دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
شنبه, 01 اردیبهشت,1403

شرط اول قدم آنست که مجنون باشی


شرط اول قدم آنست که مجنون باشی

در محضر استاد

در جهان هميشه معدود انسان هایي همت و شيفته كمال هستند كه تمام سرمايه وجودي خويش را صرف بدست آوردن ارزش هاي حقيقي و شناخت معبود و پيمودن راه بندگي مي كنند. از جمله اين افراد دانشمند فرزانه استاد سيد فاطمه خاموشي «طاهایي» كه عمري در طريق معرفت گام برداشت تا اين كه از دانسته هايش چراغي افروخت كه روشني بخش راه همه راهروان راه علم و طريقت و شيفتگان راه توحيد و ولايت باشد.

به هوس راست نیاید به تمنی نشود                            کاندرین راه بسی خون جگر باید خورد

 الف: تفسیر ولایت از زبان یکی از طلبه ها

تلاش ها كردم، راه ها پيمودم، چه بسيار درها كوبيدم، اما هرچه بيشتر رفتم بر حيرتم افزوده تر گشت. ديگر نمي دانستم چه بايد كرد. دانستم، كه نمي دانم، گمشده ي خويش نمي شناسم. مي روم و بسيار مي جويم اما حتي نمي دانم به دنبال چه هستم. درون پر تلاطم مرا به حركت وامي دارد و چيزي مي طلبد اما چه ؟ خود نيز به در ستي نمي دانم !

تا اين كه نغمه اي به گوش جانم رسيد. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...» ( نور /35) آن نغمه از نور مي گفت، از راه، از روشنايي، نور آنست كه روشن است و روشني بخش ديگران با نغمه همراه شدم. انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً. عظمت را مي سرود. از كشتي نجات مي خواند. مثل اهل بيتي كمثل سفينه نوح من ركبها نجي و من تخلف عنها هلك نغمه اوج گرفت، پرشورتر مي خواند، از عشق مي سرود، از مهرباني و رحمت. انّا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم. ما در رعايت حال شما كوتاهي نكرديم. پر طنين تر نواخت و «وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ...» (سبأ، 23) هميشه با شماييم، هميشه در كنارتان هستيم، در دنيا، در لحظات جان كندن، در وحشت قبر، در قيامت تنهايتان نمي گذاريم. ما محبينمان را فراموش نمي كنيم. دل را بي قرار كرد. اشك جاري شد. عقل متحير گشت. آواي نغمه آرام تر شد. از صفات محبوب خواند، صبر، خلوص، ذكر، طاعت و جمله كمالاتش. نغمه از مظهر مي سرود. از آينه ي تمام نماي احديت. از امكان كسب صفات الوهيت در سايه عبوديت، از وسايط فيض، از نقطه اوج انسانيت، از بهانه هاي آفرينش، راهنماي بندگان. محبوبان اله، مفاخر الله. تمام آهنگ نغمه نور بود. از سنخ نور بود. او سرود و من از آواي دلنشين سرمست شدم.

ب- حقوق خانواده

حقوق خانواده يكي از مباحثي بود كه احساس عزت نفس را در من زنده كرد. استاد از حق و تكليف مي گفت، از حقوق متقابل زن و شوهر، حقوق والدين و فرزندان. حق، اين حق ها كه استاد مي گفت از كجا آمده اند، من كه نبودم، قبل از آمدنم به اين دنيا اين حقوق برايم مشخص شده بود. نه من و ديگري هيچ كدام اين حق ها را به خود نداديم. پس اين حق ها را كه به ما داده. براي چه داده، چه بسيار داده. وقتي استاد حقوقي را كه من بر گردن ديگران دارم را بر مي شمرد هم به وجد می آمدم و هم شرمسار مي شدم. من كه بودم كه اين همه مرا مورد لطف قرار داده و عزيزم داشته؟ پيش از اين كه در كلاس درس استاد نشينم وقتي از حق و حقوق سخن مي رفت وقتي از تكليف چيزي گفته مي شد ناراحت مي شدم گاهي هم به خشم مي آمدم چرا كه هميشه از حق هايي كه ديگران دارند شنيده بودم كه من بايد رعايت كنم و تكاليفي سنگين كه موظف به انجام آنم. خشك و سخت. ولي سخن او رنگ و بويي ديگر داشت. زيبا مي سرود، متوازن و هماهنگ، كلامش دلنشين بود. زيبا به تصوير مي كشيد، مهر و عقل را با هم در مي آميخت، معجونش شيرين بود، نفس را بر نمي آشفت بلكه جان را صفا مي داد. با مهر آغاز كرد. حقوق را مهربان ترين مهربانان عطا كرده و با آن حقوق انسانيت انسان را گرامي داشته، تكليف كرده تا انسان بمانم. تا زنده بمانم و جاويد و با عقل استحكام بخشيد زماني كه گفت در مقابل هر حقي تكليفي است مساوي با آن. وقتي حقوقي متقابل زن و مرد را و تكليفشان را بيان كرد، حقوقي مشترك و حقوقي كه خاص هر كدام است و پاداش در نظر گرفته شده براي اين تكاليف را و از دليل و فلسفه ي تكاليف گفت وقتي حقوق والدين و فرزندان را طرفيني مطرح مي كرد و حقوق فرد و جامعه را با هم به تصوير كشيدند نه يك طرفه. زيبايي عدالت را ديدم. فلسفه ي حقوق و تكاليف را پذيرفتم و حكمتش را ستودم. و مهرش را، مهرباني اش را، زيبائي اش را، در وضع اين حقوق و تكاليف ديدم. تكاليف ديگر برايم سنگين و ناراحت كننده نبود. حالا ديگر تكاليفم را دوست داشتم. و اين هنر استاد بود. اين حاصل تلاش استاد بود. برداشتن فاصله ها، باروركردن عاطفه ها، نماياندن زيبايي ها، و ايجاد روح آزادگي و عزت نفس. يادش گرامي باد.

ج- آثار شناخت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

شمرده و آرام سخن مي گفت تا همه گوش باشند تا جان خود نيز همه گوش شود و بشنود. متفكر و متمركز و عميق سخن مي راند. از همان ابتداي بحث از اولين گام ورود به بحث از توسل ابتداي كلامش كه هميشه به امام زمان بود. «السلام علي المهدي الذي يملاءالارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً». هيچگاه جاري شدن قطرات اشك استاد را هنگامي كه سرود منم شاگرد مهدي را مي خوانديم از ياد نمي برم. زماني كه بعد از هر برنامه چه در اعياد و چه در عزاها به حضرت توسل مي جست و برايمان دعا مي كرد از او مي خواست خودش مزد كساني كه تلاش كردند براي برنامه ها بدهد و همه آمين مي گفتند. نوشتن چكيده اي از دروس استاد به من محول شد. تعدادي از سخنراني هاي استاد را كه نوشته شده بودم خواندم، منقلب شدم، وقتي سخنراني ها را كنار هم مشاهده كردم چيزهايي فهميدم كه قبل از آن متوجه نشده بودم. تازه متوجه نگاه استاد شدم نگاهش، نگاه مهر بود، برخوردش همه احترام بود. چه ما را بزرگ مي ديد، عزيز و محترم مي ديد. هرگاه مخاطبمان مي ساخت، هرگاه مي خواست ما را متوجه اهميت مطلبي كند هميشه با اين كلام هشدار مي داد. عزيزانم شما شاگردان و سربازان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستيد، حضرت به شما توجه دارد. در غالب سخنراني هاي استاد اين توجه دادن ها بود. او به اين ديد بر ما مي نگريست پس بسيار دوستمان داشت و دغدغه حال و آينده مان را. روز اولي كه وارد حوزه شديم به ماتبريك گفت از اين كه وارد خانه مادر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شده ايم از اين كه حضرت ما را انتخاب كرده است. همه چيز را با او مي ديد، در ارتباط با او مي ديد و جستجو مي كرد. اثر او را در همه جا مي جست، حتي در چهره گنهكاري چون من و ياد محبوبش را تازه مي كرد. هر واقعه اي، هرچيزي بهانه اي بود براي ذكر و ياد مولايش. ياد امام زمان و توسل به او هميشه در استاد بود، با استاد بود. اما در سلسله بحث هاي استاد در آثار شناخت امام زمان اين ياد پر رنگ تر شد. نمودارتر. در اين دروس استاد گوشه اي از شيريني آن چه چشيده بود. آن چه دريافته بود را هويدا ساخت. از نورانيت روايات بهره جست، از دنياي پس از ظهور گفت، از اين كه زنان نيز مي توانند جزء ياران حضرت باشند، تا اميد را بارور كنند، شوق را بپروراند، طلب را فزون كند، تا برساندبه آن چه خود رسيده بود با ترنّم دعاي عهد هر روز، چه بسيار كوشيد براي فراهم آوردن مقدمات ظهور و چه زيبا انتظار را معنا كرد.

يادش جاودان و راهش پررهرو

  دـ شرح زیارت جامعه کبیره

ساعت درس عمومی استاد بود. در روضه ی علم نشسته بودیم و منتظر تا ببینیم این بار از دریای معرفتش چه جویباری روان می گردد. استاد آمده موقر و آرام چون همیشه، به پا خاستیم و صلوات فرستادیم، عطر صلوات فضا را آکنده ساخت و جانها را آماده کرد. لب به سخن گشود با نام او و حمد و ثنایش، با صلوات و تحیات بر اولیائش و گفت این بار قصد دارد ما به جایی ببرد و افرادی را معرفی کرده و ما را به آن ها نزدیک کند و چنین خواند: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ...» آن ها را می شناختیم، نامشان را تک تک می دانستیم، از آن ها چیزهایی شنیده بودیم آن ها غریبانی آشنا بودند که تا آن زمان ندیده بودیمشان، کمتر احساسشان کردیم ول می شناختیمشان. ما را به محضر ائمه (علیهم السلام) برد و شروع کرد به معرفی آن ها: «وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطِيعُونَ لِلَّهِ الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ الْفَائِزُون‏...»

او وصف می کرد و ما بی قرار می شدیم، او به تصویر می کشید و ما شیفته می گشتیم، او می خواند و ما سرمست می شدیم، او ائمه را نمایاند و ما آن ها را یافتیم، یافتیم، ایشان را در وجود خود، در تپش قلب خود احساس کردیم. نزدیک، نزدیکِ نزدیک. هر لحظه انتظار روز چهارشنبه را می کشیدیم، انتظار آن لحظات ملکوتی را که صبح دمان همه با هم جامعه کبیر می خواندیم و سرود را. استاد اشک می ریخت و ما هم. سبک می شدیم، گویی قطرات اشک غبارها را می زدود. او با تفسیر جامعه کبیره ما را برد و دست دلمان را در دستان ائمه قرار داد. گویی ندای الرحیل را شنیده بود. پس قبل از سفر ابدیش خواست دخترانش را، ثمره ی سال ها تلاشش را به کسی بسپارد. هر چند نتوانست تفسیر جامعه را به پایان رساند ولی راه را نمایاند. آن گاه آسوده خاطر پر کشید و رفت.

 هـ نماز

استاد از نماز گفت از نیاز به نماز، نماز عامل وارستگی از کبر است: «الصلاة تنزيها لكم من الكبر» (خطبه فدک حضرت زهرا (سلام الله علیها)) خداوند نماز را برای دمیدن روح تواضع در انسان ها و پایین کشیدن سرکشان از مرکب غرور تشریع فرموده. نماز وسیله مبارزه با خودخواهی است.

نماز سبب نورانیت قلب مؤمن است. نماز به منزله ی چراغ است وقتی انسان نماز می خواند در مقابل نور قرار می گیرد. بر همین اساس است که گمشده ها در حال نماز پیدا می شوند. شخصی خدمت امام معصوم (علیه السلام) عرض می کند: چگونه است یابن الرسول الله که من هر چه گم می کنم در حال نماز به یاد می آورم؟ مثلاً شترم را گم کرده بودم در حال نماز به خاطر آوردم که شترم کجاست. حضرت فرمودند: نماز نور است. عزیزان، انسان در مقابل نور که قرار می گیرد گمشده اش را پیدا می کند. حال باید دید گمشده چیست؟ یکی در برابر نور شترش را می یابد و دیگری خدا را می یابد زیرا گمشده اش خداست.

 در تفسیر سوره معارج «...اِلاّ المُصَلّین» ، مصلین را چنین معنا کرد نمازگزارانی که همیشه در حال نماز هستند، آیا این امکان دارد که انسان همیشه در حال نماز باشد. شاعر جواب گفتند:

خوشا، آنان که الله یارشان بی                  که حمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان که دائم در نمازند                    بهشت جاودان مأوایشان بی

نماز ذکر الله است. یعنی اگر در کسب است در حال نماز است. اگر در راه اداره است در حال نماز، اگر با شوهر و فرزندان است اگر مشغول درس و بحث است، اگر به دیدن دوست می رود در حال نماز است. یعنی همیشه به یاد خداست.

گویی استاد وصف خویشتن می کرد، تواضع، نورانی، ذاکر.

 و ـ قیامت

همیشه برایم سؤال بود علم استاد چه مقدار است. سخنان استاد را مرور کردم، در رفتارشان دقیق شدم، نوشته هایشان را نگاه کردم. اگر علم آنست که در عمل آمده و هویدا شود، میزان علم استاد را می توان حدس زد. دیده بودیم اگر استاد لب به موعظه می گشاید خود عامل به آنست، اگر سخن می گوید، کلامش از جان بر می خیزد، آن چه به زبان می راند باورهایی است که با روح او عجین شده، استحکام سخنش نشان از یقین او بود و نفوذ کلامش دلالت بر اخلاص او داشت. حال اگر شخصی با این ویژگی لب به سخن گشاید اثرش چگونه خواهد بود؟ اگر به توصیف واقعه ای شنید چه خواهد شد؟ عالمی که به علمش یقین دارد و مصمم شود مطلبی را القا کند نتیجه چه می شود؟ و استاد اراده کرد تا از قیامت بگوید.

استادی که همیشه روح امید بر ما می دمید این بار اراده کرد تا کفه ی بیم و امید برابر کند. پس چنین خواند: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ» استاد بشیر در چهره ی منذر ظاهر شده بود. حواسمان را جمع کردیم. از آخرین روز دنیا گفت: «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماوات...» از هنگامه ی برپایی دادگاه قیامت «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها...» از آغاز حسابرسی و حاضر شدن انبیاء و شهدا «وَ جي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ» از اداء کامل حساب هر کس «وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُون»

جدیت و صلابت استاد، هشدارها و نهیب هایش، دل را به لرزه می انداخت، باور استاد تو هم شایدها را می زدود. حجت ها و دلایلش راه بهانه را می بست. صحنه ی زمان اجرای حکم را که نشان داد. «وَ سيقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً» خوف را در وجود خود حس کردیم، و در شرح آیه «وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً» گل امید در دل ها شکوفه زد. عاقبت کار را بیان کرد. از هجو و لهو بر حذر داشت. سختی های راه را متذکر شد. مهربانانه دل سوزاند، بر حذر داشت و پند داد و در شرح هر آیه دعا کرد و پناه برد. خدایش با منذران محشور و از همه ی خوف ها ایمن دارد.

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 12


تعداد امتیازات: (0) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1631)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort