دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
جمعه, 31 فروردین,1403

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی


 یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

خاطرات بانوی تازه مسلمان استرالیائی نرگس بالداچینو/ مترجم: نسرین هژبری

  

 بسم الله الرحمن الرحیم

تلفن به صدا در آمد. گوشی را برداشتم، یکی از دوستان بعثه ام بود. با شور و هیجان تمام سخن می گفت، عاشق آقاست (امام زمان (علیه السلام))، مرید سید علی، برای زیارت آمده است و جایی را ندارد. مدت کوتاهی است که مسلمان شده است؛ بلافاصله جواب دادم، بیاوریدش این جا، ببینم چه کاری می توانیم انجام دهیم و او آمد، روز عید مبعث بود که به خانه مادر امام زمان (علیه السلام) پا گذاشت مقارن با افتتاح نمایشگاه حیات طیبه، با سیر زندگی استاد طاهایی همراه شد و پای درس اخلاقش زانو زده و شیفته این مکان شد، گفت یک سالی است که به تهران آمده و در آموزشکده دهخدا زبان فارسی فرا می گیرد، رفت و گفت به زودی برای رحل اقامت و آموختن علوم اسلامی خواهد آمد.

 

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته ـ حمد و ستایش مخصوص خداوند پاک و منزه است. خداوندی که به هدایت و رضایتش امیدوار هستیم. و با سلام و درود بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، سرور انبیاء و حضرت زهرا (علیها السلام) و خاندان پاکش و امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که خداوند ظهورش را نزدیک کند.

امروز من بسیار خوشحالم که در این عید بزرگ اسلامی (مبعث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ماجرای سفرم را به سوی حقیقت با شما در میان می گذارم و این موقعیت را غنیمت می دانم تا شکر خداوند را به سبب نعمت بهره مند شدن از ولایت اهل بیت (علیهم السلام) به جا آورم.

من معتقدم که خداوند در قلب همه ی ما وجود دارد. عده ای از ما خداوند را در زندگی مان دخالت می دهیم و عده ای دیگر از او غافل شده و تنها بر طبق خواسته های خودمان زندگی می کنیم. من به عنوان یک کودک حضور خداوند را در قلبم احساس می کردم اما راه رسیدن به او را نمی دانستم و اغلب از خودم سؤال می کردم از کجا آمده ام، چرا آمده ام و به کجا می روم؟

فکر کردن بر روی این موارد آغاز جستجوی من برای یافتن حقیقت بود و این در حالی بود که در استرالیا در خانواده ی مسیحیِ سختگیری بزرگ شدم. والدینم توقّع داشتند که کورکورانه از آن ها تبعیت کنم، اما من اصول مسیحیت، به خصوص عقیده ی تثلیث را نمی پذیرفتم و پاسخ های غیر منطقی و ناقص هرگز من را راضی نمی کرد؛ در نتیجه به کلی مسیحیت را کنار گذاشتم و حتی یک بار هم در مدرسه به خاطر همین عقایدم مجازات شدم. وقتی که 13 ساله بودم خواهر روحانی در کلاس سؤال کرد: چه کسی انجیل را دوست ندارد؟ تنها کسی که پاسخ منفی داد من بودم و توضیح دادم که انجیل نوشته ی دست بشر است و حاوی مطالب گمراه کننده ی بسیاری است؛ او نیز من را از کلاس اخراج کرد.

در همان سنین نوجوانی در حالی که از سیستم های مذهبی غربی خسته شده بودم، آیین مسیحیت را ترک کردم و چون مرتب در خواب افراد کفن پوشی را می دیدم که به ستون هایی منظم رژه می رفتند، فکر کردم شاید در مورد گاندی باشد و به این ترتیب زمانی که بزرگ تر شدم تحقیقاتم را درباره ی آیین هندو و بودا شروع کردم.

در این زمان مادرم آماده ی سفر به مصر می شد و من اغلب او را مسخره می کردم که این کشور را برای سیاحت انتخاب کرده است اما الآن که فکر می کنم این نقشه ای از جانب خداوند بود! مادرم در سال 1997 به مصر رفت و پس از مدت کوتاهی من برای دیدار خویشاوندانم به اروپا سفر کردم و گرچه علاقه ای به مصر نداشتم، تصمیم گرفتم 5 روز در مصر برای دیدن مادرم اقامت کنم. من با هواپیمایی «خلیج» پرواز کردم. در هواپیما با هدفون خودم موسیقی گوش می دادم، ناگهان موسیقی را قطع کردم و صدای دلنشینی را شنیدم. با وجودی که معنایش را نمی فهمیدم به من آرامش می داد. پس از ورود به مصر بیشتر از آن چه که تصمیم داشتم در آن جا اقامت کردم و هر وقت تصمیم به ترک کردن می گرفتم، چیزی سد راه من می شد.

هر جا که می رفتم در مورد مساجد اهل بیت (علیهم السلام) در قاهره می شنیدم. می دانستم اگر آن جا بروم خواسته ام برآورده خواهد شد. چیزی در مورد اهل بیت (علیهم السلام) نمی دانستم اما می دیدم که مردم آن ها را دوست داشته، به آن ها ایمان دارند.

من به مسجد امام حسین (علیه السلام) رفتم و کنار ضریح آن صادقانه درخواست کردم که حقیقت را به من نشان دهد تا زندگی خالی من در استرالیا عوض شود.

به دلیل این که من در غرب بزرگ شده بودم ذهنم از دیدگاه های منفی نسبت به اسلام و مسلمانان پر شده بود و زمانی که به مصر سفر کردم، ارزش های والای خانوادگی، احترام برای سالمندان و روح بخشندگی مسلمانان نظر من را تغییر داد. مردم بسیار فقیر بودند، اما قلب هایشان راضی و قانع بود، مثل این که هدف از زندگی را می دانستند. چنین دیدگاهی در بین مادیین دیده نمی شود بنابراین به این نتیجه رسیدم که این عقاید ناشی از دیدگاهی مذهبی است.

این مشاهدات آغاز جستجوی من درباره ی دین اسلام بود. اسلام را دینی یافتم که تفسیر کاملی از همه ی ابعاد زندگی از بهداشت و پزشکی گرفته تا اخلاقیات و دنیای ماوراء طبیعت (غیب) ارائه می داد.

یک روز همان طور که در خیابان قدم می زدم همان صدای زیبا را از رستورانی شنیدم و به من گفتند که این صدای «قرآن کریم» است. سرانجام قرآنی انگلیسی به من دادند. لحظه ای که این کتاب را باز کردم فهمیدم که جستجوی من به پایان رسیده است و زمانی که شروع به خواندن کردم مثل این بود که چیزی از آسمان در دستانم قرار گرفته است. کلماتش بسیار واضح و اعجاز آمیز بود. احساس کردم که خداوند برای اولین بار با من سخن می گوید و آشکارا معلوم بود که این سخنان خداوند است و سخن بشر نیست. تعداد بسیار زیادی از آیات از جمله آیات سوره ی توحید به سردرگمی من در زندگی پایان داد. در همان روز صبح به این نتیجه رسیدم که خدایی جز «الله» نیست او تعداد زیادی از پیامبران و رسولان مانند: ابراهیم (علیه السلام)، حضرت مسیح (علیه السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فرستاده است تا پیامش را در طی نسل ها به جوامع و فرهنگ های مختلف مردم برسانند. اسلام آخرین بخش از پیام خداوند و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم پیامبران است.

در هر حال جستجوی من برای حقیقت این جا به پایان نرسید... من به استرالیا برگشتم و پس از 6 سال که مسلمان شده بودم، با بعضی از شیعیان ارتباط پیدا کردم و با فهمیدن تفاوت های اساسی در اعتقادات شیعه و سنی بسیار متعجب شدم و ناگهان متوجه شدم که انتخاب یکی از این دو مذهب در سرنوشت من در جهان آخرت تأثیر خواهد گذاشت. در حالی که تشنه ی حقیقت بودم به مدت یک سال مطالعه می کردم و از خداوند درخواست کردم اکنون که بسیار به حقیقت نزدیک شده ام من را تنها نگذارد.

در این مدت من نظرات منفی زیادی نسبت به شیعه شنیدم؛ اما کم کم احساس کردم به عقاید شیعه با دلایل منطقی و شواهد تمایل دارم. تعداد زیادی از اهل سنت به من هشدار دادند که با اکثریت مسلمانان بمانم، اما من می دانستم که اگر این قانون را رعایت کنم، مثل این است که هنوز از دین اجدادم پیروی می کنم.

متأسفانه من شکاف بزرگی را در این دین خالص کشف کردم که اساساً به خاطر مسائل خلافت و رهبری پس از مرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به وجود آمده بود. برای دریافت حقیقت منابع اهل سنت را برای یافتن شواهد و مدارک مطالعه کردم. بیشتر از 140 روایت از اهل سنت پیدا کردم که واقعه ی غدیر را تأیید کرده بودند. حتی دریافتم که عمر نیز در آن روز به علی (علیه السلام) تبریک گفته بود. از نظر منطقی نیز قابل قبول نبود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن آفتاب سوزان در عید غدیر مردم را جمع کند بدون این که بخواهد مطلب مهمی را بگوید.

تعداد زیادی از آیات قرآنی نیز این واقعه را تأیید می کند. خداوند در آن روز به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد تا آخرین بخش از رسالتش را برای مردم بیان کند تا به این وسیله دین اسلام کامل شود.

به علاوه چه دلیلی دارد که خداوند در مورد مسأله ای به این مهمی (رهبری پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گیری نکند؟

مسأله ی رهبری انسان ها هرگز موردی نبوده است که انسان ها بتوانند در مورد آن تصمیم بگیرند. از زمان حضرت آدم (علیه السلام)، همیشه «رهبری انسان ها» مسأله ای انتصابی (از جانب خداوند) بوده است.

روایات زیادی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول زندگی مبارکش در مورد خلافت علی (علیه السلام) بیان شده است بیانگر انتصابی بودن مقام رهبری پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ از جمله این که: پیامبری پس از من نخواهد آمد.

ـ من شهر علم هستم و علی دروازه ی این شهر است.

ـ عمر مکرراً می گفت: اگر علی نبود عمر هلاک می شد.

مهم تر از همه ی این دلایل من علی (علیه السلام) را شخصیتی یافتم که در لابه لای برگ های نهج البلاغه می درخشید. یک بار خواندن از روی این متن بی نظیر کافی بود تا من را متقاعد کند که چه کسی لیاقت رهبری مسلمین را دارد. اساس مذاهب چهارگانه ی فقهی اهل سنت برگرفته از علم اهل بیت (علیهم السلام) است چرا که آن ها شاگردان امام صادق (علیه السلام) بودند.

البته دلایل حقانیت علی (علیه السلام) بسیار زیاد است که وقت من به من اجازه نداد تا همه ی آن ها را برای شما ذکر کنم.

در نهایت خداوند من را به مرکز اسلامی امام حسین (علیه السلام) در «سیدنی» راهنمایی کرد. از دقیقه ای که من وارد خانه ی خدا شدم، احساس معنوی قوی به من دست داد به خصوص از زمانی که مفهوم عمیق و زیبای دعای کمیل را شنیدم. در طی این مدت مفهوم توسل و شخصیت بزرگ امام حسین (علیه السلام) را که سال ها توسط سنی ها برای من در تاریکی نگه داشته شده بود شناختم. از جمله نشانه های بارز  شخصیت او فداکاری بزرگی بود که او در راه اسلام انجام داد. در آن موقع فهمیدم که امام حسین (علیه السلام) سمبل و مظهر رستگاری من بود، از همان لحظه ای که در قاهره به مسجدش رفتم و از او کمک خواستم تا این لحظه که حقیقت را دریافتم.

مدتی بعد، در روز میلاد علی (علیه السلام)، درست پس از نیمه شب بیدار شدم و حضور حضرت علی (علیه السلام) را در اتاقم احساس کردم. او به من آشکارا پیام می داد که اگر از او پیروی کنم در امان خواهم بود.

سرانجام به این نتیجه رسیدم که باید اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان رهبران معنوی خود انتخاب کنم و برای اولین بار احساس کردم که ایمانم کامل شده است.

در پایان دعا می کنم که همه ی شما سفرتان را برای یافتن حقیقت به سوی خداوند با موفقیت ادامه دهید تا به خودشناسی و خداشناسی برسید.  والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته                 نرگس بالداچینو

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 14


تعداد امتیازات: (0) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1607)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort