای لذت و رفع اشتهای کاذب است؛ به عبارت دیگر بعضی اهداف، صادق ومتعالی است و پاسخگوی نیاز انسان است و بعضی کاذب و پست و پاسخگوی خواست وهوا پرستیهای او میباشد. در عبادت و اعمال خیری که انسانها انجام میدهند هم همین اهداف منظور است؛ یا هدف انجام تکالیف الهی و رضای خداست، همانطور که خداوند در شان اهلبیت علیهم السلام میفرماید: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلىَ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا اِنمََّا نُطْعِمُكمُْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكمُْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورا»(انسان/8و9)؛ «و غذاى (خود) را با اينكه به آن علاقه (و نياز) دارند، به مسكين و يتيم و اسير مى دهند (و مى گويند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم» و یا هدف، منافع مادی ومدح و ثنای مردم ومحبوبیت وشهرت بین آنان است؛ مانند کسانی که عقیده به خدا ندارند؛ اگر کار خوبی انجام میدهند، هدف آن یا کسب ثروت یا ارضای نفس و یا شهرت است وپاداش آنها همان رسیدن به اهداف دنیوی است. گاهی هدف هم خدا واجر و پاداش اخروی وهم نشان دادن به دیگران و کسب موقعیتهای مادی واجتماعی و شهرت یافتن در نیکوکاری است.
اولی هدفی متعالی و صادق و پاسخگوی فطرت پاک وسالم انسان است؛ چرا که انسان فطرتاً شکر منعم را بر خود لازم میداند و دومی هدفی پست و کاذب و نشأت گرفته از هوی وهوسها وخود پرستیهاست. اولی اخلاص است و انجام دهندهی آن مخلص میباشد، دومی ریا و تظاهر است و انجام دهندهی آن مرائی و متظاهر است که نوعی شرک میباشد.
ریا به دو صورت ممکن است انجام شود؛ یکی به وسیلهی نشان دادن؛ یعنی عبادت یا انفاق یاهرکار نیک وخوب و با ارزشی را به چشم دیگران کشیدن که از مادهي رؤیت است ودیگری به وسیلهی شنواندن و به عبارت دیگر به گوش دیگران رساندن که سمعه گفتهمیشود و از مادهی سمع است.
منشأ ریا
علت بیماری ریا نفاق، طمع یا جلب محبت ومدح وثنای دیگران است. منافق دارای دوچهره است؛ در ظاهر چهرهای مقدسمآبانه ودر باطن شیطان صفتانه؛ بنابراين وقتی بین مردم است تظاهر به عبادت وتقدّس میکند در حالی که در خلوت از هیچ حرام و نامشروعی ابا ندارد. «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يخُادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُواْ إِلىَ الصَّلَوةِ قَامُواْ كُسَالىَ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيل»(نساء/142)؛ «منافقان مىخواهند خدا را فريب دهند در حالى كه او آنها را فريب مىدهد و هنگامى كه به نماز برمىخيزند، با كسالت برمىخيزند و در برابر مردم ريا مىكنند و خدا را جز اندكى ياد نمىنمايند». در این آیه ریا کاری یکی از اوصاف منافقین شمردهشده که برای فریب دادن خدا ومردم تظاهر به عبادت میکنند.
طمع منشأ دیگری برای ریاست. بعضی افراد نیازمند برای جلب کمک های افراد نیکوکار تظاهر به دینداری مینمایند تا مورد توجه آنها قرارگیرند ودر واقع عبادت خدا را با منافع دنیوی خود معامله میکنند؛ غافل از این که خدا «رزاق»و «ذُوالْقُوَّةِ الْمَتِين» است. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُوالْقُوَّةِ الْمَتِين»(ذاریات/59)؛ «خداوند روزىدهنده و صاحب قوّت و قدرت است». اگر خدا را با این اوصاف جمال وکمال بشناسند وعبادت را خالصانه فقط برای او انجام دهند، خداوند هم امور دنیوی آنها را کفایت میکند. همچنین اجر وپاداش اخروی آنان با ریا وتظاهر از بین نمیرود و دچار شرک عملی نمیگردند.
علت دیگر ریا جلب توجه واعتماد مردم وطلب مدح وثنای آنهاست. بعضی افراد برای کسب موقعیتهای اجتماعی تظاهر به زهد وتقوا میکنند، از جمله در کارهای عام المنفعه شرکت میکنند که چون با هدف خالصی انجام نمیشود، عمل خود را باطل واجر خود را ضایع مینمایند.
قرآن کریم در آیات متعدّدی انسانها را از ریا در امور مختلف برحذر داشتهاست:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لايَقْدِرُونَ عَلى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين»؛(بقره/264) «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بخششهاى خود را با منّت و آزار، باطل نسازيد! همانند كسى كه مال خود را براى نشاندادن به مردم، انفاق مىكند و به خدا و روز رستاخيز، ايمان نمىآورد؛ (كار او) همچون قطعه سنگى است كه بر آن، (قشر نازكى از) خاك باشد (و بذرهايى در آن افشاندهشود) و رگبار باران به آن برسد (و همهي خاكها و بذرها را بشويد) و آن را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند. آنها از كارى كه انجام دادهاند، چيزى به دست نمى آورند؛ و خداوند، جمعيت كافران را هدايت نمى كند».
«فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ الَّذينَ هُمْ يُراؤُنَ وَ يَمْنَعُونَ الْماعُون»؛ (ماعون/5تا8) «در نماز خود سهلانگارى مى كنند، همان كسانى كه ريا مى كنند و ديگران را از وسايل ضرورى زندگى منع مى نمايند».
«وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَ رِئَاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ محُيط»؛(انفال/47) «و مانند كسانى نباشيد كه از روى هوى پرستى و غرور و خودنمايى در برابر مردم از سرزمين خود به (سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و (مردم را) از راه خدا بازمى داشتند (و سرانجام شكست خوردند) و خداوند به آنچه عمل مى كنند، احاطه (و آگاهى) دارد».
نشانههای ریا
ریا از بیماری های روحی پنهان است که گاهی خود انسان هم از آن غافل و بیخبر است وخیال می کند در همهي کارهایش خلوص دارد؛ لذا برای این که هر کسی خلوص عمل خود را محک بزند باید علامات ریا را بشناسد. در روایات نشانههايی برای مرائی ذکر شده است:
قال عليّ علیه السلام: «للمرائي أربع علامات: يكسل إذا كان وحده، و ينشط إذا كان في الناس، و يزيد في العمل إذا اثنى عليه، و ينقص منه إذا لم يثن عليه» « رياكار و متظاهر چهار نشانه دارد: در تنهايى كسل است، در ميان مردم با نشاط، چون تعريفش كنند بيشتر كار كند و هر گاه تمجيدى نباشد از عمل بكاهد». (مشكيني، 1424، ص343)
برای ریا کار چهار نشانه است؛ در تنهایی در انجام عبادت کسل و سست است. نشاط او در عبادت زمانی است که در بین مردم است. هرگاه در کار خیر از او تعریف وتمجید کنند بر کار خود می افزاید و اگر از او قدردانی نشود از کار خود کم می کند.
«عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَعْمَلُ الشَّيْءَ مِنَ الْخَيْرِ فَيَرَاهُ إِنْسَانٌ فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ فَقَالَ لَا بَأْسَ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ يُحِبُّ أَنْ يَظْهَرَ لَهُ فِي النَّاسِ الْخَيْرُ إِذَا لَمْ يَكُنْ صَنَعَ ذَلِكَ لِذَلِک.»(كليني، 1382، ج2، ص297) «زراره گويد: از امام باقر پرسيدم راجع به مردى كه كار خيرى ميكند و شخصى او را مى بيند و او خوشش مى آيد، فرمود: عيبي نيست بر كسي كه دوست دارد خوبياش ميان مردم نمايان شود به شرط آنكه عمل را به آن قصد انجام ندهد».
جراح مدائنی از امام صادق علیه السلام از تفسیر این آیه (کهف/110) سؤال کرد: «فَمَن كاَنَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا؛ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ الرَّجُلُ يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الثَّوَابِ لَا يَطْلُبُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِنَّمَا يَطْلُبُ تَزْكِيَةَ النَّاسِ- يَشْتَهِي أَنْ يُسْمِعَ بِهِ النَّاسَ فَهَذَا الَّذِي أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَسَرَّ خَيْراً فَذَهَبَتِ الْأَيَّامُ أَبَداً حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ خَيْراً وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُسِرُّ شَرّاً فَذَهَبَتِ الْأَيَّامُ أَبَداً حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ شَرُّا». (كليني،1362، ج2، ص294) امام صادق فرمودند:«کسی که کار خوب که اجر وپاداش دارد انجام میدهد ولی خالص و قربة الی الله نیست بلکه برای این است که مردم اورا متعبد و نیک بدانند ومیل دارد که مردم کار اورا بشنوند وبدانند، این چنین کسی در عبادت پروردگارش شریک قرار داده است». سپس سخن خود را ادامه دادند و فرمودند: «هیچ بندهای نیست که عبادت وکار خوب خود را که برای خدا انجامداده پنهان ومخفی نگهدارد از دیگران مگر این که بعد از گذشت ایام خدا خوبیهای او را آشکارکند و هیچ بندهای نیست که کار بد خود را نزد مردم پنهان میکند مگر این که بعد از گذشت ایام خداوند شرور باطن اورا آشکار میگرداند».
«َالْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ قَالَ وَ مَا الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ قَالَ يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ وَ يُنْفِقُ نَفَقَةً لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ فَكُتِبَ لَهُ سِرّاً ثُمَّ يَذْكُرُهَا وَ تُمْحَى فَتُكْتَبُ لَهُ عَلَانِيَةً ثُمَّ يَذْكُرُهَا فَتُمْحَى فَكُتِبَ لَهُ ریاء.»(همان،باب ريا، ص296) امام باقر علیه السلام فرمودند: «نگهداری عمل ازخود عمل خالص مشکلتر است راوی عرضکرد نگهداری عمل چیست؟ فرمودند: شخص برای خداي یگانه و بیشریک عبادت و کار خیری انجام میدهد که اجر وثواب دارد، سپس کارش را بر زبان میآورد، پس برایش ثواب عمل آشکار نوشتهمیشود (که ثوابش کمتر از عمل پنهان است) باز مکرّر بر زبان میآورد تا آن عمل را محو نموده و برایش ریا مینویسند. (علاوه بر این که ثواب ندارد مستحق عقاب هم میشود).
با توجه به بیانات معصومین علیهم السلام مردم در اعمال خود چهار دسته اند: اول اولیای خدا که نیّتشان در هرکاری فقط رضای خدا وقرب اوست و از فهمیدن یا نفهمیدن مردم هیچ اثری نمیگیرند، دوم: مؤمنینی که عمل را اگر چه خالصانه برای خدا انجام میدهند و فقط از او انتظار جزا و پاداش دارند ولی اگر مردم از کار آنها مطلع شوند قلباً خوشحال میشوند که به فرمودهي امام باقر علیه السلام ریا محسوب نمیشود. سوم: افرادی که ابتدا عمل را خالصانه و مخفی انجام میدهند ولی بعد به نحوی آن را به اطلاع دیگران میرسانند و همین کار، از خلوص وثواب عمل آنها میکاهد واگر مکرر آن را ظاهر کنند عملشان آمیخته به شرک خواهد شد. گروه چهارم افرادی هستند که کار را از همان ابتدا به قصد مدح وثنا وخوشایند مردم انجام میدهند، این ها ریا کار و مشرکند و جزعقوبت در دنیا وآخرت نتیجهای از کارهای خود نمیبرند.
پرهیز از همنشینی با اهل معصیت
«َومُجَالَسََة أََهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلاْيمَانِ َوَمحْضرَة لِلشَّيْطَانِ؛ همنشينى با هواپرستان ايمان را بهدست فراموشى ميسپارد و شيطان را به حضور ميكشاند». مقصود از اهل هوی، اهل معاصی هستند که در مجالسشان از لهو و لعب، دروغ وتهمت وغیبت ابا وامتناع ندارند. آیات الهی ومقدّسات دین و احکام آن را انکار و یا استهزاء مینمایند. در آیات و روایات ایجاد شبهه میکنند و به پیشوایان دین توهین نموده و تهمت میزنند.
معلوم است همنشینی با چنین افرادی و حضور در مجالس آنها در دل و قلب انسان مؤمن اثر میگذارد. و ایمان او را به خدا و معاد سست میکند. همنشینی با اهل معصیت اگر ادامه پیدا کند قبح معصیت و عظمت گناه را در نظر انسان کوچک و بیاهمیت مینماید و دل انسان را تیره وتار میگرداند وکم کم او را از یاد خدا و فکر مرگ غافل میکند. از قلب چنین انسانی نور ایمان خارج میگردد و همین زمینه را برای حضور شیطان و وساوس شیطانی آماده میکند و انسان را به گناهان بزگتری میکشاند. در حدیثی از ابی عبدالله علیه السلام چنین آمدهاست: «وَ مَا اجْتَمَعَ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْجَاحِدِينَ إِلَّا حَضَرَهُمْ عَشَرَةُ أَضْعَافِهِمْ مِنَ الشَّيَاطِينِ فَإِنْ تَكَلَّمُوا تَكَلَّمَ الشَّيْطَانُ بِنَحْوِ كَلَامِهِمْ وَ إِذَا ضَحِكُوا ضَحِكُوا مَعَهُمْ وَ إِذَا نَالُوا مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ نَالُوا مَعَهُمْ فَمَنِ ابْتُلِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بِهِمْ فَإِذَا خَاضُوا فِي ذَلِكَ فَلْيَقُمْ وَ لَا يَكُنْ شِرْكَ شَيْطَانٍ وَ لَا جَلِيسَه»(كليني،1360، ج2، ص187)؛ «سه تن از منكران حق گرد هم نيايند جز آن كه با آنها ده برابر از شياطين حضور يابد و اگر سخنى گويند با آنان در گفتگو شوند و اگر بخندند با آنها بخندند، و اگر به دوستان خدا بد گويند با آنها هم آواز شوند اگر از مؤمنین در مجلس آنها گرفتار شد، چون به این چیزها پرداختند آن مؤمن باید برخیزد وکناره گیرد و شریک و همنشین شیطان نشود». قرآن کریم نشستن در چنین مجالسی که در آن آیات الهی را استهزا میکنند و به پیشوایان دین توهین می نمایند، نهی فرموده است: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعاً. (نساء/140) و خداوند (اين حكم را) در قرآن بر شما نازل كرده كه هر گاه بشنويد افرادى آيات خدا را انكار و استهزا مى كنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند! و گر نه، شما هم مثل آنان خواهيد بود. خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ جمع مى كند».
«وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ»(انعام/68)؛ هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگري بپردازند! واگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيت ستمگر منشين!
منابع
* قرآن كريم.
* * نهجالبلاغه.
1.کلینی، محمدبنيعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1362.
2. مشكينى، على، تحرير المواعظ العددية، قم، الهادي، 1424.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 28