تاریخ ارسال خبر: 01 مرداد 1393 | گروه خبری:
دخترانه
چهار پادشاه عالم به ملاقات یکدیگر رسیدند و در یک مجمع، جمع شدند و رای هند، خاقان، چین، کسری، عجم و قیصر روم و همه در مذمّت سخنگفتن و مدح خاموشی متّفق گشتند. یکی از ایشان گفت: من هرگز از خاموشی پشیمان نشدهام، امّا بسیار بر سخنی که گفتهام پشیمانی و افسوس خوردهام و دیگری گفت: هرگاه من کلمهای گفتم او مالک من میشود و دیگر مرا اختیاری از آن نیست. و مادامی که نگفتهام، من مالک و صاحب اختیار آنم و سومی گفت: عجب دارم از برای متکلّم، زیرا اگر کلامی بر خود او برگردد ضرر به او میرساند، اگر برنگردد نفعی به او نمیرساند. چهارمی گفت: به آنچه نگفتهام، قادرترم از ردّ آنچه گفتهام. (معراج السعادة، ص491)
***
حکایت میکنند: شخصی میگفت: سی سال نماز خود را در مسجد در صف اوّل خواندهبودم. قضاکردم به جهت اینکه یک روز به جهت عذری به مسجد دیر آمدم در صف اوّل جا نبود در صف دوم ایستادم، در نفس خود خجالتی یافتم از اینکه مردم مرا در صف دوم ملاحظه میکردند؛ دانستم که در این سی سال، دیدن مردم مرا در صف اول، باعث اطمینان خاطر من بود و من به آن شادبودم و به آن آگاهنبودم. (معراج السعادة، ص528)
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
***
موسی به پروردگار عرضکرد که کدام یک از بندگان نزد تو محبوبتر است؟ خطاب رسید آن که در تحصیل رضای ما چنان کوشد که دیگران در تحصیل آرزوهای خود و کسی که به پناه بندگان صالح ما درآید و کسی که چون معصیت ما را بیند چنان غضبناک گردد که پلنگ از برای خود یعنی از اندک و بسیار خلق نیندیشد و از کشتن باکندارد. (معراج السعادة، ص429)
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 28