دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
پنجشنبه, 09 فروردین,1403

آخرين نيايش


 آخرين نيايش

كوچه‌ها را يكي پس از ديگري پشت سر‌گذاشت. خورشيد غريبانه به غرب آسمان رنگ غروب مي‌زد و در انتهاي افق پنهان مي‌شد. امشب را به خانه‌ي دخترش مي‌رفت. هُرم گرما‌ي سنگفرشِ كوچه‌ها چهره‌اش را مي‌سوزاند. اين شصت و سومين بهار قرآني بود كه بر سر سفره‌ي رمضان ميهمان خدا مي‌شد. در را كه كوبيد همه به استقبالش ‌آمدند. مرغابي‌ها، كودكان و دختر مهربانش. رنگين‌كمان مهرباني‌اش بر آسمان خانه‌ي كوچك ام‌كلثوم، رنگ رنگ محبت و لطف و احسان و كرامت را به‌تصوير ‌كشيد، درست چون رنگين كماني كه همه‌ شب برآسمان غبار‌گرفته و غربت‌زده و تفتيده‌ي كوفه رنگ حيات پاشيده بود. همه از حضور او شادمان بودند. اين رمضان او هر شب را در خانه‌ي يكي از بچه‌ها ميهمان بود و امشب نوبت خانه‌ي ام‌كلثوم بود.

 دختر هم حس مي‌كرد كه امشب شبي غريب است. طَبَقِ افطار را كه بر زمين گذاشت به چشم‌هاي پدر خيره شد. بر ساحل موج‌خيز مهرباني نگاهش‌ غرق تماشا بود كه ناگاه موجي بلند و خروشان آميخته با بغض او را به خود آورد. ام‌كلثوم با دستپاچگي به طبق افطار خيره شد. دو تکه نان جو،کاسه‌ای شیر و قدري نمک، همین! اما پدر گريست:«دخترم برای من دو خورش حاضر کرده‌ای؟ نمی‌دانی که من از برادرم رسول خدا تبعيت می‌کنم...؛ به خدایم سوگند افطار نمي‌كنم تا از این دو خورش یکی را برداری». ام‌کلثوم پريشان ظرف شیر را برداشت و پرسيد: تنها با کمی نان جو و نمک؟

لحظه‌ها سنگين و آهسته مي‌گذشت. ام‌كلثوم از دريچه به حياط خانه چشم دوخته بود. بي‌تابي‌هاي پدر پريشانش مي‌كرد.

امشب گويي در عمق آسمان و لابه‌لاي ستارگان قراري دارد كه اين‌گونه بي‌‌قرار نجوا مي‌كند. نغمه‌ي مناجاتش عمق جان را مي‌سوزاند. «یس» تلاوت می‌کرد و استغفار بر لب داشت؛ چون دريايي متلاطم مي‌خروشيد و ناگاه آرام مي‌گرفت «به خدا سوگند این همان شبی است که حبيبم، رسول خدا به من وعده داده‌ است». اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا! مرگ را بر من مبارک گردان.

شب از نيمه گذشته. شهر گويي در سكوتي وهم‌آلود به خواب رفته است. اهل خانه همه خوابيده‌اند، حتي مرغابي‌ها. تنها علي بيدار است و در كار مناجات و ام‌كلثوم كه مضطرب، پدر را مي‌پايد.

امشب از آسمان عطر پيامبر به مشامش مي‌رسد. همان عطري كه در لحظه‌هاي خوب كودكانه‌اش از آغوش گرم پيامبر استشمام مي‌كرد. آن گاه كه او را در كنار خود و در بستر خود می‌خوابانید؛ علي هميشه و همه جا در پی پيامبر بود، در سفر و حضر، چون شتربچه در پی مادر؛ آن گاه پيامبر از اخلاق نيكش براي علي نشانه‌ها برپا می‌داشت و او را به پیروی از آن‌ها می‌گماشت.

 به آسمان چشم دوخت. امشب دوباره آسمان ستاره باران بود. چون شب‌هاي بيتوته‌ي پيامبر در خلوت حرا. شب‌هايي كه براي آرامش دل بي‌قرار خديجه، علي ظرفي غذا را تا بالاي كوه با خود مي‌كشيد و با همه‌ي كوچكي‌اش در عظمت نيايش‌هاي پيامبر شريك مي‌شد. امشب دوباره آسمان ستاره باران بود، گويا امشب علي مبعوث مي‌شد. وعده‌ي ديدار نزديك ‌شده بود.

 علي كه درود خدا بر او باد به راه افتاد. ام‌كلثوم جلو دويد: پدر اين چه حالي است امشب! مرغابي‌ها نجوا كنان به جامه‌ي او آویختند او خواست آن‌ها را از پدر دور كند؛ امام فرمود: آنها را به حال خود بگذار.حالا سروصدا می‌کنند اما به زودی نوحه سر خواهند داد. اشك از چشمان ام‌كلثوم جاري شد، ملتمسانه از پدر تقاضا كرد: دستور بفرمایید که جُعده به مسجد برود و با مردم نماز بگذارد. پدر آرام نگاهش كرد، نگاهش گرم و مهربان و عميق بود و فرمود:« از قضای الهی نمی‌توان گریخت».  کمربندش را محکم بست و در حالي كه شعري زمزمه مي‌کرد«هان ای فرزند ابوطالب! کمر خویش را برای مرگ محکم ببند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد» لبخندي شيرين بر لب‌هايش نشست: «از مرگ، آن گاه که به سوی تو مي‌آید، جزع و فریاد مکن» و به سوي مسجد شتافت.

قدم‌هايش مصمم و استوار بود. گام‌هايي به استواري گام‌هاي ليله‌المبيت. به همان صلابت و استواري. آن شب هم مي‌دانست كه نو عروس مرگ آراسته به پيشوازش شتافته. به مسجد نزديك مي‌شد. حس كرد كسي با فاصله او را تعقيب مي‌كند؛ برگشت و به تاريكي چشم دوخت؛ حسن عليه السلام بود كه براي حفاظت از پدر با فاصله ‌مراقبش بود. او را به خانه برگرداند. شب‌هاي پاياني ميهماني خدا بود و مسلمانان در مسجد مشغول دعا و مناجات. وارد مسجد شد و در تاریکی، نمازي اقامه كرد به شرافت نيايش‌هاي بي‌مانند علي. نمازي كه اگر تير از پايش مي‌كشيدند او غرق در ستايش معبود دست و دل از بندگي برنمي‌گرفت. خود را به بلنداي بام مسجد رساند و با همه‌ي وجود نغمه‌ي اذان را سرود. اذانی که در سایه‌ي همت و رشادت مردانه‌ي او شکوه و جلال یافته بود، در آسمان كوفه پيچيد. از مأذنه پايين آمد. هنوز در گوشه و كنار صحن مسجد عده‌اي درخواب بودند و برخي بيدار، اما فروخفته در غفلتي عميق. امام، با بانگ «الصلوه، الصلوه»، خفتگان را برای نماز بیدار کرد. جماعت شتابان براي حضور در صف اول بر هم سبقت مي‌گرفتند و علي نماز را اقامه كرد. آخرين نماز عشق.

   وقتي اهل كوفه قامت خون آلودش را بر سر زنان به خانه مي‌بردند، غريوي غرور آفرين شنيدندكه خُروشيد «بِسْمِ اللّهِ وَبِاْللّهِ وَ عَلَی مِلَّه رَسُولِ اللّهِ فُزتُ و رَبِّ الْکَعْبَه؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار و کامروا شدم».

او را به سمت خانه مي‌بردند؛ او كه در قبله‌گاه زاده شد و در سجده‌گاه كشته. علي بر روي دستان مردم به سوي خانه مي‌رفت و مي‌انديشيد. به روز‌هاي« بدر» به روز‌هاي «حنين» به روز‌هاي «خندق». به لحظه‌هايي كه حبيبش محمد كه درود خدا بر او باد، او را راهي نبرد كرده و فرموده ‌بود: «تمام اسلام در برابر تمام كفر ايستاده است» و او مي‌ايستاد و قامت نا‌استوار طغيان و ظلم و كفر و بيداد را در هم مي‌شكست. به روز‌هايي انديشيد كه در برابر ناكثين ايستاد با همه‌ي «وجاهت»، «ثروت»، «سياست» و «قدرت» آنان و در برابر  قاسطين ايستاد با همه‌ي «حسادت و كينه ورزي»، «قدرت طلبي و دنيا طلبي»، «تزوير و «نيرنگ» و «باورهاي التقاطي و سست» آنان و در برابر مارقين ايستاد با همه‌ي «بي‌بصيرتي در تشخيص حق و باطل»، «عصبيت»، «خرافه‌گرايي» و «عدم تبعيت از ولايت» آنان؛ اينك با بي‌بصيرتي و حقد و كينه‌ي هم آنان در شهادت برايش باز شده بود.

علي را به خانه بردند و او مي‌‌دانست كه موعد ديدار نزديك است. با شعارحکم برای خداست نه برای تو ای علی؛ « للّه الحکمُ لا لک یا علی» ديباچه‌ي عظيم‌ترين شگفتي خلقت را بستند و علي قرآن ناطق در ماه قرآن به نام قرآن كشته شد و جهاني هنوز تشنه‌كام اقيانوس مواج علوم ناب و ناشناخته‌ي علوي است. او كه مي‌فرمود: «به خداوند سوگند تمام آیات الهی را می‌دانم. پروردگارم به من قلبی فهیم و زبانی پرسنده بخشیده است. از من، هر آن‌چه از آیات الهی مي‌خواهید بپرسید، ‌كه می‌دانم تمام آیات الهی كی و كجا نازل شده است، در فرازها و یا فرودها. در روزان و یا شبان».

بزرگ‌مردي كه مي‌دانستند هر آیه‌ای كه نازل می‌شد رسول ‌خدا شیوه‌ي قرائت آن را به او ‌آموخته بود. آن‌گاه املاء می‌كرد و او می‌نوشت؛ سپس تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه آن را به علي عليه السلام می‌آموزانید و دعا می‌كرد كه آن حقایق را دریابد و حفظ كند.

****

گويي هنوز بر مناره‌هاي تاريخ اين ندا طنين انداز است كه: «كتاب پروردگار در دسترس شماست. این پیام آسمانی، همه‌ي مصالح و مفاسد حیات دنیوی و اخروی شما را بیان نموده است؛ حلال و حرام، فرایض و شایستگی‌ها و همه و همه را توضیح داده، حقایق ابهام‌انگیز را تفسیر و مشكلات را روشن ساخته است». به‌راستي چه رنج آور است دارو و درمانِ درد‌هاي صعب‌العلاج را در كنار خود داشتن و باز به دنبال درمان دردهاي بي‌درمان روزمرگي‌هايت گرد جهان آواره گشتن. حال آن‌كه امام و امير عارفان دلنشين و زيبا با سرايشي آسماني مي‌فرمايند: «‌‌این قرآن معدن ایمان است و مركز آن، چشمه‌سار دانش است و دریاهای آن، باغستان داد است و بركه‌ها و آبگیرهای آن، سنگ‌‌ زیرین بنای اسلام است و پایه‌های آن، وادی‌ حقیقت است و سبزه‌زارهای آن، دریایی است كه بردارندگان آب، آن را خشك نگردانند؛ چشمه‌ساری است كه هرچه از آن برگیرند فرونخشكد، آبشخوری است كه درآیندگان، آب آن را نكاهند، منزلگاهی است كه مسافران راهش را گم نكنند، نشانه‌‌ای است كه روندگان به روشنی آن‌ را ببینند، پشته‌‌ای است كه روی آورندگان از آن نگذرند و آن را نگذارند». چگونه گوش‌هاي شنوا اين نغمه‌هاي دل‌انگيز از حقايق ايمان را بشنوند و باز صمٌ بكمٌ عميٌ‌فهم لا يعقلون اين چنين گنجينه‌اي را فرو‌هشته و در به در، به سراغ مطلّاي دروغين كذّابان به هر معدني سرك مي‌كشند؟ و حال آن كه امير بلاغت و عرفان هشدار داده‌است كه: « و بدانید كسی را كه با قرآن است نیازی نباشد، و بی‌قرآن بی‌نیاز نباشد، پس بهبودی خود را از قرآن بخواهید و در سختی‌ها از آن مدد جویید. زیرا در قرآن شفای بزرگترین دردها یعنی كفر و نفاق و تباهی و گمراهی است». اما آيا تنها تلاوتي سبك سرانه و عجولانه بسنده است براي غور در اين بحر بي‌كران و صيد مرواريد‌هاي غلطان؟ پيرو امير مؤمنان ولي آگاه زمان امام خامنه‌اي اين گونه توصيه دارند: «وقتى انس با قرآن پيدا شد، مجال تدبّر و تأمّل و تفكّر در معارف قرآن به دست خواهد آمد. قرآن را نمي‌شود سرسرى خواند و گذشت؛ قرآن احتياج دارد به تدبر، تكيه‌ى بر روى هر كلمه‌اى از كلمات و هر تركيبى از تركيب‌هاى كلامى و لفظى. انسان هرچه بيشتر تدبّر كند، تأمّل كند، انس بيشترى پيدا كند، بهره‌ى بيشترى خواهد برد».31/4/1391 به راستي اگر ياران پيامبر با تأمّل در قرآن، كلام نازل شده‌ي خداوند تدبّر داشتند؛ از ميان آنان ناكثين و قاسطين و مارقين بر‌مي‌خاست؟. آيا لكّه‌هاي سياه جنگ جمل و صفين و نهروان بر تارك تاريخ نقش مي‌بست؟ رهبر انقلاب مي‌فرمايند: «در صدر اسلام، آن كسانى كه ممدوح واقع شدند بيش از آن چه كه به خاطر نماز و عبادتشان ممدوح واقع شدند، به خاطر موضع‏گيرى‏هاى سياسى‏شان، اجتماعى‏شان و مجاهدتشان ممدوح واقع شدند. ما ابى‌ذر، عمار، مقداد، ميثم‌تمار، يا مالك اشتر را كمتر به عبادتشان مدح مى‏كنيم. تاريخ، اين‏ها را به آن مواضعى مى‏شناسد كه اين مواضع، تعيين‏كننده بود؛ حركت كلان جامعه را توانست هدايت كند، شكل بدهد و به پيشرفت اين حركت كمك كند. آن‏هايى هم كه مذمت شدند، همين‏جور. خيلى از بزرگان كه مورد مذمت قرار گرفتند، به خاطر شرب خمر مذمت نشدند، به خاطر بى‏نمازى مذمت نشدند؛ به خاطر عدم حضور در آن‌جايى كه حضورشان لازم بود، مذمت شدند.16/1/1389

امروز با كمي تعمّق در آن‌چه در گوشه‌گوشه‌ي عرصه‌هاي حيات جامعه‌ي جهاني رخ مي‌نمايد به سادگي مي‌توان دريافت شعار‌هاي پر‌زرق و برق بشردوستانه و دمكراسي‌‌مآبانه و عدالت‌جويانه تزويري بيش نيست كه با تدبيري شگرف از سوي كهنه‌كاران عرصه‌ي سياست به جهان عرضه مي‌شود. همه‌ي آن‌چه غول‌هاي عظيم تصويرسازي ارائه مي‌كنند غول‌ها و بزرگ‌‌مردان تدبير‌سازي در گوشه‌اي تدبر كرده و انديشيده‌اند و اينان با پوشش زرين تصوير در قالب سبك‌زندگي و مهارت‌هاي رفتاري و زندگي نوين عصر ارتباطات روانه‌ي تاريكخانه‌ي اذهان ما مي‌كنند. اما ناگفته پيداست و انسان بصير جامعه‌ي مهدوي مي‌داند چرا اين‌گونه خشمگين و متعصب در مقابل سبك زندگي اسلامي قد علم كرده‌‌اند. امروز مسلمين مي‌دانند تقابل اسلام و غرب نه فقط تقابل در منافع و يا تضاد بر سر دوستان و دشمنان و يا دست يافتن به دانش‌هاي ممنوعه است. كه البته اين همه اختلافات هست اما اين‌ها همه‌ي اختلافات نيست. آري به‌راستي امروز تقابل اسلام و غرب در تقابل مباني ايدئولوژيكي وانديشه‌اي آن‌هاست؛ كه غرب تا وقتي‌كه غرب بماند كه ترديد است بماند و اسلام ناب تا وقتي ‌كه اسلام ناب بماند كه قطعاًً خواهد ماند اين اختلاف مبنايي پا برجا خواهد بود. اما خوب مي‌دانيم امروز تمامي تلاش‌هاي جنگ طلبان عرصه‌هاي جنگ سخت و نرم بردر هم پاشيدن كيان اسلام ناب محمدي و از هم گسيختن مباني آن است و تنها چيزي كه مي‌تواند انسجام و اتّحاد آحاد مسلمين را در اقصي نقاط عالم حفظ كند و از اعوجاج و انحراف و تفرّق و تشتّت بازشان دارد كه ياران صديق و مؤمن و مجاهد و معتقد ديروز به ناكثين و قاسطين و مارقين تبديل نشوند، باور به ايمان و اعتقاد و تدبّر و تعمّق در آموزه‌هاي ديني است كه سرچشمه‌ي زلال و ناب آن قرآن است. در حقيقت انسان مدبر و مقتدر و مسلمان مي‌كوشد ضمن حراست از انديشه‌هاي ارزنده‌ي اسلام ناب محمدي صلي الله عليه وآله از آموزه‌هاي دين الگو گرفته و به الگوسازي در عرصه‌هاي جهاني نيز بپردازد. امروز اگر به هر گوشه‌اي از زوایای زندگی‌مان نيك بنگريم همه چيز و همگان را به شدت تحت تأثیر فرهنگ غرب می‌بینیم. الگوی خوراک و پوشاک و مسکن ما نیز همین‌گونه است. تجلیل‌ها و تحقیرها و شرافت و حقارت‌هاي انسان‌ها بر آن مبنا تعریف می‌شود. بسیاری از ارزش‌های امروزی ما بر مبانی فرهنگ غرب پایه‌ریزی شده و اين سبك زندگي يك انسان مسلمان و شيعه‌ي مهدوي و منتظر نيست؛ كه او مي‌داند ابتدا بايد خانه را ساخت و پس از آن جامعه را.

مسلمان معتقد و باورمند مي‌داند عبودیت خداوند بهترین هدف انساني است و اين بارز‌ترين ويژگي سبك زندگي فاطمي و به تبع آن سبك زندگي مهدوي است. خداوند در آيه‌ي 97 سوره‌ي مباركه نحل مي‌فرمايد «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاهً طَيِّبَه وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ». حیات طیبه يعني رسيدن کلّ جامعه‌ی جهانی به مرحله‌ي جدیدی از حیات، زندگی، احساس و درک؛ و مطالبه‌ي اين تحوّل عظیم يعني تحقق زندگي نيكو و شايسته در هر حوزه‌ای. شرط تحقق حيات نيكو و پاك، ايمان است و عمل صالح. رسیدن به این هدف، يعني عبودیت خداوند و تحقق آن در زندگی، از یک طریق ممکن است و آن شناخت حجت‌های الهی و امامان معصوم علیهم السلام است كه ارادهي خداوند را تحقّق می‌بخشند و برای قرب به خداوند تنها راه محسوب می‌شوند. آيا مي‌شود منتظر چنین تحوّل عظیمی باشيم اما اقدامات ما معطوف به حوزه‌ی خصوصی و زندگی شخصی خودمان باشد؟

 تنها به خور و خواب و خشم و شهوت خويش انديشيدن حرکت در حوزه‌ي خصوصی زندگي است؛ اين لازم است اما کافی نيست كه نه همين لباس زيباست نشان آدميت. پس براي ورود به تمدّن عظيم جامعه‌ي مهدوي و حیات طیبه‌ي اسلامی، شیوه و سبک زندگی ما نيزمی‌بایست متأثّر از آموزه‌های اسلامی بشود و راه رسيدن به آن تدبّر و تعمّق در واژه واژه‌ي دستور‌هاي كتاب راهنماي انسانيت، قرآن است. و نيز تبعيت از چراغ‌هاي راهنما و علائم هدايت‌گر اين مسير: حجت‌هاي الهي و ائمه طاهرين است و جانشينان آن‌ها در عصر حاضر.

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 25


تعداد امتیازات: (88) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (2431)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort