پسرم! در معاشرت و برخورد با دیگران خود را مهیّا و میزان قضاوت قرار ده! آن چه را که برای خود دوست داری و می پسندی برای دیگران نيز دوست بدار و آن چه را که نسبت به خود نمی پسندی برای دیگران نيز مپسند؛ و ستم مکن چنان که دوست نداری به تو ستم شود و نیکی کن چنان که دوست داری درباره ات نیکی کنند
.
درسهايي از نهجالبلاغه/ استاد نوقاني
نامهي 31 مولا علی(علیهالسّلام) به فرزندشان.
«أَيْ بُنَيَّ إِنِّي قَدْ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيَا وَ حَالِهَا وَ زَوَالِهَا وَ انْتِقَالِهَا بِأَهْلِهَا وَ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الْآخِرَةِ وَ مَا أُعِدَّ لِأَهْلِهَا فِيهَا وَ ضَرَبْتُ لَكَ فِيهَا الْأَمْثَال َ لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَ تَحْذُوَ عَلَيْهَا...» (فراز 49،ص 526)؛
میفرمایند: پسرم! تو را از دنیا و حال آن و دگرگونی و زوالش آگاه ساختم و از آخرت و آنچه برای اهلش در آن مهیّا گردیده، مطّلع نمودم و دربارهی هر دو، یعنی دنیا و آخرت، برایت مثلها زدم تا به وسیلهي آنها پند و عبرتگیری و در طریق صحیح آن گام نهی.
«إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيَا كَمَثَلِ قَوْمٍ سَفْرٍ نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِيبٌ فَأَمُّوا مَنْزِلًا خَصِيباً وَ جَنَاباً مَرِيعاً فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِيقِ وَ فِرَاقَ الصَّدِيقِ وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ وَ جُشُوبَةَ المَطْعَمِ لِيَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ وَ مَنْزِلَ قَرَارِهِمْ فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ أَلَماً وَ لَا يَرَوْنَ نَفَقَةً فِيهِ مَغْرَماً وَ لَا شَيْءَ أَحَبُّ إِلَيْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ وَ أَدْنَاهُمْ [إِلَى] مِنْ مَحَلَّتِهِم»(فراز 50 و51)؛
میفرمایند: کسانی که دنیا را خوب آزمودهاند و درس عبرت از گذشتگان گرفتهاند، حالات ایشان در دنیا و به عبارت دیگر برخوردشان با دنیا، مانند مسافرانی است که در منزل ناهنجار، قحطی زده، خشک و خالی، که قابل سکونت و ماندن نیست، قرار گرفتهاند و قصد کوچ کردن به سوی منزلی پر ناز و نعمت و به ناحیهای خوش آب و هوا که همه گونه وسایل و آسایش در آن فراهم است، دارند. این چنین مسافران برای رسیدن به آن منزل، سختی و دشواری راه و فراق عزیزان و دوستانی که در طول سفر به آنها دل بستهاند و خستگی سفر و غذای ناگوار را تحمّل میکنند تا به سر منزل وسیع و محلّ آسایشبخش همیشگی خود وارد شوند. ایشان به همین دلیل از مشکلات و ناراحتیهايي که در طول سفر به آنها میرسد، احساس رنج نمیکنند و از هزینههای مصرف شده مانند جوانی و قوای جسمی و سرمایهي عمر که در این راه از دست دادهاند، تأسّف نمیخورند و هیچ چیز نزد آنان محبوبتر از آنچه آنها را به منزل حقیقی نزدیک کند و به مقصد واقعی برساند، نمیباشد.
حضرت علی(علیهالسّلام) در فراز 52 تا 54، همین مثال را دربارهی کسانی که نگرش دیگری از دنیا دارند و به عبارت دیگر، فریب خوردگان دنیایند، میآورند و میفرمایند: «وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا كَمَثَلِ قَوْمٍ كَانُوا بِمَنْزِلٍ خَصِيبٍ فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِلٍ جَدِيبٍ فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِمْ وَ لَا أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا كَانُوا فِيهِ إِلَى مَا يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ وَ يَصِيرُونَ إِلَيْه»؛ امّا کسانی که به دنیا مغرور شدهاند، یعنی دنیا آنها را فریب داده، مانند مسافرانی هستند که در منزلی پر نعمت آرمیدهاند،[سرگرم و غافل از راه پر خطری که در پیش دارند] و ناگهان به آنها اعلام میشود که باید به سوی منزلی خشک و خالی و ناامن حرکت کنند. نزد آنان هیچ چیز ناخوشآیندتر و ناراحت کنندهتر از مفارقت و جدا شدن از آنچه در آن بودهاند و حرکت به سوی منزل آینده، که آمیختهی ناراحتیها و محرومیتهاست، نیست. منزلی که ناگهان به آن میرسند و ناچار، باید برای همیشه در آن بمانند و تحمّلش کنند.
توضیح: در این دو فراز، مولا مردم دنیا را به مسافرانی تشبیه نمودهاند که در حرکت به سوی مقصدی هستند که ناچار از طیّ طریق آنند و هر گامی که برمیدارند و هر نفسی که میکشند به سوی مقصد، که آخرت است، نزدیک میشوند، ولی این مسافران همه در یک حالت و یک اندیشه نیستند، بلکه دو برداشت از این سفر دارند؛ یک دسته کسانی هستند که دنیا را با دید موقّت و گذرا میبینند، دلبستهی آن نیستند و آن را هدف و مقصد و مأواي خود نمیدانند. چهرههای دنیا را خوب شناخته و فریب آن را نخوردهاند، لذا هر ناراحتی و مشقّتی را در طول راه تحمّل نموده و به امید رسیدن به سر منزلی که برای آنها مهیّا شده و آمادهی پذیرایی از آنهاست، رنج سفر و دوری راه و محرومیّتهایی را که در بین راه به آنها میرسد، همه را پذیرفتهاند و چون میدانند، باور دارند که هر چه باشد، عمر سفر کوتاه است و بالاخره به منزلی میرسند که جایگاه ابدی و سرای همیشگی است؛ عیشش مدام است و نعمتهایش زايل شدنی و تمام شدنی نیست؛ بنابراين رنج سفر را به جان میپذیرند و به آینده امیدوارند.
امّا گروه دیگر، که به دنیا مغرور شدهاند و زرق و برق دنیا، که سرابی بیش نیست، افکار و اندیشهی آنها را تخدیر نموده و از آیندهنگری باز داشته است، سرگرم لذّتهای آنی و زودگذر در طول این سفر گشتهاند و میخواهند برای همیشه در همین طیّ طریق بمانند و هیچگاه به منزل مقصد نرسند، چون میدانند منزلی تهیّه نکردهاند و لوازم و آسایشی را مهیّا ننمودهاند و محلّ نزولشان تاریک و مخوف و خشک و خالی است؛ نه چراغی، نه غذایی و نه فراشی. هر گامی که آنها را به مقصد نزدیکتر میکند، به سوی آیندهای مبهم میبرد. آنان از رسیدن به منزل وحشت دارند و همهی وجودشان را یأس و ناامیدی فرامیگیرد، لذا مرگ برای چنین افرادی ناگوارترین و سختترین حادثه است و به سختی جان میدهند.
«ِسئل الحسن(علیهالسّلام)، مَا بَالُنَا نَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ لَا نُحِبُّهُ قَالَ فَقَالَ الْحَسَنُ (عليهالسّلام) لِأَنَّكُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتَكُمْ وَ عَمَّرْتُمْ دُنْيَاكُمْ وَ أَنْتُمْ تَكْرَهُونَ النّقْلَهَ مِنَ الْعُمْرَانِ إِلَى الْخَرَاب»؛ از ا مام حسن(علیهالسّلام) سئوال شد: چه شده که ما از مرگ کراهت داریم و نمیخواهیم بمیریم؟
حضرت فرمودند: به این جهت که شما آخرت خود را خراب کردید و دنیای خود را آباد نمودید، لذا کراهت دارید که از خانهی آباد منتقل شوید به جای خراب.
« يَا بُنَيَّ! اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَك» (فراز 56 – 55).
پسرم! در معاشرت و برخورد با دیگران خود را مهیّا و میزان قضاوت قرار ده! آن چه را که برای خود دوست داری و میپسندی برای دیگران نيز دوست بدار و آن چه را که نسبت به خود نمیپسندی برای دیگران نيز مپسند؛ و ستم مکن چنان که دوست نداری به تو ستم شود؛ و نیکی کن چنان که دوست داری دربارهات نیکی کنند؛ و زشت و قبیح بدان نسبت به خود آن چه را برای دیگران زشت میشماری و راضی باش برای دیگران به آن چه نسبت به خود راضی هستی و آنچه نمیدانی مگو گرچه دانستنیهایت اندک باشد، و آن چه را دوست نداری به تو بگویند به دیگران نیز مگو.
توضیح: در این فراز، مولا چند دستور اخلاقی را بیان فرمودند که اگر در هر جامعهای اعم از کوچک مانند خانواده و بزرگ، مثل یک کشور و جهان رعایت شود، دنیای انسانها بهشت میگردد و تمام خصومتها، دشمنیها و جنگها و جدالها به صلح و امنیّت تبدیل میشود؛ زیرا انسان موجودی است دارای حبّ ذات و منفعتجو، از سویی ناچار از ارتباط با دیگران است، چون نمیتواند به تنهایی تمام مایحتاج خود را بدون ياري از دیگران تأمین نماید و از سویی دیگر، در برخورد با دیگران همیشه خود را محور قرار میدهد و آن چه به نفع خویش است در پی جلب آن است گرچه به زیان دیگران باشد و آنچه را ظاهراً به زیان خود میبیند، نمیپسندد گرچه به نفع دیگران و جامعه باشد و با آن به مبارزه و ناسازگاری میپردازد و از هیچ امری مانند غیبت، تهمت و افترا خودداری نمیکند؛ كه ریشهي اغلب نزاعها و مشاجرات در جوامع، نفعطلبی و خودخواهی و خود محوری است.
مولا در این فراز از وصیتشان به همین اصل مهم، که منشأ اغلب فسادها در سوء روابط انسانها با یکدیگر است، اشاره میفرمایند: «اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِك»؛ فرزندم! در قضاوتها بین خود و دیگران، نفس خود را معیار و ملاک قرار ده! آن چه را برای خود و متعلّقات خود دوست داری و میپسندی برای دیگران هم دوست بدار همین جمله چه معنا و مفهوم وسیعی دارد! مثل: علم، مال، ثروت، پست، مقام، سعادت و خوشبختی، صحّت سلامتی و... .
«فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِك»؛ آن چه را برای خود نمیپسندی و کراهت داری برای دیگران هم مخواه و مپسند! ما در زندگی تحمّل سختی و فشار را نداریم، امّا نسبت به دیگران که میرسد، قضاوتهایمان عوض میشود. «لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْك»؛ میفرمایند: ظلم و ستم به دیگران روا مدار همچنان که نمیخواهی دیگران به تو ظلم کنند و با دیگران به خوبی رفتار کن هم چنان که دوست داری دیگران با تو خوشرفتار باشند. «وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَيْرِك» آن چه را برای دیگران برمیشماری و قبیح میدانی برای خود نیز بد بدان و راضی باش برای مردم آنچه را که برای خود راضی هستی «وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَك» همین جملهی مولا اگر رعایت شود جامعه سالم میشود. علم یعنی مطابق با واقع که موجب یقین میشود و نقطهی مقابلش شکّ و ظنّ و گمان است.
قرآن بیان میکند : «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقينا»؛
خداوند دربارهي حضرت عیسی(علیهالسّلام)، که شایع کرده بودند او را به دار زده و کشتهاند، میفرماید: نه به دار زدند و نه کشتند، بلکه از روی شکّ و تردید سخنی گفتند، علم و یقین ندارند بلکه گمان میکنند. لذا مولا هم میفرمایند: آن چه را که علم و یقین نداری مگو!
سؤال: آیا سخنانی که بیشتر مردم میگویند و میگوییم به همه علم و یقین داریم؟ یا اکثر، بلکه همهي آنها از روی ظن و گمان است؟ آیا روزنامه ها، که در واقع زبان ملّتند، آنچه را که می نویسند، از روی علم و یقین است؟ آیا ما كه همان نوشته ها و گفته های آنها را نقل میکنیم به آنها علم داریم؟ قرآن میفرماید: «وَ لا تَقفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا»؛ آنچه را که علم نداری دنبال مکن! (یعنی بدون تحقیق دنبال حرف دیگران مرو. کسی را نیک و بد مخوان و به کسی گمان بد مبر!) در برابر خدا گوش چشم و دل مسئولند. انسان موظّف است تا چیزی را با برهان حل نکرده، تصدیق نکند و نپذیرد و تا چیزی را با دلیل نفی نکرده، تکذیب نکند. آخر فراز میفرمایند: آن چه را که دوست نداری دربارهي تو بگویند، دربارهی دیگران مگو! اکثراً دربارهی غیبت سؤال میکنند، اگر ملاک و معیار شناخت غیبت را خود قرار دهیم به خوبی میتوانیم موارد غیبت را تشخیص دهیم؛ یعنی آن چه را که دوست نداریم دربارهی ما و وابستگان ما گفته شود اگر دربارهی دیگری بگوییم، گر چه ظاهراً از روی دلسوزی باشد، غیبت است. امام(علیهالسّلام) می فرمایند: بدترین مردم کسی است که عیوب دیگران را دنبال کند و عیوب خود را نبیند.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 21