گذری بر زندگی علّامه حلّی
«إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ».
کاروان قبیلهی عِلم میگذرد و در میان آن چهرههای نورانی صورتهایی میدرخشند که هم چون ماه شب چهارده اطراف خود را نورافشانی میکنند و شعاع انوار آنان طی گذشت سالیان دراز هنوز به چشم میخورد. اینان چون رودی خروشان در مسیر تکامل بشر در حرکتند و از چشمهی فیّاض الهی و ذخایر بیانتهای او، (چهارده نور مقدس (علیهمالسلام)) تشنگان این زمین خاکی را سیراب میکنند و هر کس به قدر استطاعت و توان خود باید از آن فیض بهرهمند شود. پس باید با مطالعهی زندگی و کوششهای این زبدگان تاریخ و الهام از سادهزیستی علم و درایت آنها پیوندی ناگسستنی با آنان، دین و ولایت برقرار کرد و از آن بهره ها برد.
یکی از این عَلَمهای معارف شیعه علّامهی بزرگوار شیخ حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلّی معروف به علّامه حلّی است که از اعجوبههای روزگار است که در فقه و اصول و کلام، منطق، فلسفه، رجال، تفسیر و غیره کتاب دارد و تنها یک کتاب او مانند تذکره الفقهاء جهت نشان دادن نبوغ او کافیست. (خوانساری، 270/2)
ولادت
در 29 رمضان المبارک سال 648هـ.ق در یکی از شهرهای عراق به نام «حِلّه» به دنیا آمد. بنا به نقلی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است: از این شهر مردی پاک سرشت و مطهّر به وجود میآید که در پیشگاه خدا مقرّب و مستجابالدّعوه میشود نام زیبای او «حَسَن» بود، از ابتدای کودکی هوش و ذکاوت از نگاه و کلام او هویدا بود؛ لذا درآمیختگی حسن جمال و حسن کمال او موجب گشت که به نام جمال الدین و آیت الله فی العالمین شهرت یابد. (عقیقی بخشایشی، ص133)
علامه به روایت دیگران
صاحب کتاب قصص العلماء آیه الله میرزا محمد تنکابنی در توصیف ایشان از نام خود علّامه الهام گرفته و چنین میفرماید: «حسن بن یوسف بن علی بن مطهرحلّی ملقب به جمالالدین معروف به آیت الله فی العالمین، مرکز دایرهی شرع مبین و قطب کره دین مبین و منتهای فضائل اولین و آخرین، مؤسّس قواعد در باب حق و یقین و تذکرهی خواطر مؤمنین و تبصرهی مهتدین و ساکن مناهج یقین و منهاج کرامه اکرمین است». (تنکابنی، ص342)
و از قول سید عبدالله شوشتری نقل کردهاند که فرمود: جناب علّامه رسید به درجهی اجتهاد در حالی که کودک بود و قلم تکلیف بر او جاری نشده بود و مردم منتظر بودند که به تکلیف برسد برای آن که تقلید او را نمایند. (قمی، 224/1)
دوران دانش پذیری علّامه
در همان کودکی ادبیات عرب و علوم مقدّماتی و متداول عصر را نزد پدر دانشمند خود و سایر علمای آن منطقه هم چون دایی بزرگوارش محقّق حلّی و پسر عمّ مادرش شیخ نجیبالدّین محیی بن سعید و سید احمد بن طاووس و رضیالدین علی بن طاووس و حکیم مشهور ابن میثم بحرانی مؤلف شرح نهجالبلاغه آموخت و هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود که از علوم مقدّماتی فراغت یافت و به مقام عالی اجتهاد نایل آمد. (عقیقی بخشایشی، ص134) وی مطالب حکمیه را در خدمت استادالبشر خواجه نصیرالدین طوسی و علی بن عمر کاتبی شافعی و محمد بن محمد بن احمد خواهر زادهی ملا قطب علّامهی شیرازی آموخته که برخی از علمای اهل سنّت بودهاند. (تنکابنی، ص461) ما حصل عمر پر برکت علّامه را میتوان به چند دسته تقسیم نمود:
الف: تربیت فرزند و شاگردان بزرگی هم چون فخرالمحقّقین و خواجه نصیرالدین که به راستی فخر عالم تشیع بودند چنان چه در تاریخ ذکر شده حدود 500 مجتهد در محضر علّامه تربیت شده و تلمّذ میکردند.
ب: تألیف کتابهایی که در همهی علوم معقول و منقول و به ویژه علم فقه که در زمان خود در زمان خود از اتقان خاصّی برخوردار بوده و تاکنون هم برخی از این آثار مبنای کتابهای فقهی و کلامی حوزههای علمیه میباشد.
ج: مناظرات مستدل و محکم ایشان در حضور سلاطین با علمای اهل سنّت و دیگران که گاه منجر به هدایت مخالفان مذهب تشیع میشده است. از جمله سلطان محمد خدابنده و جمعی از اعیان و اهالی ایران به برکت مناظرات علّامه شیعه شدند که این تشرف سلطان برکات و اثرات بسیار خوبی در آن زمان بر جای گذاشت از جمله این که سلطان حکم کرد که سکّهی رایج را به نام چهارده معصوم (علیهمالسلام) منقش کنند و مساجد با نام مقدّس ائمه (علیهمالسلام) مزین شوند و به این وسیله مذهب اهل بیت (علیهمالسلام) منتشر شد.
د: سفرهای مکرّر ایشان به شهرهای مختلف و دیدار با علما و بزرگان شیعه و سایر مذاهب و گفتگو با آنان نقش بسزایی در پختگی و کارآمدی ادّلهی آن بزرگوار در کتب کلامی ایشان دارد.
شرحی مختصر بر موارد فوق
الف: سلطان محمد خدابنده بعد از آن که به مراتب و تهذیب آن بزرگوار واقف شد، در سفر و حضر از ایشان دوری نمیکرد و دستور داده بود برای علّامه و محصّلانی که میخواهند از حضورش استفاده کنند، مدرسهی سیاری که دارای حجرههایی از خیمههای کرباسی بوده ترتیب داده تا در رکاب شاه حرکت نمایند و در هر کجا شاه توقّف میکند آن خیمهها را سرپا کرده و علّامه به تدریس و بیان بپردازد. (صرفی، ص64)
جالب توجّه آن است که خواجه نصیرالدین طوسی را از شاگردان فقهی او به شمار آورده اند چنان چه او استاد علوم معقول و ریاضیات علّامه بوده و این نوع مبادله و تفاهم فرهنگی در جمع دانشمندان ما بی سابقه نبوده است. (عقیقی بخشایشی، ص136) و فرزند مجتهد و گرامیش جناب فخر المحقّقین تقریباً اکثر عمر پر برکت هشتاد و یک سالهی خویش را در تکمیل کتابهای پدر گذرانده و از خود ایشان چندان کتابی باقی نمانده است. (همان، ص137)
ب: علّامه از پرکارترین، موفق ترین و مبتکرترین فقهای نامدار شیعه از جهت تألیفات به شمار میآید به گونهای که با تقسیم روزهای عمر او تألیفاتش به روزی هزار سطر میرسد به طوری که یکی از دانشمندان مینویسد: «اگر به نوشتههای علّامه دقّت کنید پیخواهید برد که این مرد از طرف خداوند تأیید شده است؛ بلکه نشانهای از نشانههای خداست. چنانچه نوشتههای وی بر ایّام عمرش (از ولادت تا وفات) تقسیم شود سهم هر روز یک دفترچهی بزرگ میشود». (جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، 143/1)
برخی از آثار فقهی ایشان
منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، تلخیص المرام فی معرفۀ الاحکام، تحریر الاحکام الشرعیۀ علی مذهب ایامیۀ مختلف الشیعۀ فی احکام الشرعیۀ، تذکرۀ الفقهاء، ارشاد الاذهان، قواعد الاحکام، المنهاج فی مناسک الحاج و... .
برخی از آثار اصولی
النکه البدیعه فی تحریر الذریعه، نهایۀ الوصول، مبادی الوصول، نهج الوصول، تهذیب الوصول و... .
برخی آثار کلامی
کشف المراد، منهاج الیقین، کشف الفوائد، باب حادی عشر، جواهر المطالب، رسالۀ واجب الاعتقاد و... .
برخی آثار حدیثی
مصابیح الانوار، الدرر و المرجان، مختصر شرح نهج البلاغه، شرح حدیث قدسی، مصابیح الانوار و... .
برخی از آثار تفسیری
نهج الایمان فی تفسیر القرآن، القول الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز و ایضاح مخالفۀ السنۀ و... .
برخی آثار رجالی فلسفی و منطقی و ادبی و متفرقات
کشف المقال فی معرفۀ الرّجال، خلاصۀ الاقول فی معرفۀ الرجال، القواعد المقاصد، حل المشکلات نور المشرق فی علم المنطق، شرح قانون، شرح حکمه الاشراق، منهاج الصلاح فی اختصار المصباح، کشف المکنون من کتاب القانون، المطالب العلیّه، آداب البحث، وصیت نامه، مسائل سید علاء الدین و... .(رک: همان، صص145-143)
ج: علما را عقیده بر آن است که یکی از کسانی که در شیعه کردن مردم ایران بسیار مؤثّر بوده، علّامه حلّی است که از طریق سلطان محمد خدابنده و مباحثات بامخالفان، دین را در کشور ایران گسترش داده (صرفی، ص66) از جمله مناظرات آن است که: علّامه روزی در مجلس به مناظرهی مخالفان اشتغال داشت و بعد از اتمام مطلب خود به رسم شکر گذاری خطبه ای مشتمل بر حمد الهی و صلوات حضرت رسالت و آل ولایت ادا نمود چنان چه در مذهب امامیه جایز است صلوات بر آل پیامبر (صلی الله علیه و آله) به طور خاص فرستاد. سید موصلی که در دلایل علّامه نتوانست دخلی نماید و در جلسه حضور داشت بنای فضولی گذاشت و عرض کرد که شما را چه دلیل است بر جواز صلوات بر غیر جماعت انبیاء؟ علّامه در جواب فرمود: دلیل این آیهی کریمه «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ؛ آنهایی که هرگاه مصیبتی به ایشان میرسد میگویند ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خداوند شامل حالشان شده است». (بقره/157-156)
آن سید با شدت ناراحتی گفت علی بن ابیطالب و اولاد او را چه مصیبتی رسیده است؟ علامه مصایب مشهور اهل بیت را بیان نمود و افزود چه مصیبت بدتر از این باشد که مانند تو فرزندی از ایشان متولد شود که برخی منافقان را بر آنان ترجیح میدهی؟! حاضران از قوّهی بدیهیه و حاضر جوابی علّامه تعجّب کردند و بر آن سیّد خندیدند. (رک: تنکابنی، صص345-344)
نوشته اند در یکی از روزها سلطان در پی ناراحتی شدید از روی خشم یکی از زنانش را در یک مجلس سه طلاقه کرد پس از مدتی پشیمان شد و از دانشمندان سنی مذهب دربارهی حکم چنین طلاقی سؤال کرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن دیگر همسر شما نیست. یکی از وزرا گفت در شهر حلّه فقیهی است که فتوا به باطل بودن این طلاق میدهد. فقیهی را که آن وزیر پیشنهاد داد علّامه حلّی بود. از این رو سلطان از علّامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حله رفتند و علّامه حلّی را با خود به مرکز حکومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علّامه به ایران به طور دقیق روشن نیست ولی ممکن است پس از سالهای 705ق به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ایران در اوّلین جلسه ای که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجّه به مجلس شاهانه با برخورد علمی و پاسخهای دقیق و محکمی که به سئوالات میگفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنّت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دو شاهد عادل باشد فراهم نبوده است. شاه با خوشحالی از این فتوا از قدرت علّامه حلّی در بحث و مناظره و صراحت لهجه، حضور ذهن قوی، دانش و اطّلاعاتی که داشت و با شهامت و دلیلهای روشن صحت نظرات خویش را ثابت میکرد، خوشش آمد و علاقهی وافری به فقیه شیعی پیدا کرد. (رک: امین، 399/5)
در یکی از بزرگ ترین جلسات مناظره با حضور اندیشمندان شیعی و علمای مذاهب مختلف از طرف علمای اهل سنّت خواجه نظامالدین عبدالملک مراغهای که از علمای شافعی و داناترین آنان بود برگزیده شد. علّامه حلّی با وی در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلافصل مولا علی (علیه السلام) بعد از رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را ثابت نمود و با دلیلهای بسیار محکم برتری مذهب شیعهی امامیه را چنان روشن ساخت که جای هیچ گونه تردید و شبههای برای حاضران باقی نماند. (جمعی از پژوهشگران، 142/1)
علّامه از منظر بزرگان
سیّد مصطفی تفرشی صاحب کتاب نقد الرّجال میگوید: «علّامه آن قدر فضیلت و شأن و اعتبار دارد که بهتر آن است که توصیف نشود چون توصیفها و تعریفهای من چیزی بر شأن او نمیافزاید». (عقیقی بخشایشی، ص137)
محدّث نوری (ره) دانشمند نامی در کتاب مستدرک وسایل الشیعه در مورد علّامه چنین میانگارد: «علّامه حلّی شیخ بزرگوار و جلیل القدر، اقیانوس علوم و خواص فضائل و حکمتها، حافظ ناموس هدایت و ارشاد و شکنندهی ناقوس ضلالت، پاسدار حریم دین، زایل کنندهی آثار فسادگران... است. (همان، ص139)
تجلیل و توصیف از مقام علمی علّامه حلّی اختصاص به علمای شیعه ندارد، بلکه دانشمندان اهل سنّت نیز او را مورد توصیف قرار داده اند. من جمله ابن حجر عسقلانی در کتاب «لسان المیزان» دربارهی او میگوید: «... او آیت حق در ذکاوت بود. المختصر ابن حاجب را شرح زیبایی نمود. او همان فردی است که شیخ تقی الدین بن تیمیه در کتاب خود ردّی بر او نوشته است و کتاب او معروف به «ردّ رافضی» است؛ ابن مطهر بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود. هنگامی که کتاب ردّیه ابن تیمیه به دست او رسید گفت اگر او میفهمید که من چه میگویم، به او پاسخ میدادم». (همان، ص140) از این نوع کلمات و سخنان توصیفی در مورد آن مجتهد والا مقام به کثرت و فراوانی وجود دارد که به نقل این چند نمونه بسنده گردید.
علّامهی عالی مقام با وجود تمام مشاغل فکری و علمی دمی از تهذیب نفس و محاسبهی آن غافل نمیشد و چنان چه در تاریخ آمده است علّامه سه یا چهار دفعه نماز تمام عمر خود را احتیاطاً قضا نمود و وصیّت نمود به قضای جمیع نماز و روزهی مدّت عمر خویش و آن که حج نیز به نیابت او به جا آورند با آن که خودش حج گذارده بود. (قمی،225/1)
و هر شب جمعه به زیارت مولایش امام حسین (علیه السلام) مشرّف میشد. ایشان به پیروی از مولا و مقتدایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) نواحی وسیعی را با مال و دست خود آباد کرد و برای استفادهی مردم وقف نمود. یکی از دانشمندان مینویسد: برای وی آبادیهای زیادی بود که خود نهرهای آب آنها را حفر و با پول و ثروتش زنده کرد. این آبادیها به کسی تعلّق نداشت و در زمان حیاتش آنها را وقف کرد. (حلی، 177/1)
کرامات حضرت علّامه
هر هفته روزهای پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش اباعبدالله الحسین (علیه السلام) میشتافت در یکی از هفتهها که به تنهایی در حال حرکت بود شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت برای علّامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و مهارت ویژه ای در علوم دارد. از این نظر مشکلات خاصی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا این که بحث در یک مسألهی فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علّامه منکر آن شد و گفت دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم.
آن شخص گفت: شیخ طوسی در کتاب تهذیب در فلان صفحه و سطر حدیثی را در این باره ذکر کرده است. علّامه در حیرت شد که راستی این شخص کیست؟ از او پرسید که آیا در این زمان که غیبت کبراست میتوان حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را دید؟ در این هنگام عصایا (تازیانه) از دست علّامه افتاد. آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علّامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزّمان را نمیتوان دید و حال آن که دست او در دست توست. علّامه بی اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بیهوش شد وقتی به هوش آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حلّه به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیهی آن نوشت: «این حدیثی است که حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه) به آن خبر داد و به آن راهنمایی کرد». یکی از دانشمندان مینویسد: من آن کتاب را دیدم و در حاشیهی آن حدیث خط علّامهی حلّی را نیز مشاهده کردم. (جمعی از پژوهشگران، 147/1)
یکی از علمای اهل سنّت که در بعضی از فنون علمی، استاد علّامه بود کتابی در ردّ مذهب شیعهی امامیه نوشته بود و در مجلس آن را برای مردمان میخواند و ایشان را گمراه میکرد و از بیم این که مبادا کسی از علمای شیعه رد آن نماید به کسی نمیداد که نسخه برداری نماید و علّامه همیشه در فکر بود که آن را به دست آورد تا بر آن ردّی بنویسد.
به ناچار علّامه ، شاگردی را وسیله قرار داد تا کتاب مزبور را عاریه نماید. چون آن کس نخواست که یکباره دست رد بر سینهی التماس او بگذارد، گفت سوگند یاد کردهام که این کتاب را زیاده از یک شب پیش کسی نگذارم علّامه همان قدر را نیز غنیمت دانسته، کتاب را گرفت و به خانه آورد که در آن شب به قدر امکان از آن جا نقل کند و چون مشغول نوشتن شد و شب از نیمه گذشت خواب بر چشمان علّامه غلبه کرد. پس به ناگاه حضرت صاحب الامر (علیه السلام) پیدا شدند به علّامه فرمودند: کتاب را به من واگذار و تو بخواب. زمانی که علّامه از خواب بیدار شد آن نسخه به کرامت حضرت صاحب الامر (علیه السلام) تمام شده بود و در آخر آن نوشته شده بود «کتبه م ح م د بن الحسن العسکری صاحب الزمان (علیه السلام)» (تنکابنی، ص464)
سرانجام
در تاریخ 726هـ.ق دفتر عمر یکی از ستارگان زمینی بسته شد و پس از عمری تلاش و کوشش در راه اسلام روح بزرگش از قفس تنگ دنیا رها گردید و در سرای جاودانه و بی انتهای آخرت جای گرفت رحلتش در یازدهم محرم الحرام واقع شد. مدفن او در نجف اشرف جنب رواق مطهر مرتضوی از ایوان طلا قرار دارد.
ایشان در انتهای کتاب القواعد خود وصیت نامهی نغز و پر محتوایی را برای فرزند عالی قدرش مرقوم فرموده که به جهت پرهیز از اطالهی کلام به مختصری از آن اشاره میشود:
... سفارش میکنم به محبّت و عشق ورزی به فرزندان فاطمه زهرا (علیهاالسلام) چون آنان شفاعت کنندگان ما هستند در روزی که مال و فرزندان برای ما سودی نخواهند داشت... .
... سعی کن بر رفت و آمد با علما و بزرگان زیرا تحصیل کمالات و به دست آوردن ملکهی استنباط و درک مجهولات در سایهی همنشینی با آنان به تو میرسد و باید هر روزت بهتر از شب باشد و بر تو باد به صبر و رضایتمندی و محاسبهی نفس در هر شب و روز و بسیاری استغفار از خدای تعالی... . (حسینی، ص499)
علاقمندان را جهت مطالعهی این وصیت نامهی ارزشمند به انتهای کتاب «مردان علم در میدان عمل» نوشتهی سید نعمت الله حسینی ارجاع میدهیم. «عَاشَ سَعیداً وَ مَاتَ سَعیداً»
فهرست منابع:
1ـ خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، بیروت، الدار الاسلامیه، 1411ق.
2ـ عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، فقهاء نامدار شیعه، قم، دفتر نشر نوید اسلام، 1376 .
3ـ تنکابنی، میرزا محمد، قصص العلماء، قم، مؤسسه انتشاراتی حضور، 1380.
4ـ قمی، شیخ عباس، الفوائد الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریه، سرگذشت عالمان شیعه، تحقیق: ناصر باقر بیدهندی، قم، بوستان کتاب، 1385.
5ـ تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، به کوشش محمد رضا برزگر، عفّت کرباسی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1383 .
6ـ صرفی، محمد تقی، داستانهایی از زندگی علماء، قم، سلمان فارسی، 1372.
7ـ جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، قم، نشر معروف،1382.
8ـ امین، محسن، اعیانالشیعه، بیروت، دارالتعاریف للمطبوعات، 1406ق.
9ـ حلّی، حسن بن یوسف بن مطهر، ارشاد الاذهان، بیجا، بینا، بیتا.
10ـ حسینی، سید نعمتالله، مردان علم در میدان عمل، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1372.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 18