دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
ﺳﻪشنبه, 28 فروردین,1403

رایة الهدی (نامه شماره 31 نهج البلاغه)


رایة الهدی (نامه شماره 31 نهج البلاغه)

منشور جوانی / استاد نوغانی

نامه‌ی شماره‌ی 31 نهج‌البلاغه از وصیت‌های حضرت علی (علیه‌السلام) به فرزندشان است که پس از مراجعت از صفین در حاضرین (جایگاهی از نواحی صفین) برای امام حسن (علیه‌السلام) نوشته‌اند.

در اندرزهای بسیار این وصیت نامه راه‌های سعادت و نیک بختی را نشان داده‌اند. روی سخن امام در این وصیت نامه به همه‌ی افراد بشر است نه فقط امام حسن (علیه‌السلام)؛ بنابراین نمی‌شود گفت: بعضی از کلمات این وصیت نامه مانند «عَبْدِ الدُّنْيَا، وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ» با شأن امام و مقام عصمت ایشان مناسبت ندارد چرا که خطاب امام عمومی است. پس ناچار بایستی در صدد تأویل این عبارات برآمد؛ یعنی از معنی ظاهری این کلمات چشم پوشید و به معنایی که از ظاهر عبارات بر نمی‌آید متوجّه گردید؛ در صورتی که اگر روی سخن با افراد بشر باشد به تأویل نیاز نداریم، زیرا خاندان عصمت و طهارت را خداوند از هر عیب و نقص دور و آراسته قرار داده است. بنابراین حضرت علی (علیه السلام) سفارشاتی را توصیه می‌فرمایند.

فراز 1 نامه‌ی 31 مولا علی (علیه‌السلام) به فرزندشان امام حسن (علیه‌السلام)

می فرمایند: «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ، الذّامِ لِلدُّنْيَا...»

این نامه ایست از پدری فانی و معترف به گذشت زمان و مشکلات آن، پدری که زندگانی را پشت سر نهاده و آفتاب عمرش در شرف غروب است و خواه و ناخواه تسلیم قانون طبیعت و زمانه خواهد بود.

«السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى، الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً» پدری که در جای گذشتگان ساکن شده و فردا از آن کوچ خواهد کرد. پرونده‌ی عمرش رو آمده و به زودی دستور برای احضار در محضر حاکم عادل صادر می‌شود.

«الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ» وصیت و سفارش پدری است که اقرار و اعتراف به تغییر و تحول زمان و دگرگونی‌های آن دارد یعنی با چشم بصیرت به گذشت زمان نگاه کرده و حرکت سریع آن را در مدت عمر و زندگی خود دیده و پستی و بلندی و خوشی و ناخوشی و سایر تحوّلات دنیا را در طول زندگی لمس نموده است؛ چون به نهایت آن رسیده چاره‌ای جز تسلیم در برابر مقدّرات روزگار نمی‌بیند، لذا تسلیم گشته؛ با این که پدری بوده که شیفته و فریفته‌ی دنیا نبوده، بلکه به جهت بی وفایی دنیا به اهلش آن را مذمت کرده است.

از این جا خطاب به پسری است که علی (علیه‌السلام) چهره‌ی باطنی او را برای جوانان امّت ترسیم نموده است. چون ظاهراً مخاطب امام حسن (علیه‌السلام) است ولی چون مولا پدری دلسوز و مربّی امّت است، در واقع خطاب به همه‌ی جوانان وصیت می‌کند. زیرا جملاتی که در وصیت آمده با مقام امامت امام حسن (علیه‌السلام) منافات دارد ولی از باب مثال که در زبان عربی است. «ایّاکَ اَعْنی وَ اِسْمَعی یَا جاره؛ به در می‌گویم که دیوار گوش کند»، روی سخن به امام حسن (علیه‌السلام) ولی گوشزد به همه‌ی فرزندان و جوانان است. این وصیت حضرت برای هدایت و ساختن شخصیت یک جوان است، بهتر است به گوش جان بپذیرد. لذا می‌فرمایند: «إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ يُدْرِكُ، السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ، غَرَضِ الْاءَسْقَامِ وَ رَهِينَةِ الْاءَيَّامِ وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ، وَ عَبْدِ الدُّنْيَا، وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ، وَ غَرِيمِ الْمَنَايَا، وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ، وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ، وَ قَرِينِ الْأحْزَانِ، وَ نُصُبِ الْآفَاتِ، وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ، وَ خَلِيفَةِ الْأمْوَاتِ؛ وصیت از پدر به فرزندی است، که آرزومند است. آرزومند چیزی که هر گز به دست نمی‌آورد و در راهی گام می‌نهد که دیگران در آن گام نهادند و هلاک شدند. به فرزندی که در معرض بیماری‌هاست و در گرو روزگار، و در تیررس مصائب. بنده و مطیع دنیا، هم عهد و هم قسم با غم و اندوه‌ها، هم‌نشین با آن‌ها، آماج آفات و بلاها و مغلوب شهوات و خواهش‌های نفسانی و جانشین مردگان است.

در این قسمت حضرت علی (علیه‌السلام) با دید امامت که معصوم از خطا و اشتباه است مانند یک روان‌کاو که از حالات روانی یک جوان کاملاً آگاه است، زندگی وی را با زبان قلم بیان نموده و در معرض مطالعه‌ی پدران و مادران و خود جوانان قرار داده تا با روان ناخودآگاهی که حتّی خود جوان از آن آگاهی کامل ندارد آشنا شوند. پس وصیت حضرت را که برای هدایت و ساختن شخصیت یک جوان است، بهتر به گوش جان بپذیرند و به کار بندند. لذا می‌فرمایند: وصیت از پدر به فرزندی که آرزومند است؛ چون جوان دارای آمال و آرزوهای زیادی است و جوانی چنین اقتضا می‌کند. البتّه بعضی آرزوها عقلایی است و انسان برای رسیدن به آن تلاش و کوشش می‌کند. دنیا به امید و آرزو آباد است و این که فکر کند، فعالیت کند و هدف داشته باشد؛ جوان بی‌هدف در تیررس بلا و مصیبت‌ها قرار می‌گیرد.

«وَ عَبْدِ الدُّنْيَا» جوان بنده‌ی دنیاست، چون زرق و برق دنیا جوان را در بند خود دارد. مال دنیا مقام دنیا، شهرت طلبی، همه دام‌هایی است که جوان را به دام خود می‌کشد.

«وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ» لذا جوان فریب دنیا را زودتر می‌خورد و خریدار فتنه و فریب آن می‌شود و فتنه و فریب دنیا او را به کام مرگ و نابودی می‌کشد و اسیر مرگ تدریجی می‌گردد و به این مرحله می‌رسد که دیگر جوانی و شادابی و امیدهای سازنده و انرژی‌های متراکم جوانی را از دست داده است؛

فراز سوم نامه 31: «وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ، وَ قَرِينِ الْأحْزَانِ» هم عهده و هم قسم با غم و اندوه و هم‌نشین با حزن و از دست دادن فرصت‌ها می‌گردد. جوانی و توانایی و زندگی همیشه نیست؛ بلکه سرانجام پیری و ناتوانی و بیماری و مرگ فرا می‌رسد.

«وَ نُصُبِ الْآفَاتِ» لذا آماج آفت‌های روحی، اخلاقی و اعتقادی قرار می‌گیرد.

«وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ» و مغلوب غرایز و شهوات می‌گردد به طوری که او را به دریای نیستی و نابودی مرگ می‌کشانند و تا دم مرگ از آن‌ خلاصی ندارد و در همان منجلاب فساد غوطه‌ور است تا مرگش فرا رسد.

«السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ» (فراز دوم نامه31) یا این که در راهی قدم نهاده که راه و طریق رسیدن به آمال و آرزوهای کاذب است که دیگران را هلاک کرد و از کار سازنده بازداشت. پس جوان بنا به اقتضای جوانی تمام نیروها و انرژی‌های سازنده‌ی خود را در راه همین اوهام و خیالات باطل صرف می‌کند که عاقبت هم بی‌چارگری و هلاکت است، مگر با هدایت مربّی و معلّمی دلسوز و آگاه در طریق صحیحی قدم بردارد.

فراز 9 از نامه‌ی31: «فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ ـ أيْ بُنَيَّ ـ وَ لُزُومِ أمْرِهِ، وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَالاِعْصَامِ بِحَبْلِهِ، وَ أيُّ سَبَبٍ أوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ إِنْ أنْتَ أخَذْتَ بِهِ؟؛ پسرم همانا تو را به پرهیزگاری و ترس از نافرمانی خدا و ملازمت امرش توصیه می‌کنم، به آباد کردن قلب و روحت با یاد خدا و چنگ زدن به ریسمان الهی، زیرا چه وسیله‌ای می‌تواند مطمئن‌تر و استوارتر از رابطه‌ی بین تو و خدا بوده باشد، به شرط آن که به آن چنگ زنی و آن را رها نکنی؟».

سفارش اول حضرت به تقوا است. چون تقوا جامع تمام فضایل و مانع تمام رذایل است. سفارش دوم حضرت به ملازم بودن به امر خدا. لزوم و لزام به معنای ثبوت و دوام است.

«وَ عِمَارَه قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ» نتیجه‌ی جمله‌ی اوّل و دوم، جمله‌ی سوم حضرت است. قلب و دل انسان یک خرابی دارد و یک آبادی، خرابی دل به عشق و علاقه به دنیا و غرق شدن در محبّت دنیاست و آبادی دل در توجّه به خدا و یاد اوست.

«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». (رعد/28)

فراز 14 از نامه‌ی31 مولا (علیه السلام): «فَاءَصْلِحْ مَثْوَاكَ، وَ لاَ تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ».

مولا می‌فرمایند: پسرم آینده‌ی خود را اصلاح کن، آخرتت را به دنیایت مفروش. می‌فرمایند: چون با دیده‌ی بصیرت به زندگی گذشتگان نظر کردی و بی‌اعتباری دنیا را کاملاً احساس کردی، پس به فکر آینده و منزل آتی و منزل حقیقی خود باش و برای آبادی و اصلاح آن کوشش نما. چون این خانه‌ها و مالکیت‌های دنیا اعتباری است و به ملکیت اعتباری نباید دل بست.

حضرت علی (علیه السلام) در یکی از کلمات قصار می‌فرمایند:

«الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا». (حکمت/133)

حضرت می‌فرمایند: دنیا گذرگاه است نه جایگاه همیشگی و جاوید، مردم در این دنیا به دو گروه و دو دسته تقسیم می‌شوند؛ عدّه‌ای خود را به دنیا فروخته و در نتیجه هلاک و نابود شدند و گروه دیگر جان خود را خریده و از قید و بند دنیا آزاد کردند. 

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 18


تعداد امتیازات: (0) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (3482)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort