از سلسله درسهای استاد محمّد حسین الهیزاده
شناسهی سوره:
قرآن، کلام الهی است و از جنبههای گوناگون اعجاز دارد. یکی از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز رسانه ای قرآن است، که البته کمتر مورد توجه اندیشمندان واقع شده است. تفاوت و تمایز قرآن در بعد رسانه با دیگر رسانهها در این است که نفوذ و تأثیر آیات قرآن بهعنوان یک رسانه در انسان، بهگونهای است که تا اعماق جان انسان وارد میشود. «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانا» (انفال/2) برخلاف دیگر رسانهها که دایرهی نفوذ آنها از مرزهای نفس و ذهن انسان فراتر نمیرود.
راز نفوذ قرآن تا اعماق وجود و قلب انسان در این است که قرآن کتابی در راستای فطرت انسان است و کارکرد آن شکوفا سازی فطرت وی است؛ فطرتی که بر پایهی توحید سرشته شده است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» و قابلیت تبدیل ندارد «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه». (روم/30)
از این رو دلیل مخالفت مشرکان و کفار با پیامبر و تعالیم قرآن نیز روشن میشود زیرا قرآن تنها با ذهنها کار نداشت بلکه قلبها را دگرگون میساخت و مخالفان با گرفتن گوشهای خود، مانع از رسیدن آیات به گوش خود میشدند.
خدای متعال در آیات متعددی به حبیبش امر میکند که: ای رسول ما! علیرغم مخالفت مخالفان و معاندان، آیات قرآن را برای مردم بخوان و نگران نباش و از این طریق به ما تقرّب بجوی.
سورهی مبارکهی علق یکی از سورههایی است که جریان تبلیغ قرآن را علیرغم مخالفتها تبیین مینمایید و ما نیز با تدبّر در این سورهی مبارکه و تصدیق قول الهی و تأیید فعل پیامبر، از خدا میخواهیم تا در عرصهی مخالفتهای با دین، کوتاه نیامده و خسته نشویم و با آیات قرآن به آنها به جهاد بپردازیم. وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً (فرقان/52)
متن زیر برگرفته از کتاب تدبر در قرآن تالیف حجت الاسلام محمد حسین الهی زاده است.
ساختار سوره
سورهی علق متشکل از نوزده آيه است که در دو سياق سامان يافتهاست:
سياق اول: آیات 1 تا 8
اين سياق دو دسته آيه دارد: دستهی اول. آيات يک تا پنج: آيات اول و دوم با تکرار[خَلَقَ] اشتراک اسلوبي دارند. آيهی سوم نيز با تکرار [إقْرَأْ] با آيهی اول اشتراک اسلوبي دارد. آيهی چهارم وصف [رَبُّكَ] در آيهی سوم است. در آيهی پنجم [عَلَّمَ] بدل براي [عَلَّمَ] در آيهی چهارم است؛ دستهی دوم. آيات شش تا هشت: آيهی ششم با [كَلَّا ]به آيات دسته اول پيوند خورده و ردّ ماقبل است. و آيهی هشتم در معنا حال برای آیات قبل است.
سياق دوم: 9 تا 19
آيات اين سياق در سه دسته جاي ميگيرند: دستهی اول. آيات نُه تا چهارده: آيهی نهم به دلیل اینکه هیچ ارتباط ادبی با آیات قبل ندارد و از نظر موضوعی نیز با آیات قبل تفاوت نموده است، پس سرآغاز سياق جديد است. آيات نُه و يازده و سيزده داراي اسلوب يکسان [أرَأيتَ ]اند و ضمیر فاعلی مستتر«هو»، در آيهی سيزدهم: [كَذَّبَ و تَوَلَّى] و چهاردهم: [ألَم يَعلَمْ] به [ألَّذي يَنهَى] در آیهی نهم باز می گردد. دستهی دوم. آيات پانزده تا هجده: [كَلَّا] در آيهی پانزدهم ردّ قبل است آيهی شانزدهم توضيح[ألنّاصیَة] در آيهی پيشين است؛ دستهی سوم. آيهی نوزده: اين آيه با حرف ردع [كَلَّا ]و مرجع ضمير «ه»: [تُطِعْهُ] که مانند ضمائر مفرد قبلی به «الذی یَنهی» بر می گردد، با قبلش پيوند دارد.
جهت سوره
مدتها از غروب ستارهی فروزان هدايت، پيامبر رحمت، حضرت عيسي مسيح گذشته است و تاريکي جهل و ناداني روزبهروز فراگيرتر ميشود و شيطانصفتان عالم، دست در دست هم نهادهاند تا از اين فرصت بيشترين استفاده را ببرند. هر چه ميگذرد بر شدت ظلمت و سياهي افزوده ميشود. چنين شرايطي، به تغييرِ تدريجيِ ملاکهاي فضيلت و برتري منجر شده و دنياي خاکي، مقصد و مأواي و مرکز آرزوهاي اين موجود دو پا گرديده است و احساس بينيازي نسبت به پروردگار باعث گرديده که طغيان كند، تا آنجا که ميخواهد بر انديشه و اعمال بندگان فرمان راند و از بندگي خدا بازشان دارد.
لکن سنت الهي بر اين است که آسمان هدايت براي هميشه روشن و نوراني باشد. از اين رو خداي مهربانيها، محبوبترين موجود هستي را به دست خويش تربيت و آماده کرده است تا با آمدن او، ديگر بهانهاي باقي نماند و حجت بر همگان تمام شود. روز موعود فرا رسيد و در غار حرا، ناگاه آسمان، نورباران شد و فرشتهاي زيبا، سلامي به مصطفي
عرض کرد و آغاز رسالت را نويد داد که بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد و اينگونه با نزول سورهی علق پيامبري أمّي لب گشود و جهاني را به حيرت واداشت.
آيات سياق اول پيامبر
را به دريافت وحي از خداي خالق فراميخواند و از پیامبرش می خواهد تا وحي الهي را برای مردم بخواند؛ اما انسان خودش را بينياز پنداشته، و برنامهی هدايت الهي را نميپذيرد.
در سياق دوم، از کسي ياد ميکند که مانع عبادت پیامبر ميشود و ضمن تهدید آن شخص به عذاب، از پيامبر اکرم
ميخواهد که به مانعتراشيها توجه نداشته، به عبادت و تقرب خويش به خدا ادامه دهد.
جهت سوره نيز با توجه به ارتباط دو سياق چنين است: «دعوت به تبليغ دين، عليرغم مخالفتها»
متن سوره
به نام خداوند گستردهمهر مهربان
امر خدا به پيامبر
نسبت به تبليغ وحي
سورهی علق آغازگر وحي قرآني است، به همين دليل در آيات ابتدايي، پيامبر
را به دريافت وحي از خدا فراميخواند: [إقرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ]؛ خدايي که انسان را از خون بستهاي خلق کرد: [خَلَقَ الإنسانَ مِنْ عَلَقٍ] تا بفهماند همان طور که خداي متعال قادر است از خون بستهاي، انسان بيافريند، بر هدايت او نيز قادر است.
در آيهی سوم فرمان خواندن تکرار ميشود: [إقرَأْ] که با توجه به اصل بودن ايجاد معناي جديد نسبت به تأکيد و همچنين آيات بعدي که در آنها سخن از تعليم انسان است، بهتر است آن را به معناي خواندن وحي الهي بر مردم بدانيم؛ برخلاف فرمان اول كه به معناي دريافت وحي بود. اين فرمان الهي با اشاره به کريم بودن پروردگار تأکيد ميشود: [إقرَأْ و رَبُّكَ الْأكرَمُ] و اين رب کريم كسي است كه با ابزار قلم تعليم داد: [ألَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ].
سپس نعمت تعليم را از شخص رسول الله
به همهی انسانها عموميت داده، خاطرنشان ميسازد كه خداوند نه تنها معلّم همهی انسانهاست كه چيزهايي را به انسان آموخته است که نميدانست: [عَلَّمَ الإنسانَ ما لَم يَعلَمْ].
حرف [كَلّا ]در آغاز آيهی ششم پاسخي است به اين سؤال مقدر که چرا با وجود تعليم الهي، انسانها نسبت به وحي بيتوجهاند. جواب اين است که مسلماً کوتاهي از جانب مبلّغ وحي نيست، بلکه اين به خاطر طغيانگري انسان است: [كَلّا إنَّ الإنسانَ لَيَطغَى] آنگاه که احساس بينيازي ميکند: [أن رَّءاهُ اسْتَغنَى] كه با توجه به سياق بحث، مراد بينياز دانستن خود از وحي است. امّا اي پيامبر! وضعيت اينگونه نميماند و سرانجام انسان به سوي پروردگارت باز ميگردد و ضرورت وحي را درک ميکند: [إنَّ إلَى رَبِّكَ الرُّجعَى].
مقاومت در برابر مانعتراشيها و مخالفتها
پس از بحث دربارهی طغيان انسان، برخی از مصاديق انسان طاغي ذكر ميشود که مانع راه پيامبر
بود: اي پيامبر! آيا ديدي آنكسی را که نهي ميکند: [أرَأيتَ الَّذي يَنهَى] بندهاي را كه نماز ميگزارد: [عَبدًا إذا صَلَّى]. آيا ملاحظه کردي كه اگر آن نمازگزار بر هدايت باشد: [أرأيتَ إن كانَ علَى الْهُدَى] يا به پارسايي و تقوا فرمان دهد: [أوْ أمَرَ بالتَّقوَى] منع او سزاوار نيست. همچنین اگر اين فرد ناهي تکذيب کند و از دستورات الهي روي برتابد: [أرَأيتَ إن كَذَّبَ و تَوَلَّى] آيا مستحق مجازات الهي نيست. آيا اين طغيانگر که خود را از وحي الهي بينياز ميداند، نميداند که خدا او را ميبيند: [ألَم يَعلَمْ بأنَّ اللهَ يَرَى].
در ادامه با بياني تهديدآميز ميفرمايد كه هرگز چنين نيست که او ميپندارد: [كَلّا]. خداوند هم آگاه به تکذيب و سرپيچي طغيانگران است و هم آگاه به فرمان دادن بندگان به تقوا و پارسايي، از اين رو اگر فرد طاغي از تکذيب و سرپيچي و بازداري از نماز دست برندارد، به طور مسلم موهاي پيشانياش را به شدت خواهيم گرفت و به وضعي ذلتبار او را به سوي عذاب خواهيم کشيد: [كَلّا لَئِن لَّم يَنتَهِ لَنَسفَعًا بِالنّاصيَةِ]؛ موهاي پيشاني کسي که صاحبش کاذب است و به خطا سخن ميگويد و عمل ميکند: [ناصيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ]. آنگاه اگر او فکر ميکند كه سودي به حالش دارد، اهل محفل خود را به ياري بخواند: [فَلْيَدعُ ناديَه]. ما نيز گماشتگان بر آتش دوزخ را فراميخوانيم: [سَنَدعُ الزَّبانيَةَ].
در پايان نيز پيامبر
را از اطاعت آن طاغي نهي ميکند و حضرتش را امر ميکند که سجده کند و به خدا تقرّب بجويد: [كَلّا لا تُطِعهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ] و اين بدان جهت است که تقرب به خدا باعث تقويت روحيهی رسولالله
مقابل مانعتراشيها و مخالفتها ميشود.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 30