مائده رضایی
داماد در جبهههای دفاع مقدس به درجهی رفیع جانبازی نایل شده بود، تازه عروس میان دو انتخاب مردّد بود یا ادامهی زندگی با مردی ناتوان که نه تنها قدرت مدیریت خانواده را ندارد بلکه خود یکی از اعضای تحت سرپرستی است، یا جدایی از او و ترک اعتقادات مقدّس خود.
تردید امان او را گرفته بود، آن زندگی دشوار است و این ترک عذابآور. با این افکار مشوش به سمت حرم، قدم میزد. چشمش به گنبد نورانی امام رضا(علیه السلام) افتاد، بیاختیار اشک از دیدگانش سرازیر شد و در دل فریادی زد که تمام وجودش را لرزاند و این جمله بر زبانش جاری شد: یا امام رضا(علیه السلام) شوهرم را شفا بده. آنگاه آرامش عجیبی بر روحش چیره گشت، دلش پرامید شد و یقین کرد که تازه دامادش اکنون دم در منزل در انتظار او سر پا ایستاده و دیدگانش مسیر را میپیماید که چند دقیقهی دیگر چهرهی عروسش را چون ماه شب چهارده در سیاهی چادر برای اوّلین بار ببیند.
تازهعروس به منزل رسید، سعید!!! یا امام رضا(علیه السلام) ممنونم که شوهرم را شفا دادی و به این ترتیب امام رضا(علیه السلام) هزار و دویست و اندی سال پس از شهادت با تصرّف در عالم تکوین سعید را شفا داد و ایمان سعیده را در پایبندی به مقدّسات و ارزشها ریشهدارتر و استوارتر و نامشان را بامسمّا کرد.
این داستان خاطرهای واقعی از زبان همسر یک جانباز جنگ تحمیلی بود. در واقع هر ارادتمندی بلکه هر صاحب معرفتی گرچه اندک، این نوع کرامات را با درجات متفاوت از مرقد ائمهیاطهار(علیهم السلام) شنیده، دیده و یا تجربه کرده است.
حالا من نگارنده، از شمای خواننده، شما که بدون شک حدّاقل یک کرامت را از ائمه(علیهم السلام) یا امامزادگان دیدهاید و این روزها در حال بستن بار سفر به سرزمین وحی برای مناسک حج و عمرهاید، میپرسم: وقتی با کتابهای اعتقادی وهّابیان که به زبان فارسی روان و کاغذی مرغوب و جلدی رنگارنگ و براق چاپ شده، رو به رو شدی و آن را از دست مبلّغ خوشروی وهابی هدیه گرفتی و دیدگانت به سرعت خطوط زیبا را درنوردید و مغزت به سرعت متن را پردازش و در حافظه ثبت کرد، آیا به این جملهی آن کتب معتقد خواهی شد که: «انسان پس از مرگ دیگر هیچ قدرتی ندارد و درخواست حاجت از مراقد اولیای خدا بیمعنا و شرک است؟» آیا تجربهی کرامت میتواند تنها پاسخ او باشد؟ در این کتابها دهها دلیل بر اثبات اعتقادشان آوردهاند و با تشبیه و تنظیر به بتپرستان، اعتقاد شما را به ولایت تکوینی ائمه(علیهم السلام) سست میکنند. چه باید کرد؟
بسیار خوب! این مقاله را بخوانید تا اعتقاد پاکتان سست نگردد.
جدای از شواهد تجربی، ادلّهی عقلی و نقلی(قرآن، حدیث) و روانشناختی بر جاودانگی ولایت تکوینی ائمه(علیهم السلام) وجود دارد.
مفهوم ولایت تکوینی
ولایت به معنای سرپرستی، فرمانروایی، حاکمیت، محبت و... است. (ابن منظور، 401/15) تکوین به معنای ایجاد شدن، جهان هستی، شکلگیری و آفرینش و... است. (همان، 192/12) بنابراین ولایت تکوینی به معانی حاکمیت در ایجاد، فرمانروایی بر جهان، عشق جهانی، سرپرستی جهان خواهد بود.
- فرمانروایان هستی
خدا، فرمانروای مطلق
حاکمیت و فرمانروایی و مدیریت جهان هستی به دست خداست و از آیات قدرت اوست. قرآن کریم میفرماید: «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ؛ آنجا ولایت به واقع از آن خداست». (کهف/44) و تنها تأثیرگذار در عالم خداست: «لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجُود اِلاّ الله»: و همهی موجودات در ایجاد، بقا و مرگ سر تسلیم در برابر فرمانش فرود میآورند: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ کار خدا چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند به او میگوید: باش! پس پدید میآید». (یس/82)
ویژگیهای ولایت تکوینی خدا
حاکمیت و ولایت خداوند بر جهان هستی برخاسته از صفات جمال و جلال اوست. لذا بیانتها (حدید/2)، عالمانه (طه/98)، حکیمانه (انعام/18)، عادلانه (انعام/115) و سوقدهنده به اوج حسن و کمال(سجده/7)، از روی مهر و محبت (اعراف/156)، خشم و غضب (نحل/106) و... است. آیات بسیاری از قرآن کریم به این خصوصیات تصریح میکند.
افاضهی ولایت تکوینی به انسانها
انسان جانشین خدا بر زمین است و این مقام ویژهی همهی افراد انسان است. لازمهی این جانشینی، علم و آگاهیهای نهادینه در سرشت اوست که قرآن کریم از آن به آموزش نامهای الهی نام برده است که هر انسان هدایت یافته این دانش را از قوّه به فعل درمیآورد. (طباطبایی،116/1) هرچه انسان در تجلّی این اسماء در خود بکوشد سهم بیشتری از این جایگاه و در نتیجه قدرت بیشتری در تصرّف جهان خواهد داشت.
بر این اساس ولایت تکوینی مراتبی دارد: حدّاقل ولایت هر فرد بر خویش است؛ مانند حرکات و فعّالیتهای ارادی: تکلّم، خوردن، راه رفتن و... تا حدّاکثری که تصرّف نام در عالم تکوین که ویژهی حجّت خدا (پیامبران و ائمهی معصومین(علیهم السلام)) است.
اثبات ولایت تکوینی حدّاقلی نیاز به ادلّهی نقلی یا عقلی ندارد، زیرا به وضوح همهی انسانها اعم از مؤمن و کافر، معصوم و عاصی و... از آن بهرهمندند که در فعّالیتهای شخصی (حیاتی، اخلاقی، علمی و...) و اجتماعی(تعاملات، اخلاق و...) ظهور دارد. ولایت تکوینی انسانها در هر مرتبه نیز تجلّیای از اسمای الهی و برخاسته از آن است. برای مثال مهرورزی انسانها به یکدیگر مصداقی از ولایت تکوینی است که تجلّیای از اسم رحمان و برخاسته از آن است. در این باره از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده که: «مهرورزی که مردم و حیوانات نسبت به یکدیگر دارند یک صدم رحمت الهی است» (پاینده، ص276) اکتشافات و اختراعات علمی نیز افاضهای از علم خداست؛ چنانکه خداوند در آیات بسیاری آموزش پیامبران، امّتها و هر صاحب علمی را به خود نسبت میدهد. نیز هر نوع دانش بلکه نوشتن انسانها را به خود نسبت میدهد: «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ: خدایی که با قلم آموخت و به انسان چیزی را آموخت که نمیدانست». (علق/5-4)
گرایش به نظم، عدالت، کمال، جمال، خلود، ستمستیزی و... خاستگاهی از اسم الهی دارند. اگر انسان همهی اسماء را در خود متجلی سازد به خلافت تامّ خدا خواهد رسید و ارادهاش، ارادهی خدا خواهد شد.
تفاوت مراتب ولایت تکوینی
گسترهی ولایت تکوینی افراد انسانی وابسته به تعداد اسماء الهی است که در خود متجلّی سازند. بر این اساس ولایت به تعداد اسماء الهی دارای مراتب است و در واقع تا بینهایت است. هرچه مرتبه بالاتر باشد تسخیر کائنات بیشتر و نیاز به اسباب کمتر خواهد شد بهطوریکه در عالیترین مرتبه تنها اراده و فرمان «کن: باش» ابزار ولایت و تصرف در عالم هستی خواهد شد.
عوامل ولایت تکوینی
به منظور دستیابی به ولایت تکوینی باید اسماء الهی در فرد تجلّی یابند و این کار در پرتو عواملی حاصل میگردد. مانند: عقل و خردورزی، علم و عمل، ظرفیت وجودی، شناخت و ایمان به مبدأ اسماء خداوند متعال، پرستش، تسلیم در برابر او، عشق به او و دوستانش و بیزاری از دشمنان او و دشمنان اولیایش، پاکسازی نفس و رشد فضایل اخلاقی به ویژه زهد و وارستگی از دنیا و... .
1ـ اخلاص
از میان این عوامل «مؤثّرترین عامل شناخت خداوند اخلاص برای اوست؛ زیرا انسان دارای دو شأن عقل نظری و عقل عملی است. به کمک عقل نظری درستی و نادرستی قضایا را تشخیص میدهد و به یاری عقل عملی بایدها را انجام میدهد و از نبایدها دوری میگزیند. کمال عقل نظری در شناخت خدا و کمال عقل عملی در اخلاص عمل برای اوست». (رک: آملی، ص51) با این وصف، سایر عوامل در پرتو این دو عامل جهت میگیرند یا محقّق میگردند.
2ـ عبادت
عبادت نماد و صورت ظاهری کمال شناخت، اخلاص و عشق به خداوند است که در حدیث قدسی آن را عامل اوج ولایت تکوینی یا بینهایت معرّفی میکند: «هیچ بندهای از بندگانم با وسیلهای محبوبتر از انجام عبادات واجب به من نزدیک نمیشود. او با عبادات مستحب نیز به من نزدیک میشود تا حدّی که او را دوست بدارم، پس اگر دوستش بدارم گوش او خواهم شد که با آن بشنود و چشم او خواهم شد که با آن ببیند و زبان او خواهم شد که با آن سخن گوید و دست او خواهم شد که با آن فعّالیت کند. اگر مرا بخواند پاسخش خواهم داد و اگر از من درخواستی کند به او خواهم داد». (کلینی، 352/2)
«چنین انسانی که محبوب خدا شده همهی مجاری ادراکی و تحریکیاش به عهدهی خداست، دیگر در هیچ کاری درمانده و ناتوان و دچار خطا نمیگردد و نافرمانی نمیکند، در این وضعیت و جایگاه مقرّب است که دعایش مستجاب و خواستهاش برآورده میشود». (آملی، ص72)
3ـ تسلیم و اطاعت
مرحلهی بالاتر از عبادت، تسلیم و فرمانبرداری تام است که بنده با رسیدن به این مقام، تنها با فرمان «کن» به تصرّف در عالم میپردازد. در این مرحله بنده بدون مسألت و دعا، هرچیزی را اراده کند با فرمان «کن: باش» پدید میآید.
ولایت انسان در طول ولایت خدا
ولایت مطلقهی انسان کامل به معنای استقلال از حاکمیت مطلقهی الهی و در عرض آن نیست. بلکه ولیّ خدا، از این ولایت مانند خدا استفاده میکند، یعنی ولایت این بندهی کامل نیز حکیمانه، عادلانه و خلاصه برخاسته از صفات جلال و جمالی است که از تجلی اسماء الهی در وجود او حاصل شدهاند. در این مقام، «انسان تنها مظهر آن ذات مقدّسی است که جامع همهی کمالات است، پس ولیّ مطلق خداست». (آملی، ص73) انسان کامل تصرّف ولایی خود را در راستای ولایت خدا اعمال میکند. ولایت تکوینی در تنافی با حق انتخاب و تکلیف بندگان نیست. به این دلیل میبینیم که پیامبران و ائمه(علیهم السلام) در راه دعوت و هدایت مردم رنجهای بسیاری را متحمّل میشدند. تنها به این دلیل که خداوند میخواهد که بندگان با انتخاب و ارادهی خود ایمان آورند. لذا به آنان فرمانِ صبر و استقامت میدهد: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ: مانند پیامبران صاحب شریعت سنگین، بردبار باش». (احقاف/35)
این معصومان تا حدی از صبر پیش میرفتند که خداوند به آنها پیشنهاد استفاده از ولایت را میداد چنانکه ظهر عاشورا فرشتگان به منظور یاری امام حسین(علیه السلام) فاصلهی میان آسمان و زمین را پر کرده بودند، جبرئیل از جانب خدا به امام پیام داد که میان پیروزی و لقای پروردگار و نعیم و کرامت او یکی را برگزیند که امام(علیه السلام) لقا را برگزید. (کلینی، 260/1) و از تسخیر فرشتگان برای پیروزی استفاده نکرد. شاید علّت این اعراض بیثمر ماندن این پیروزی باشد، زیرا حکومت بر مردم پیمانشکن، دوامی نخواهد داشت و تنها تکرار تاریخ امام حسن مجتبی(علیه السلام) میشد.
ولایت تکوینی حجّت خدا، در تضاد با سعادت اخروی و ارتقای درجات قرب بندگان به کار نمیرود، به این دلیل میبینیم که امام رضا(علیه السلام) در پاسخ به استشفای یکی از یاران خود که از دو بیماری رنج میبرد، تنها یک بیماری را شفا دادند و بیماری دیگر را به حال خود رها کردند تا با تحمل بیماری دوم، پاداش هزار شهید برای خود ذخیره کند. (قمی، 432/2)
این نوع شواهد بسیارند و مبیّن فلسفهی عدم برآورده شدن بسیاری از حاجات دوستداران خاندان نبوّتند.
نشانههای ولایت
انسانی که به مقام ولایت میرسد با توجّه به خود و اندیشهها و توانمندیهای خود به نشانههایی از این جایگاه پی میبرد که برخی از آنها عبارتند از:
1- ایمنی از ترس و اندوه: قرآن کریم میفرماید: «آگاه باشید که اولیای خدا نه ترسی بر آنان است و نه اندوهی دارند. این حالت ناشی از زهد و وارستگیشان از دنیا و مادیات است و آنچنان غرق در صفات جمال و جلال حق هستند که غیر او را به دست فراموشی میسپرند و در دل تنها خدا را دارند نه مادیات را تا به خاطر فقدان یا احتمال فقدان آنها اندوه و ترس بر آنان عارض شود. (آملی، ص84)
2- اشتیاق به لقای الهی: قرآن کریم در تکذیب ولایت یهودیان میفرماید: «قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَهادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ بگو: اگر تصور میکنید که اولیای خدایید پس مرگ را آرزو کنید اگر راست میگویید». (جمعه/6) امّا اولیای خدا نه تنها ترس از مرگ ندارند، بلکه آن را پلی برای عبور از دنیا و رسیدن به نعم اخروی مینگرند، عشق آنان به مرگ بر هر لذّتی مقدّم است؛ لذا میبینیم که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) میفرماید: «دلگرمی و علاقهی پسر ابوطالب به مرگ بیشتر از نوزاد به پستان مادر است». (سید رضی، ص52)
3- رضا و تسلیم: صاحبان ولایت تکوینی برجستهترین نماد ولایتشان تسلیم در برابر فرمان، احکام و مقدرات الهی است. امام صادق(علیه السلام) نشانهی مؤمن را تسلیم در برابر خدا و خشنودی از او را در غم و شادی میداند. (برقی، 53/2، حدیث8) ما درجهی عالی تسلیم و رضا را در امام حسین(علیه السلام) شاهدیم که با بدنی خونین و آزرده و در آستانهی شهادت مصایب خود را آزمایش نیکویی میداند: «اَلّلهُمَّ... حسن البَلاء» و صبر و پایداری خود را در برابر حکم و تقدیر خدا به او بیان میکند: «صَبْراً عَلَى قَضَائِکَ... مَالی وَ لَا رَبَّ سِوَاكَ وَ لَا مَعبُودٌ غَیرکَ صَبراً عَلَی حُکمِکَ...». (مقرم، ص283)
4ـ عقل وحیانی
صاحبان ولایت تکوینی از خرد وحیانی برخوردارند. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در توصیف پرهیزگاران میفرماید: «وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ؛ خداوند در هسته وجودی عقلشان با آنان سخن گفت. (سیدرضی، ص260) بر این مبناست که سخنانشان خبر از عالم غیب و نهانهای خرد بشری میدهد.
5ـ فرابینی
اولیای خدا بصیرتی عمیق نسبت به انسانها دارند، با یک نگاه پی به گذشته و آیندهی او میبرند به این دلیل امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «از زیرکی(فرابینی) مؤمن پروا کنید زیرا او با نور خدا مینگرد» (کلینی، 218/1) و با کمک این بصیرت است که از هدایتپذیری با سرسختی، گمراهان پی میبرند و با یک نگاه افراد آلوده به گناه اما هدایتپذیر را متحوّل ساختهاند.
روزی یکی از پیروان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) از فرزند مخالف و سرسختش نزد حضرت شکایت کرد و گفت: من به شما معرفت دارم اما بر پسرم بیم دارم، زیرا دشمنی سختی با شما دارد. حضرت(علیه السلام) فرمود: «او را بخوان و با یک نگاه به آن جوان، او را صد در صد متحوّل کرد به طوریکه یکی از شیعیان مخلص شد.
6ـ دنیاگریزی
شاخصهی اولیای خدا، زهد و دنیاگریزی است و این حس آگاهانه و حاصل فرابینی آنان است. امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در توصیفشان میفرماید: «اولیای خدا به حقیقت درونی دنیا مینگرند، حال آنکه عوام به ظاهر آن؛ اولیا در اندیشهی آیندهاش هستند اما عوام در اندیشهی حال آن، پس اموری از دنیا را نابود کردند که میترسیدند نابودشان سازد و اموری از دنیا را رها کردند که میدانستند رهایشان میکند، مادیات دنیا را که در نگاه عوام بسیار است ناچیز مینگرند و دستیابی به آن را محرومیت میپندارند. (سیدرضی، حکمت494)
7ـ ظهور کارهای خارق العاده
طبیعت خارجی تحت نفوذ و ارادهی صاحبان ولایت است. آنان با تصرّف در طبیعت، معجزه میکنند، کرامت از آنان سر میزند و دعایشان مستجاب میشود. (جوادی آملی، ص89) با فرشتگان مراوده دارند، رؤیاهایشان صادقه است و... حتّی تصرّف در جهان از اشیای متعلّق به آنان چون لباس، منزل، مرقد و... نیز سر میزند. برای مثال پیراهن حضرت یوسف(علیه السلام) باعث بینا شدن حضرت یعقوب(علیه السلام) شد. (یوسف/96) البتّه اشیاء روح، اراده و شعور ندارند تا بتوانند در عالم تأثیر بگذارند بلکه توسعهی وجودی و رشد روح صاحبان ولایت امور متعلّق به آنان را فرا میگیرد.
امور خارقالعادهی بسیاری از پیشوایان معصوم ما(علیهم السلام) سرزده و همچنان حتی پس از شهادتشان سر میزند که در کتب تاریخ و حدیث وکرامات هر امام(علیه السلام) ثبت شدهاند. مانند: ارشاد شیخ مفید، منتهی الامال، عباس قمی، کشف الغمه اربلی، امالی طوس، امالی صدوق و... و بر کتب کرامات مانند: کرامات رضویه اثر علی اکبر مروج و... .
شواهد قرآنی بر ولایت تکوینی
شواهد قرآنی را که میتوان برای اثبات ولایت تکوینی مورد استناد قرار داد دو دستهاند:
الف- اثبات اصل ولایت تکوینی
این آیات بسیارند مانند معجزات حضرت عیسی(علیه السلام) (آفریدن پرنده، زنده کردن مردگان، شفای پیسی و زالی، اخبار از ذخایر منازل و...) (آل عمران/49) معجزات حضرت موسی(علیه السلام) (اعراف/108)، سلیمان، انبیا/81)، داوود(علیه السلام) (نمل/16) و... و نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) (شق القمر، معراج و...). (قمر/1)
ب- اثبات جاودانگی ولایت تکوینی
قرآن کریم از سخن گفتن با قوم خود خبر میدهد که مژدهی نعیم جاودان را به هم در زمان خود میدهند. (آل عمران/170) و مؤمن آل یس(حبیب نجار) به مردم خود (توبه/105) و آگاه شدن پیامبر اکرم از اعمال امت خود «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (مؤمنون/100) و... نمونه هایی دیگر از آن است.
بنابراین عقاید وهابیان مبنی بر نفی جاودانگی ولایت تکوینی مردود و باطل است. البته چنین اعتقادی بر پایهی نفی بقای روح پس از مرگ است. در حالی که ادلّهی قرآنی بقای روح بسیار است از جمله: آیه برزخ «وَ مِن وَرَآئهِم بَرْزَخ إِلَی یَوْم یُبْعَثُون» (مؤمنون/100) تنعم شهیدان نزد پروردگار(آل عمران/69)، تعبیر لقای پروردگار (آل عمران/169)، تعبیر لقای پروردگار از مرگ(انعام/31) (یونس/45) و آیات بسیار.
شواهد جاودانگی ولایت تکوینی معصومین(علیهم السلام)
ولایت تکوینی افراد از نظر وسعت مکانی، زمانی، نوع تصرف و... متفاوت است و چنانکه بیان شد متناسب با میزان تجلّی اسماء الهی بر صفحهی وجودشان است. لذا کسانی که آینهی تمام نمای همهی اسماء بودهاند از ولایت فراگیر و مشرف بر جهان هستی برخوردارند و با نظر به بقای روح پس از مرگ، این ولایت تا رستاخیز باقی است. به این دلیل کرامات بسیاری از پیشوایان معصوم ما(علیهم السلام) پس از شهادتشان سرزده و همچنان سر میزند مانند شفای بیماران بیدرمان، فریادرسی به مؤمنان، حلّ مشکلات علمی فقها، هدایت گمراهان و... .
برای نمونه یک شاهد عینی از هدایت خطاکاران نقل میکنم:
در سفره عمرهی تمتع 1386 از مدیر کاروانم خاطرهای شنیدم که گفت: در یکی از کاروانهایش پسر جوان 25سالهای همراهشان بود، این جوان که به اجبار والدینش به عمره آمده بود به جای زیارت مرقد مطهر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بیشتر روزهای اقامت را صرف رفتن به جده و خوشگذرانی و آرایشهای گرانقیمت میکرد، هرچه از او درخواست شرکت در مراسم مذهبی و زیارت میکردیم توجّهی نمیکرد تا بالأخره روز آخر اقامت به منظور تفریح و بازدید از مسجد، به همراهمان آمد، در مسجد از هم جدا شدیم. پس از زیارت نشانههای تحوّل را در او دیدم که در مکّه بروز بیشتری داشت. سال بعد او را در شهرمان دیدم که هیأت شخصی مذهبی و متدیّن به خود گرفته بود؛ در هیأتهای مذهبی فعّالانه شرکت میکرد و از بطالت و خوشگذرانی دست برداشته بود و بیشتر به کار و تلاش و خدمت به مردم و... اهتمام میورزید. علّت این تحوّل را از او پرسیدم. جواب داد: وقتی برای اوّلین بار به مسجدالنّبی وارد و به روضه نزدیک شدم، احساس کردم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به من خوشآمد میگوید و مرا میخواند، جلوتر رفتم به روضه که رسیدم پاهایم لرزیدند و دیگر نمیتوانستم بایستم و بر زانو به زمین افتادم، حالت معنوی عجیبی به من دست داد و متحوّل شدم، از آن به بعد تصمیم گرفتم در زندگی رضای خدا را به دست آورم.
نتیجه
ولایت تکوینی به معنای تصرّف در جهان هستی، حاصل تجلّی اسماء الهی در انسان است، لذا عمومیت دارد اما گسترهی آن نسبت به افراد انسانی وابسته به عواملی چون اهتمام فرد به تجلّی اسماء و رنگ خدایی گرفتن به عنایت الهی، ظرفیت وجودی و... است که با تجلّی همهی اسماء به ولایت تامّه میرسد.
صاحب ولایت تکوینی تامّه از این ولایت مطابق رضا و خواست خدا و هدایت مردم استفاده میکند؛ لذا اعمال ولایتش بر خلاف احکام شریعت، تقدیر و سرنوشت الهی و سنن الهی نخواهد بود. ولایت تکوینی معصومین(علیهم السلام) جاودانه بوده و پس از شهادتشان نیز ادامه دارد. شواهد قرآنی، روایی و تجربی بسیاری بر این موضوع وجود دارد.
پیشنهاد
1- توصیه میشود پیرامون فلسفهی عدم بهرهمندی معصومین(علیهم السلام) از ولایت تکوینی تامّهشان، در مشکلات عدیدهی خود و پیروان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، درمانی و... آثاری تحریر شود تا پاسخگوی شبهههایی در این زمینه گردند.
2- دربارهی ادلّهی قرآنی و روایی مقام ولایی ائمه اطهار(علیهم السلام) مقالاتی نگارش شود.
فهرست منابع:
* قرآن کریم.
* سید رضی، نهجالبلاغه، مترجم و شارح: علی نقی فیضالاسلام، بیتا، نسخه خوشنویسی.
1ـ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه (علیهالسلام)، تبریز، مکتبه هاشمی، 1381.
2ـ جوادی آملی، عبدالله، شمیم ولایت، قم، إسراء، بیتا.
3ـ شیخ مفید، الإرشاد فی احوال ائمه الرشاد، قم، بینا، بیتا.
4ـ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، قم، اسماعیلیان، 1363.
5ـ طبسی، نجمالدین، الوهابیه، بیجا، نشر مشعر، 1420ق.
6ـ قمی، عباس، منتهیالآمال، قم، انتشارات اسلامی، بیتا.
7ـ کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، تحقیق علیاکبر غفاری، بیروت، دارصعب، 1401.
8ـ مروج، علیاکبر، کرامات رضویه، مشهد، بینا، 1376.
9ـ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین(علیه السلام)، قم، شریف رضی، 1372ق.
10ـ میلانی، محمدهادی، قادتنا، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1413ق.
11ـ پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، ایران، جاویدان، بیتا.
12ـ ابن منظور، محمد مکرم، لسانالعرب، محقق علی سیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
13ـ برقی، احمد، المحاسن، قم، المکتبهالاسلامیه، بیتا.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 18