در محيطهاي آموزشي و علمي، مثل مدارس يا دانشگاهها، حجاب را ممنوع کردهاند. چون حجاب را يک راه مؤثّر براي جذب نوجوانان و جوانان به اسلام ميدانند.
مصاحبه: زهرا شاه محمدي
اوّلين بار كه او را ديدم و اسمش را شنيدم كلّي تعجب كردم. اين كه چطور يك زن آمريكايي در حوزهی علميه مشغول به خدمت است؛ سؤالي بود كه ذهن من و خيلي ها را درگيركرده بود. رفتم سراغش و از او خواستم به سؤالاتم پاسخ دهد و او البته با خوشرويي پذيرفت.
37 سال سن دارد. اهل ايالت كاليفرنياست. 25 سال است كه مسلمان شده و در مشهد زندگي ميكند. همسر او نيز ايراني است. از چگونگي مسلمان شدنش ميپرسم و او چنين تعريف ميكند:
- با صحبتها و راهنماييهاي مادرم اسلام را برگزيدم. در سال 1979م. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، دامنهي فعّاليت براي گسترش اسلام در آمريكا فراهم شد. در آن زمان مادرم دانشجوي پرستاري بود. در دانشگاه، اديان و مكاتب مختلف از جمله اسلام، سوسیاليسم، كمونيسم و... ميز مخصوصي داشتند و عقايد خود را تبليغ ميكردند. مادرم نظرات تمام آنان را شنيد. در طول يك سال، تحقيقات مفصّلي کرد و جاهاي مختلفي رفت و درنهايت تصميم گرفت دينش را عوض کند و مسلمان شود. ولي آن موقع به ما و خانوادهاش نگفت که مسلمان شده. او مخفيانه نماز ميخواند و کارهاي عبادياش را انجام ميداد. به علّت فوت پدر، ما با مادربزرگمان زندگي ميكرديم.
مادربزرگم فردي سنّتي، مذهبي و متعصّب بود و مسلّماً نميگذاشت دخترش به اين راحتي دينش را عوض کند. حتّي حاضر بود تمام هزينههاي مدرسهي نوههايش را بدهد تا ما با دين كاتوليك آشنا شويم. مادرم کمکم براي ما هم از توحيد گفت. از صفات الهي و قدرت خدا براي ما صحبت كرد؛ ولي هيچوقت مستقيماً از اسلام و اينکه به اين دين گرايش پيدا کنيم، صحبتي نميکرد. دائماً به طور غيرمستقيم اشاراتي ميکرد و از مهربانيها و بزرگي خداوند ميگفت و حرفي از دين ديگري نميزد و ما را به تفکّر و تأمّل واميداشت.
*به جز راهنماييهاي مادر چه چيز ديگري شما را مصمّم به انتخاب اسلام ميكرد؟ آيا در كاتوليك ضعفي ميديديد؟ آيا كاتوليك شمارا اقناع نميكرد؟
- در مدرسه ي كاتوليك ها يك روز در هفته معلّمي براي ما از دين كاتوليك و مسيحيت صحبت ميكرد و ميگفت اين جهان را سه خدا اداره ميكنند. براي من جاي سؤال بود كه حتماً اين خدايان افرادي ضعيف هستند كه در انجام كارهاي خود نياز به هم دارند. بنابراين شايستگي خدايي را ندارند. اين حرف را به معلّم گفتم او به فكر فرو رفت. جوابي براي گفتن نداشت. به من گفت: تو بايد بروي كليسا و در حضور كشيش از حرفه اي خود توبه كني. من به آنان گفتم: اشكالي ندارد من توبه ميكنم ولي قبل از آن بايد جواب سؤالاتم را پيدا كنم.
*بنابراين روحيّه ي پرسش گري و حقيقت طلبي كه در فطرت هر بشري است، شما را به سوي اسلام كشاند. درست است؟
- بله و علاوه بر آن نقش مادرم کلیدی و پررنگ بود. يک روز که به خانه رفتم، مادرم ما را دور خودش جمع کرد و گفت: اين حرفهايي که من درباره ي خدا و اخلاق و حجاب گفتم از دين کاتوليک نيست. از دين اسلام است و اسلام يعني تسليم. تسليم در برابر خدا نه در برابر نفسمان! و گفت: من مسلمان شدهام و به دين اسلام درآمدهام و ميخواهم با حجاب شوم ولي شما را مجبور نميکنم که مسلمان شويد، شما را آزاد ميگذارم. ابتدا تعجّب کرديم ولي وقتي مادرم ما را تنها گذاشت، به حرفهايش فکر کرديم. بعد از صحبت با يکديگر به اين نتيجه رسيديم که ما هم مسلمان شويم. سپس به حسينيهي شيعيان در لسآنجلس رفتيم و آنجا شهادتين را گفتيم و عبادات را از مادرم فرا گرفتيم. با مسلمان شدن ما آزار و اذيت اطرافيان و فاميل هم شروع شد. آن ها ارتباطشان را با ما قطع كردند به طوري كه احساس کرديم در همان شهر خودمان غريب شديم. ديگر خانوادهاي و دوستي که بخواهد با ما رفتوآمد کند، نداشتيم! به طوري كه مجبور شديم شهر و حتّي كشورمان را عوض كنيم. خانه ي جديدمان در شهر کوچکي بود ولي چون مسلمان زياد داشت، مادرم آن جا را انتخاب کرده بود. در همسايگي ما چند ايراني هم زندگي ميکردند. من تا اتمام دیپلم در شهر بودم و بعد از آن به قم آمديم. خواهرم به حوزهي علميّه رفت و ادامه ي تحصيل داد، ولي من 2 سال در حوزه درس خواندم و بعد ازدواج کردم و به آمريکا برگشتم. همسرم در واشنگتنديسي کار ميکرد. دوباره به ايران آمديم و در مشهد ساکن شديم.
*يكي از نمودهاي اجتماعي اسلام، بحث حجاب و پوشش است. شما در محيط آمريكا، با اين موضوع مشكلي نداشتيد؟ برخورد اطرافيان چطور بود؟
- براي اوّلين بار که روسري پوشيدم و به مدرسه رفتم، خوشحال بودم. روز اوّل شروع کلاسها هم بود. فکر ميکردم دوستانم با ديدن من خيلي خوشحال خواهند شد. وقتي سوار سرويس مدرسه شدم، همه با ديدن من ساکت شدند و به من خيره خيره نگاه کردند. سکوت عجيبي حاکم شده بود. خيلي ترسيدم. از برخورد آن ها متحيّر شدم. راننده به من گفت: يا بنشين يا برو! در اتوبوس هنوز باز بود. يک لحظه به ذهنم رسيد که فرار بکنم و بروم، ولي بعد با خود گفتم فردا و پس فردا و روزهاي آتي را چه کنم؟ بالأخره که بايد با اين پوشش به مدرسه بروم. از خدا کمک خواستم که بتوانم به صندلي آخر که خالي بود، برسم و بنشينم ولي حس کردم پاهايم خيلي سنگين شده است. ناگهان پسري گفت: به او نگاه کنيد به سرش پارچه بسته و به مدرسه آمده و همه شروع کردند به خنديدن! بعد هم به سمتم آشغال پرت کردند و رويم آب دهان ريختند!
*خداوند پاداش و اجر تمام اين آزار واذيتها را به شما خواهد داد. امروز به لطف الهي، اسلام روز بهروز در كشورهاي غربي بهويژه در امريكا رو به گسترش است، مهم ترين عاملي كه باعث گسترش شیعه ميشود، به نظر شما چيست؟
-من فكرميكنم عزاداري مسلمانان و سينهزني و نوحهخواني آنان در ماه محرّم با آن سوز خاص، براي آمريكاييها خيلي جالب و تاثيرگذار است با اينکه ما آمريکاييها زياد احساساتي نيستيم و ابراز احساسات نميکنيم و در واقع اين فرهنگ را خود آمريکاييها تزريق کردند که هيچ چيز در دنيا ارزش ندارد که خود را به خاطر آن اذيّت کنيد يا جانتان را بدهيد و حسّ ايثار و فداکاري اصلاً در آنجا معني ندارد، ولي وقتي با اين صحنه روبهرو شديم، بياختيار در درونمان حسّي ايجاد شد که اصلاً توصيفکردني نبود. يک حالت روحاني که تا آن زمان آن را درک نکرده بوديم. امام حسين(علیهالسلام) قلبمان را تكان داد. اين سؤالات هم در ذهنمان ايجاد شد که اين حسين کيست که همه براي او گريه ميکنند؟! مگر با او چه کردند؟ ما در اين مراسم با خانمي آشنا شديم و خيلي با هم صحبت کرديم و چند ماه بعد هم با مطالعات و جستوجو اعلام کرديم که ما شيعه هستيم. تا آن زمان ما نميدانستيم اسلام دو فرقهی شيعه و سنّي دارد. در واقع امام حسين(علیهالسلام) علمدار شيعه است.
*زمان مسلمان شدن شما تقريباَ همزمان با دفاع مقدّس در ايران است. با توجّه به اينكه همسر شما يك ايراني است، آيا از دفاع مقدّس هم چيزي ميشنيديد؟ نظرتان در مورد جنگ ايران و عراق چيست؟
- در زمان جنگ ايران و عراق، قضايايي را ميشنيديم كه فكر ميكرديم افسانهاند. مثلاً قضيهي شهيد حسين فهميده را يک خانم كويتي براي ما تعريف كرد. او طوري صحبت ميكرد كه انگار از يک شخصيت افسانهاي حرف ميزند. يادم هست که برادرم ميگفت: «اين پسر چهطور اين كار را كرده است؟ من اصلاً نميتوانم حتّي تصوّرش را هم بكنم. اين پسر چه کسي بود كه توانست اين كار را انجام بدهد؟!» يا از خرّمشهر ميشنيديم و حلبچه و استفاده ي غیر انسانی از سلاح های شیمیایی توسّط صدّام حسین علیه مردم بی گناه. به عنوان یک انسان فهيم این مسأله که چگونه دولت ها و سربازان میتوانند برای مسايل دنیایی مثل نفت و غیره چنان اقدام غیر انسانی انجام دهند، سخت بود و هنوز هم سخت است.
* يك فرد تازه مسلمان نياز به اطّلاعات و مباني نظري هم دارد. شما اين اطّلاعات را از كجا كسب ميكرديد؟
- يک روز نشستم و با خدا درد دل کردم و گفتم: خدايا کمکم کن! من ميدانم که حجاب درست است و فلسفهي حجاب چيست؟! امّا من چه سطحي از حجاب را بايد داشته باشم؟! واقعاً کسي نبود که جواب من را بدهد و کتابي هم در اين زمينه نبود! يک روز که به خانه آمدم، مادرم به من گفت: يک بستهي پستي از ايران براي ما آمده است. وقتي باز کرديم، ديديم چند تا کتاب بود که از سازمان تبليغات براي ما فرستاده بودند. کتاب فلسفهي حجاب شهيد مطهّري و چند تا کتاب از شهيد بهشتي و کتاب فاطمه، فاطمه است دکتر شريعتي، همه به زبان انگليسي بودند. من فقط یک نوجوان بودم. هر چند اين مباحث برايم سنگين بود، ولي چون خيلي علاقهمند به مطالعهي آنها بودم، مثل تشنهاي که به آب ميرسد و آن را رها نميکند، شده بودم. هر روز رفتن من به مدرسه همان طور بود. با مادرم صحبت کردم و از او راهنمايي خواستم. او گفت: خدا خودش ما را هدايت کرده، پس ما را وسط راه رها نميکند. يک روز از سنّيها خواستم تا مرا راهنمايي کنند. آنها به من گفتند: که خيلي به خودت سخت نگير! ميتواني در مدرسه روسريات را در بياوري و بعد دوباره سر کني! فهميدم اين حرف آنها از دين و شريعت نيست و از نفس خودشان است؛ يعني براي راحتي خودشان اين حرف را ميزنند، ولي من در قرآن خوانده بودم که بايد روسري يا همان چيزي که براي پوشش استفاده ميکنيد، بلند باشد و گردن و سينه را بپوشاند.
* به نظر شما چه چيزي باعث مخالفت دولتها و رژيمهاي سياسي با اسلام ميشود؟ چرا بعضي كشورها با اسلام به شدّت مبارزه ميكنند؟
- اسلام هراسي در کشورهاي مختلف نمودهاي متفاوتي دارد. مثلاً در ترکيه از اسلام ميترسند، چون قدرت وحدت اسلام را ميشناسند و ميترسند که ترکيه هم مثل ايران بشود و قانون اسلامي داشته باشد! امّا کشورهايي مثل فرانسه، سوسياليستي هستند. آنها حتّي به خواهران کاتوليک هم اجازهي حجاب نميدهند! رويهي آنها بر يکسانسازي است و اين ايدهي سوسياليسم است که همه بايد يکسان باشند! فکر ميکنند با اين حرکت، جامعه آرام است؛ در حالي که آدم را خفه ميکنند و اين رويه، خلاف فطرت است. در آمريکا، دانمارک و بلژيک هم مشکل نژادپرستي دارند. آنها اعتقاد دارند نژاد سفيد، پاک و برتر است و غير از آن را قبول ندارند. دولت امریکا واقعاً از اسلام ميترسد، مخصوصاً بعد از پيروزي انقلاب، چون قدرت اسلام را ديدند و آن را تجربهاش کردند. يادم هست موقع جنگ ايران و عراق، صدّام حسين به آمريکا قول داد که سر يک هفته ايران را فتح خواهد کرد، امّا بعد از چند ماه، روزنامهي نيويورک تايمز تيتر بزرگي زد با اين عنوان که با انقلاب اسلامي ايران نبايد روبهرو شد! يعني ترسيدند و فهميدند اين موج اسلامي را نميشود خفه کرد. آنها حجاب را علامت بزرگي از اسلام ميدانند. برنامهاي در يکي از شبکههاي آمريکايي ـ فکر کنم تگزاس بود ـ پخش ميشد تا اين حسّ نژادپرستي را کم کند. از همهي خانمها و آقايان پرسيده بودند اگر يک خانم با روسري بيايد، تدريس کند شما مخالف هستيد؟ آقايان گفتند: ما مسألهاي نداريم! از لحاظ ما اشکالي ندارد. ولي خانمها گفتند: نبايد اين کار انجام بشود. يعني خانمها مخالف حجاب همکار خودشان بودند! خوب چرا؟ گفتند: براي اينکه اگر يک خانم خيلي خوب باشد؛ يعني معلّم خوب و مهرباني باشد، بچّهها به سمت اسلام ميروند يا اينکه اگر آن معلّم محجّبه خصوصيّت خوبي داشته باشد، در بچّهها خيلي تأثير ميگذارد و باعث جذب آنها به اسلام ميشود، به همين خاطر در محيطهاي آموزشي و علمي، مثل مدارس يا دانشگاهها، حجاب را ممنوع کردهاند. چون حجاب را يک راه مؤثّر براي جذب نوجوانان و جوانان به اسلام ميدانند.
*با سپاس فراوان از شما، در پايان اگر صحبت خاصّي براي خوانندگان شميم داريد، بفرماييد؟
- اوّلين كلمه ي قرآن كه نازل شده اين است: «إقرا»؛ يعني بخوان. من مطمئنم هر كس، چه مسلمان و چه غيرمسلمان، اگر اهل مطالعه باشد و به دنبال دين واقعي بگردد، قطعاً اسلام را انتخاب ميكند و در اسلام، به همان جمله ي حضرت زينب عليهاالسلام ميرسد كه گفتند: «به جز زيبايي چيز ديگري نديدم».
نميگويم همه چيز ساده است و خدا ما را آزمايش نميكند. چطور ممکن است خدا ما را آزمايش نكند و به بلايا دچار نسازد، در حاليكه حضرت زهرا عليها السلام را ـ كه بهترين زنان عالم است ـ آزمايش كرد و به مشكلات و سختيهاي بسيار مبتلا نمود. پس زندگي، بيخطر و مشكلات نميشود. ولي آن كس راه نجات را مييابد و در اين آشفتگيها به آرامش ميرسد و همه چيز را زيبا ميبيند كه به سمت اسلام واقعي برود، نه اسلام نفس و نه اسلام آمريكايي.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 26