دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
جمعه, 10 فروردین,1403

حاجي احرام دگر بند


حاجي احرام دگر بند

 *استاد شایستهخوی                              

 تنظیم :عالمه هاشمی

همیشه شروع کردن و اوّلین قدم را برداشتن، سخت است. دلهرهی عجیبی به جانت افتاده. همه چیز برایت مبهم است. خیلی چیزها از آنجا شنیدهای؛ عکسهایش را دیدهای؛ امّا هنوز فضای ذهنت مهآلود است: چه خواهد شد؟ چگونه خواهی بود؟ چه خواهی کرد؟

انبوهی از علامت سؤالها را به علاوهی کلّی وعده و قول و قسم بر دوشت نهادهای و راهی سفری شدهای که هم اضطرابآور است و هم شیرین: سفر حج!

حج، منشوری از اسلام است و کسی که بتواند مفهوم آن را دریابد، معنای اسلام را تمام و کمال فهمیده است. حج، پرواز رمز و رازهای شگفت است و اگر کسی ذرّهای از این رازها را بگشاید، باید به خود ببالد.

حج، سفری عظیم و عملی سنگین است؛ نه به حسب ظاهر و انجام مناسک!

درک معنای حج و اعمال آن، قلبی دریا صفت میخواهد و روحی آسمانی. پس بکوش خود را به دریا و آسمان نزدیک کنی تا درّ و گوهری از این سفر نصیبت شود و بیچاره و تهیدست بازنگردی.

ای بندهی خدا! تو راهی چنین سفری شدهای. قدر خود را بدان و سخت مراقب خود باش!

-         احرام آغاز میشود...

اکنون موعد انجام نخستین عمل حج است. گفتم همیشه شروع کردن، سخت است؛ احرام در میقات صورت میگیرد. میقات مرز حرم الهی از غیر حرم است. وارد میقات که شدی باید مُحرم شوی. احرام با نیّت آغاز میشود و نیّت، عین عمل است.

نیّت میکنی که جامهی بندگی بپوشی و جام اطاعت بنوشی.

تصمیم میگیری که در خدمت رحمان باشی نه در اطاعت شیطان.

قول میدهی که از سرکشی دست برداری و لباس تسلیم دربرکشی.

همین اول راه، کوله بارت سنگین شده است. سنگهای بزرگی برداشتهای؛ امّا به مدد الهی این سنگهای بزرگ، علامت نزدن نیستند. اگر تو با دل و جان بخواهی که چنین باشی، او نیز میخواهد. او دعوتت کرد. تا همین قولهای بزرگ را بدهی و همین تصمیمهای زندگیساز را بگیری. او خواسته تو دگرگون شوی.

حالا وقت غسل است. غسل یعنی پاک شدن؛ یعنی اجازهی ورود به حریم الهی یافتن. يعني با آب توبه، غبار عصیان را شستن.

اکنون تو پاکیزه شدهای و توفیق پوشیدن لباس احرام یافتهای. لباس احرام، سپید است. سپیدِ سپید! و سپیدی یعنی نور؛ یعنی پاکی. و پوشیدن لباس سپید یعنی غرق در نور و پاکی شدن و گناه یعنی سیاه کردن این سپیدیها!

پوشیدن لباس احرام یعنی خدایا!  من تمام سیاهیها و ظلمتها را بر خود حرام میکنم.

خدایا مرا از ظلمت گمراهی و شبه و از سیاهی نفاق و ریا نجات بده و لباس خشوع و فروتنی بر من بپوشان!

پس از این وقت تلبیه است. ذکر تلبیه، حاوی زیربناییترین مفاهیم و مبانی دین اسلام است. پس باید این ذکر را با زبان جان بگویی تا در اعماق نهانت بنشیند.

تلبیه یعنی خدایا من اکنون به همه چیز پشت کردهام و تنها به تو رو آوردهام. لا شَریکَ لَک: میدانم که تو بیهمتا و بي‌مانندی و من تنها ثناگوی تو هستم. خدایا جهان هستی در قبضهی قدرت توست و من به تمام این حقایق، معترفم!

ذکر تلبیه را هفتاد بار باید تکرار کنی و این تکرار، تکرار الفاظ نیست که تعمیق معانی است. تو با این تکرارها بر بنده بودن خود اصرار میورزی.

کم کم داری به حرم امن الهی و حریم قدسی یار نزدیک میشوی. دیگر قلبت طاقت ماندن در قفس سینه را ندارد. به شدّت میطپد و بر اضطراب مقدّست میافزاید. رنگِ پریدهات گواه این اضطراب عمیق است. این اضطراب؛ این خوف و رجا؛ حقیقتاً دیدنی و ستودنی است.

کفشهایت را درمیآوری و سر به زیر میاندازی؛ قطرات اشک ناخودآگاه جاری میشوند. هیبت حرم امن الهی سراسر وجودت را دربرمیگیرد.

و اینک، این تو نیستی؛ نمیدانی کیستی؛ با دیدن کعبه به زانو میافتی و سپس ناخودآگاه پیشانی بر زمین میسایی که: «البَیْتَ بَیْتُک وَ الحَرَمُ حَرَمُک وَ العَبْدَ عَبْدُک هَذا مَقامُ العَائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ... ».

دیگر مرواریدهای به رشته کشیدهی اشک، امان دلت را بریدهاند. انگار تمامی ندارد این اشکها!

از این به بعد این چشمان خیس توست و کرم صاحبخانه!

      کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود                         حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست!    

اشک میریزی و دورش میگردی. چه گردش عاشقانهای است گردش ذرّه به دور خورشید! در این گردیدنها و طوافها، قلب و روحت نیز باید دور خانه و صاحبخانه بگردد! باید یکدله شوی!

وقتی به مستجار رسیدی، فراوان امام زمان (عجّلاللهتعالیفرجه) را به خاطر بیاور و دعایشان کن تا مشمول دعای ایشان واقع شوی!

و بدان که در رکن یمانی فرشتهای است که کارش فقط آمین گفتن به دعای مؤمنان است پس از دعا برای دیگران غافل نشو!

وقتی به حجر رسیدی، مستحب است که بر آن دست بسایی و بوسهاش بزنی. هنگام استلام حجر، لرزه بر اندامت خواهد افتاد اگر بدانی معنای استلام چیست.

حجر به منزلهی دست خدا در زمین است و استلام آن یعنی دست در دست خدا نهادن و با او پیمان عبودیت بستن! وفاداری به این پیمان سنگین حقیقتاً دشوار است! خدا یاریات کند!

پس از گردیدن گرد خانهی دوست، زمان آن است که به شکرانهی توفیقی که یافتهای، سر بر زمین بگذاری و در مقام ابراهیم نماز طواف بجا آوری؛ باشد که هم‌چون ابراهیم نماد یگانه پرستی و اطاعت شوی!

پس از این هنگام سعی است. سعی بین صفا و مروه!

هرولهکنان از صفا به سوی مروه میروی تا از کبر و نخوت و ناپاکی تصفیه شوی و از مروه به سوی صفا میروی تا مروّت و بزرگی، زاد و توشهی جانت از این سفر باشد.

در سعی بین صفا و مروه، طعم خوف و رجا را با چاشنی اشک نیز تجربه خواهی کرد، میروی، برمیگردی؛ میروی و برمیگردی؛ هفت بار! شاید محبوب قلب صفا یافتهات را بپذیرد و از زمزم معرفت، جرعهای به تو بنوشاند!

اکنون باید تقصیر کنی! تو با تقصیر، عیوب و زشتیهای ظاهرت را برطرف میکنی و این عمل، نشانهای است تا دربارهی زشتیهای باطن به تو هشدار دهد! عیبهایی که روحت را بیمار میکنند و نمیگذارند جانت بو و طعم عشق و معرفت را بچشد.

حالا وقت طواف نساء است. طواف نساء نشان اهمّیّت و جایگاه خانواده در اسلام است و علامت وفاداری توست به اهل و عیالت.

از این پس دیگر عملی در کار نیست. هرچه هست وقوف است و بیتوته!

وقوف در عرفات؛ در مشعر و در منی!

سرّ وقوف این است که بر خود واقف شوی و دریابی که از کجا آمدهای و به کجا میروی؟ این وقوفها، اندیشهزا هستند. انسان را در خویشتن خویش فرو میبرند و معرفت الهی به ارمغان میآورند.

در صحرای عرفه، قلبت مملو از ایمان و یقین میگردد؛ گناهانت بخشیده میشود و دعاهایت مستجاب! راستی در این روز از زیارت محبوب خدا، امام حسین (علیهالسّلام) غافل نشوی که خداوند در روز عرفه نخست نظر پر لطف و رحمتش را به زائران او هدیه میکند.

پس از این، وقوف در مشعر آغاز میشود. آغاز شدن وقوف خود سرّی عظیم است. وقوفی که شعورآفرین است.

شب مشعر، سایه و پرتوی از شبهای دلانگیز بهشت است. زیرا مشعر مهمانسرایی است که محبوب، دوستان و بیقرارانش را بدانجا دعوت کرده است.

این‌جا دنبال تکلیف نباش. آنچه اینجاست بزرگتر و فراتر از آن است که در قالب تکلیف بگنجد. بیابان مملو از سفیدپوشانی است که سیاهی شب را برای خلوت با محبوب و اعتراف به گناهان برگزیدهاند.

اینجا باید در میان جمع باشی امّا دلت جای دیگر باشد: با همه و بیهمه!

باید سعی کنی از ظاهر و پوسته بگذری و به مغز و مایه دستیابی و این امر، شدنی نیست جز با عبودیّت محض!

در این شب مستحب است برای جنگی که فردا با جنود شیطان در پیش داری، سنگریزه جمع کنی و در آن هنگام از خدا بخواهی که سنگ و کلوخ جهل و گناه را از زمین قلبت برچیند.

انبوه سفیدپوشان در دل صحرای مشعر همچون سپاه توحید است که ابراهیم خلیل فرماندهی آن را برعهده دارد. این سپاه، فردا جنگی بزرگ پیش رو دارد.

پس از این در سرزمین منی، بیتوته میکنی؛ جایی که حضرت آدم (علیهالسّلام) از خداوند تمنّای آمرزش نمود و توبهاش پذیرفته شد.

اکنون تو نیز به پیروی از پدرت باید از خداوند بخواهی که کوتاهیهایت را به بزرگیاش ببخشد. باید از او بخواهی که مردم را از شرّ فکر و دست و زبانت در امان نگهدارد.

در منی باید رمی جمرات کنی؛ یعنی سنگریزههایت را به سمت شیطان پرتاب کنی. این عمل سه بار تکرار میشود تا روح مبارزه با پلیدی و ناپاکی و زشتی در تو قوّت بگیرد و میل به گناه تضعیف شود.

مستحب است با هر سنگی که پرتاب میکنی، تکبیر نیز بگویی.

عمل واجب بعدی، قربانی کردن است. قربانی کردن مدال افتخاری برای قهرمانان توحید است.

پس از آنکه شیطان و ایادیاش را سنگباران کردی و از تمام مظاهر او برائت و بیزاری جستی وقت آن است که به قربانگاه بروی و نفس امّارهات را با تمام دلم میخواهدهایش به مسلخ بکشی و با این کار شیطان را برای همیشه از خود ناامید کنی.

حالا وقت سر تراشیدن است. تو باید با این عمل، خود را از تمام پلیدیهای روحی پاککنی!

حالا که پاک پاک شدهای، وقت برگشتن به مکّه است. مهمانی دوست دارد پایان مییابد. تو دوباره به مکّه برمیگردی و طواف میکنی و معنای این برگشتن، بازگشت به اطاعت و بندگی خالص است؛ بازگشت به منزل قرب الهی!

حجّت قبول باشد ای حاجی! خدا یاریات کند که بر پیمانهایت استوار باشی! که اگر چنین شود، قلبت طوافگاه فرشتگان الهی حریم قدسی یار خواهد شد.

«لا يَسَعُني اَرْضِي وَلا سَمائي و لَكِنْ يَسَعُني قَلْبُ عَبْدِي المُؤمِن».    

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 22


تعداد امتیازات: (1) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (2638)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort