تاریخ ارسال خبر: 01 مرداد 1392 | گروه خبری:
میراث معنوی
حسنیه معاونیان
گویي روی بال فرشتهها بودم و بالشم دستهاي پر مهر و پر از بوی گل یاس مادرم بود. به پیرامونم نگاهی کردم. انگار در بهشت هستم. بوی شکوفههای بهار نارنج تمام باغ را پر كرده، غنچههاي یاس، نرگس و محمّدی زیباییبخش این باغ است. این جا بوی مادرم را میدهد. شکوفهها کمکم میوه میدهند. غنچهها کمکم گل میشوند. صدای چهچهه ي بلبل همه چيز را زیباتر جلوه میدهد. مرغ عشقها محبّت را در گیتی پراکندهاند. ناگاه نسیم نوازندهای پوست صورتم را نوازش میدهد. احساس میکنم روی قالیچهی سلیمان نبی به پرواز درآمدهام. از بالا جلوهی روی خدا را در چینش هستی میبینم. هر چه میروم تمامی ندارد. انگار اینجا همان جایی است که در کن فیکون و فی ستّه ایام بر بوم هستی رنگ به رنگ آمیخته است. ماه باريك شده. با آواي دلنواز دعاي سحر از خواب ميپرم: «...اَللّهُمَّ اِنّى اَسَئَلُكَ مِنْ نُورِكَ بِاَنْوَرِهِ وَكُلُّ نُورِكَ نَيِّرٌاَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِنُورِكَ كُلِّهِ...».
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 25