شكرگزاري زيباترين چهرهي بندگي / جمیله سیفی
آوردهاند در عرصهی عظما و انجمن کبرای قیامت، که بساط سنجش اعمال بگسترانند، منادی ندا کند: لِیَقُم الحَمّادون؟! هیچ کس برنخیزد مگر کسی که پیوسته در همهی احوال و اوقات مشغول به حمد و ثنا و شکر پروردگار بوده و حق نعمت را برآورده است. (میبدی، 1370، ص247)
و نیز اول کسی که به بهشت دعوت ميشود شاکران و حمدکنندگان خداوند هستند: «اَوَل مَن یُدعی الی الجَنّه الحمّادون الله فی السراء و الضراء». (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ص67)
به راستی محاسبات خدا با محاسبات ما انسانها بسیار متفاوت است. در همه جای دنیا، دو به علاوهی دو ميشود چهار، امّا در محاسبات خدا، حتی کوچکترین عمل انسان نیز تا بینهایت پاداش دارد: «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُم» (ابراهیم/7) چگونه؟!
رسیدن به این جایگاه مشروط به دو ویژگی است:
ویژگی اول: انسان موجودی منفعل نیست، یعنی تنها اثر نميپذیرد، بلکه اثرگذار است و تنها از خداوند تأثیرپذیر است.
از آنجا که افعال الهی جلوههایی از صفات الهی هستند، در صورتی که انسان آنها را درک کرده و بشناسد آثار ویژهای در دل و روان و سپس در اعمال او پدید ميآورند و چون این افعال متفاوتند، به تناسب آنها صفات و افعال اخلاقی نیز متعدّد هستند و نیز با توجه به اینکه حقایق مفید عالم هستی دربارهی انسان چه از جنبهی مادی و چه معنوی نعمتهای خداوندی هستند، حالاتی را موجب ميشوند که در رشد انسانی مؤثّر است. یکی از آن حالات که انسان در زندگی خود با آن روبهرو است شکر و سپاسگزاری از حضرت حق است.
ویژگی دوم: مراتب سیر و سلوک انسان دو قسم است؛ قسم اول مقدماتی که به خودی خود و بذات مقصود نیستند مانند توبه و صبر و خوف و زهد و... بلکه وسایلی هستند برای وصول به مراحل بالاتر؛ دوم مقاصد و نهایات که به خودی خود و بهذات مقصود (معین، ص1468) و منظور هستند مانند محبت و شوق و رضا و توحید و... اینها همه به نفس خود مقصود هستند نه وسیله برای کار دیگر : «وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ...»(یونس/109)؛ و پایانبخش نیایششان این است که همهی ستایشها ویژهی خداوند مالک و مربی جهانیان است.
شکر و حمد خداوند نیز از همین قسم است، که به خودی خود و بهذات مقصود است و هر آنچه از اعمال این وجه را داشته باشد ماندگار است و هرگز منقطع نگردد.
شکر در لغت به معنای کشف و اظهار سپاس است و در عرف اظهار نعمت منعم به وسیلهی دل و زبان است. (کاشانی، ص384)
ودر نهجالبلاغه با معادلاتی چون:«الحمد»، «الثناء» و «الشکر» آمده است.
علامه محمدتقیجعفری در تعریف شکر ميفرمایند: شکر و ثنا عبارت است از تفکّر در فیض هستی که با ارزشترین نعمت خداوندی است و این تفکر و اعتقاد، حتی نعمتبودن نفسهایی را که انسان برميآورد، اثبات ميکند، چه رسد به نعمت عقل و قلب و وجدان با صدها فعالیتی که دارند. این توجه و تفکر و اعتقاد موجب ميشود که حق آنها ادا شود. (جعفری، ج12،ص11)
شکر زیباترین انگیزهی بندگی
به فرمودهی امیرمومنان علیه السلام: گسترهی نعمتهای خداوند بسیار وسیع است: «الحَمْدُ للهِ الَّذَي لاَ يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ القَائِلُونَ، وَلاِ يُحْصِي نَعْمَاءَهُ العَادُّونَ، ولاَ يُؤَدِّي حَقَّهُ الُمجْتَهِدُونَ...» ؛ سپاس خدای را که حق ستایشش بالاتر از حدّ ستایشگران است و نعمتهایش فوق اندیشهي شمارشگران. حق جویان کوشا از ادای حقش ناتوانند. (نهجالبلاغه، خ1)
به همین دلیل، از جمله معرفتهایی که انسان برای زندگی توحیدی سخت به آن نیازمند است شناخت نعمتهای زیادی است که خداوند تبارک وتعالی به انسان عطا فرموده و ميتواند بر عطای خود ادامه داده، بر آنها بیفزاید و همچنین قادر است از نعمتهای برتر و بالاتر در این دنیا و آخرت انسان را برخوردار سازد. نیز معرفت به این که او ميتواند تمامی این نعمتهای دنیایی را از او گرفته، و در جهان ابدی هم انسان را از همهی نعمتها محروم کند.
این شناخت در جنبهی اثبات و سلب نعمتها ، حالت خاصّی را در انسان بهوجود ميآورد که همانگونه که گفتیم این حالت شکر نام دارد.
شکر یکی از عالیترین عوامل سازندهی روح انسانی است. آغاز چنین معرفت و عملی، آغاز تکامل انسانی و برقراری یک ارتباط معقول میان انسان و جهان هستی است.
امیرمومنان علیه السلام در نهجالبلاغه یکی از صفات مؤمن را شکرگزاری در برابر نعمتها دانسته ميفرمایند :
فی صفه المومن: «المُومِنُ بشرُُُه فی وجهِهِ...َ مشغُولُ وَقتُه، شَکُورُ صُبُور»؛ سرور و شادمانی مومن در چهرهی او و وقتش مشغول و شکرگزار است. (نهج البلاغه، حکمت324)
شکرگزاری حالتی فطری است و هر انسانی قادر است آن را درون خود تجربه کند؛ بدین صورت که زمانی که فردی به فرد دیگر احسان ميکند، شخص متنعّم در مقابل منعم احساس خاصی پیدا کرده که همین احساس منشاء شکر و سپاسگزاری به او ميشود. پس به او احترام گذاشته و از او قدردانی ميکند.
امیرالمؤمنین علیه السلام انگیزهی بعثت انبیاء عموماَ و پیامبر اسلام
صلی الله علیه و آله و سلم را خصوصاً یادآوری نعمتهای فراموش شده دانسته بیان ميدارند:
«...ویُذکّروهَم مَنسیَّ نِعمَتَه؛ ونعمت فراموش شدهی او را بهیادشان آورد». (همان، خطبه1)
حکمت اساسی شکر نعمتهای خداوندی، تنها به یاد خدا بودن و ادا کردن حقوق است؛ چرا که همچنان که خداوند متعال نیازی به عبادت بندگانش ندارد، بینیاز از شکرگزاری آنان نیز هست.
با توجّه به اینکه تمامي نعمتها از ریز و درشت، پنهان و آشکار، بیواسطه و باواسطه، از آن خداست، طبیعتاً باید این احساس نسبت به خداوند عمیقتر و کاملتر وجود داشته باشد، چرا که به فرمایش قرآن:
«و إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»(ابراهيم/34)؛ واگر نعمتهای خدا را شماره کنید هرگز نميتوانید آنها را به شماره درآورید.
حضرت علی علیه السلام این فراوانی نعمات را در کلام خود بیان فرمودهاند: نعمت بیکران و جاویدان (همان، خطبه84)، نعمت بزرگ بعثت (همان، خطبه105-71)، نعمت عافیت (همان، خطبه137) و...
پر واضح است تنها در صورتی که انسان سلامت فطرت خود را از دست داده باشد و دل و قلب او را حجاب گرفته باشد و تحت تاثیر نعمتهای الهی قرار نگرفته باشد، این حالت (شکرگزاری) در او حاصل نخواهد شد.
چرا ناسپاسی؟
انسان به دلیل دارا بودن صفت حرص، همیشه متوقّع است، نگاه او به جهان هستی تک بعدی(فردگرا) و متوقّعانه بوده و همه چیز را با دیدهي منفعتطلبی نگاه ميکند؛ پنداری همه چیز برای او آفریده شده و او برای هیچ، او دچار یک نقیصهي بزرگ معرفتی است، از صفات الهی تنها رحمت و عطوفت (صفات جمال)را دیده و هیچ گاه این تصور که ممکن است خداوند جبار(صفات جلال) نیز باشد در نظر خود مجسم نميکند، با توجه به اینکه جلال و جمال خداوند مراتب تجلی حق هستند و نمود واقعی مهر و قهر خداوند، او بیشتر عقلگراست و زیر بار تعبد نميرود (دقت داشته باشید که در مطالب بالا متذکر شدیم شکرگزاری حالتی فطری است) او بیشتر استدلالگرا بوده و زمانی باور به این امر پیدا ميکند که تعبّد نیز به صورت یک امر عقلانی برای او مطرح شود.
در این نگاه، خدا مطرح است، ولی در خدمت انسان؛ به همین دلیل او دیگر از تکلیف (شُکر) سخن نميگوید، (تکلیف به دلیل اینکه با رنج همراه است به نوبهي خود نشانهي جلال خداوند است، ولی درون آن تشریف که نشانهي جمال خداوند است ميباشد) تنها از حق خود در برابر خدا ميگوید.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
آری عالم مخلوق خداست و برای انسان، امّا تفکر توحیدی انسان را محور نميشمارد، بلکه او را هم به عنوان بنده موجودی مطرح ميکند که باید در خدمت خدا باشد.
انسان با این نگاه دارای مقامي ميشود که به فرمودهي حضرت در همهي حالات شکرگزار و قدردان خداوند خواهد بود: «نَحمُدُهُ عَلَی مَا اَخَذَ و اَعطی وَ عَلی ما اَبلی وَابتَلی»؛ سپاس خدای را بر آنچه که از بندگانش ميگیرد و بر آنچه كه به آنان عطا ميکند. (همان، خطبه133)
انسان الهی این حقیقت را درک کرده است که مقتضای ذات ربوبی خیر محض است و به هیچ وجه ظلم و شر از آن مقام ربوبی صادر نميشود، ميداند هر عطا و بخشش و سلب آن از ناحیهي ذات الهی خیر و کمال است. این انسان شکر و ثنا را با ارزشترین نعمتها دانسته و این توجه و تفکر و اعتقاد او موجب ميشود که حق آن نعمتها را به خوبی ادا کند.
راهکارهای کسب فضیلت شکر
- تلاش و کوشش بسیار برای مفید ساختن اشیاء به جهت اینکه جنبهي نعمت پیدا کنند.
- نشاط و انبساط روحی دائمی (نشاط ناشی از این که انسان طرف توجه خداوندی است که برای او نعمتهایی ارزانی داشته است).
- محاسبهی دقیق در بهرهبرداری از همهي اشیاء مفید که نعمتهای خداوند ميباشند و پرهیز جدی در بهکاربردن نابجا و اسراف و تباه ساختن آنها. (جعفری، ج19، ص47)
چنانکه حضرت امیر علیه السلام ميفرمایند: «اَقَلَّ مَا یَلزَمُکُم لِلّهِ الّا تَستَعیِنُوا بنِعَمِهِ عَلَی مَعَا صِیهِ» ؛ کمترین حقی که خداوند بر گردن شما دارد، این است که از نعمتهای او برای گناهان کمک نگیرید. (نهجالبلاغه، حكمت321)
منابع
*قرآن کریم.
** نهج البلاغه.
1. جعفری، محمد تقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران، مؤسّسهی نشر و آثار علامه، بيتا.
2. زمانی، کریم، میناگر عشق، شرح موضوعی مثنوی معنوی، تهران، نشر نی، 1388.
3. فتال نيشابوري، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، نشر رضي،1375.
4. کاشانی، عزالدین محمود، مصباح الهدایه، مقدمه و تصحیح: جلال الدین همایی، بیتا.
5. محمدي ریشهری، محمد، نهج الذکر، قم، دارالحدیث، 1387.
6. معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران، ميلاد، 1387.
7. ميبدي، رشيدالدين، ، لطایفی از قرآن کریم؛ گزیدهي کشفالاسرار و عده الابرار، دکتر محمد مهدی ركني، آستان قدس رضوی، 1370.
8. نجاتی، دکتر محمد عثمان، قرآن و روانشناسی، ترجمه: عباس عرب، مشهد، آستان قدس رضوي، 1367.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 28