دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
جمعه, 10 فروردین,1403

چگونه باز کنم بال در هوای وصال


چگونه باز کنم بال در هوای وصال

شرح حال زائر

رسم شمیم بر این بود که در هر شماره، شرح یکی از زیارات ائمه ی اطهار (علیهم السلام) را از محضر استاد درس بگیریم. تقدیر خداوند بر این قرار گرفت که این بار رسم معهود بشکنیم و شرح حال زایر بگوییم. زایری که آداب زیارت را از همراهی با او آموختیم. آن چه می خوانید، گزارشی گونه ای است برگرفته از مصاحبه با شاگردان و دوستان استاد که در موقعیت های گوناگونِ زیارتی ایشان را همراهی کرده اند و با سیره ی عملی استاد به هنگام زیارت آشنا شده اند.

شب های رمضان که می شد کبوتر دل هامان لحظه شماری می کرد تا روی گنبد طلایی ثامن الحجج آرام بگیرد. خانم هر شب رمضان ساعت یک نیمه شب به پابوس مولا می رفتند. قدیم تر هاپیاده همراه کبوتر های مهاجر خوابگاه مشرف می شدند بعدها که جمعیت طلبه ها زیاد تر شد، بعضاً با مینی بوسِ مکتب راهی می شدیم .. روز های اول تنها چند کبوتر همراه می شدند و از رزق معنوی نیمه شب بذر معرفت بر می چیدند. اما کم کم شده بودیم چهل کبوتر که بال در بال استاد پر می کشیدیم. خانم در مسیر نافله می خواندند و به ما توصیه می کردند سوره های کوچکی که حفظ هستید بخوانید و به روح امام (علیه السلام) هدیه کنید. زیارت هاشان به نیابت ائمه بود و ثواب آن را به اموات هدیه می کردند. وقتی شوق و بی تابی مارا برای زیارت می دیدند لبخند می زدند و می گفتند: قدم هاتان را کوتاه بردارید تا ثواب بیشتری ببرید، با ادب و نزاکت حرکت کنید. به حفظ حجاب در کوچه و حرم سفارش می کردند و می فرمودند: عزیزان من زیارت مستحب است اما حفظ حجاب واجب است؛ واجب را فدای مستحب نکنید. به محض ورود به حرم سر به خاک ادب می ساییدیم. استاد از سر اخلاص اذن دخول می خواندند، عبارت «فأذن لی یا مولای» را چندین و چند بار تکرار می کردند. گویی درست پشت در منزل امام ایستاده اند و اجازه ورود می خواهند. اشک های زلال و گرم، غبار راه را از چهره مهربانشان شستشو می داد. سر بر می گردادند: بچه ها اگر امام اذن بدهند، حتما دلتان نرم می شود و اشکتان جاری. با توجه اجازه بخواهید. بعد سبکبار پر می کشیدند و سرِ مزار همه علما می رفتند. شیخ بهایی را حتماً زیارت می کردند و برای همه فاتحه می خواندند این اواخر هر صبح جمعه سر مزار خانم اعتمادی (ره) هم می رفتند. همیشه از صحن آزادی وارد می شدند و جلو در می ایستادند و سلام می دادند. سفارش می کردند، در محضر امام رضا (علیه السلام) ، عقایدتان را بر امام عرضه کنید؛ شهادتین خود را بر لب جاری نمایید و با معرفت وارد حرم شوید.

زیر طاق گنبد الله وردی خان کنار در مشرف به ضریح سر به دیوار می گذاشتند. از بالای شانه های استاد که متواضعانه رو به سوی زاویه ی زرینی که از ضریح پیدا بود خم شده بودند، می شد با چشمان بارانی مان  قطعه ای از بهشت را ببینیم. خانم طوری می ایستادند که حضورشان مزاحم کسی نباشند.

همه می دانستند محلِّ زیارت خواندن خانم کجاست. حالا داخل هشتی جمعی پشت سرشان نشسته و ارام زیارت می خواندند. ساعت تشرف ایشان را همه می دانستند. زیارت جمعی را دوست داشتند چون خودش نوعی تبلیغ بود. ندیدیم زیارتی را از روی مفاتیح بخوانند. بیشتر ادعیه و زیارات را از حفظ می خواندند هنگام خواندن به نقطه ای خیره می شدند می فرمودند: عزیزان شما در برابر امام زنده قرار دارید، ائمه همیشه زنده اند، بنابراین حواس خود را جمع کنید. وقتی جامعه ی کبیره را می خواندند، به هر فراز آن که می رسیدند، بنابر احوالات جمع درباره ی آن اندکی توضیح می دادند. وقتی با طلبه ها بودند فراز «وجعلنی ممن یختص آثارکم» را تذکر می دادند. یا در زیارت ائمه ی بقیع، می گفتند: «وَ أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ» مصداق بارزش در همین بقیع است. بعد از «جامعه کبیره» ، امین الله را هم می خواندند و جمله ی «وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقَالَكَ مُقَالَةٌ» را برای جوان ها شرح می دادند. اگر مخاطبان طلبه ها و جوان ها بودند سعی می کردند، زیارت را کوتاه کنند و بیشتر صحبت کنند. چقدر بر دعا در حقّ دیگران تأکید داشتند؛ اگر کسی در طی روز مشکلی برایشان پیش می آورد، در نماز شب برایش دعا می کردند. می گفتند دعا می کنم که هدایت شود.» به  مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) تأسی داشتند و و بعد از نماز و زیارت، دعای خصوصی در حق افراد می نمودند.آن ماه رمضان، یکی از بچه های چینی تازه به ایران آمده بود، استاد به طلاب غیر ایرانی بسیار بها می دادند. معمولاً بین طلابی که می آمدند، پیرو سایر مذاهب نیز زیاد بود. گویا سؤالات مکرر و بی امان آن طلبه چینی آن شب ها، تمامی نداشت. گاهی ما کلافه شده و با نگاهی اعتراض آمیز دعوت به سکوتش می کردیم، اما لطف خوش استاد دوباره او را به حرف می آورد. او می پرسید و خانم آرام و صبور در حالی که نگاهشان گاه بر ضریح و گاه بر چهره دخترک متوقف می شد پاسخ می دادند. و در روزهای پایانی رمضان او شیعه شد. بعدها استاد با رضایت نگاهش می کردند و می فرمودند: زینب حاصل یک ماه رمضان من است».

حالا باز صبح جمعه است، خانم حتما دوباره  مهمان مولا شده اند آن روز ها گاه ما را هم در این ضیافت نورانی همراه می کردند. حالا خود در حریم حرم امن مولا پناه گرفته اند راستی این رمضان بال در بال که به زیارت برویم؟ صبح های جمعه زیر سایه ی چه کسی اذن دخول بخواهیم؟ راستی از این به بعد چه کسی را مقابل خود شفیع خطاهایمان قرار دهیم؟ راستی ...

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 12


تعداد امتیازات: (0) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1542)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort