شناخت تاریخی اگر با تفکر و اندیشه همراه باشد مؤثرترین روش برای تربیت و ساختن انسانهاست چون عقل و فطرت به سادگی آن را میپذیرد و از جهت دیگر چون تاریخ تکرار میشود سیر و مطالعه در تاریخ گذشتگان تجربهی انسان را در زندگی زیاد میکند.
شرحی بر خطبهی 157 نهج البلاغه از خطبه هاى امام علی(ع)
استاد نوقانی
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِكْرِهِ، وَ سَبَباً لِلْمَزيدِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ دَليلاً عَلى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ»؛ ستايش مخصوص خداوندى است كه «حمد» را كليد ياد آوري خود قرار داد و آن را سبب ازدياد فضل و رحمت، و راهنماى نعمتها و عظمتش گردانيد.
عبرت از گذشتگان
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِكْرِهِ»؛ معنای «الحمد الله» این است که جنس حمد و هر حمدی و ثنایی مخصوص ذات اقدس احدیت است. حمد در مورد امور اختیاری که از اشخاص دیده میشود به کار میرود.
«مفتاح» به معنای کلید و وسیلهای است که درهای قفل شده و بسته به وسیلهی آن باز میشود و تا قفل در باز نشود نمیتوان به طور معمول و مشروع و مجاز وارد مکانی شد.
مقصود مولا از این که حمد را کلید ذکر و یاد خدا قراردادهاند، این است که اولین گام در طریق صحیح ذکر و رابطهی با خدا معرفت و شناخت اوست: «اَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ» (خطبهی اول نهج البلاغه، فراز سوم). وقتی معرفت کسب شود زبان به مدح و ثنا گشوده میشود و با معرفت و تسبیح و تنزیه ممکن نیست انسان از یاد خدا غافل شود و به غیر او مشغول گردد و به حمد و ثنای دیگران بپردازد؛ زیرا هر جمال و کمال را که در اشیا و افراد ببیند، خالق آنها خداست.
«وَ سَبَباً لِلْمَزيدِ مِنْ فَضْلِهِ»؛ یکی دیگر از آثار و برکات حمدی که به معنای شکر و سپاس میباشد، این است که بر نعمت افزوده وآنرا، مداوم و پایدار میسازد و نقطهی مقابل آن ناسپاسی است، که نعمت را زایل کرده، تبدیل به نقمت مینماید. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزيدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ» (ابراهیم /7)؛ «اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است!»
«وَ دَليلاً عَلى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» و ازآثار دیگر حمد این است که هر حمد و سپاسی راه را برای وصول به نعمت دیگر باز میکند و انسان را به سوی آن هدایت مینماید و شاید هم معنای دیگرش این باشد که انسان را به سوی ولی نعمت حقیقی و شناخت عظمت او راهنمایی میکند.
«عِبادَ اللّهِ، اِنَّ الدَّهْرَ يَجْرى بِالْباقينَ كَجَرْيِهِ بِالْماضينَ. لا يَعُودُما قَدْ وَلّى مِنْهُ، وَ لا يَبْقى سَرْمَداً مافيهِ. آخِرُفِعالِهِ كَاَوَّلِهِ. مُتَسابِقَة اُمُورُهُ، مُتَظاهِرَةٌ اَعْلامُهُ. فَكَاَنَّكُمْ بِالسّاعَةِتَحْدُوكُمْ حَدْوَالزّاجِرِبِشَوْلِهِ» (فراز 2، خطبه 157)؛ «بندگان خدا، روزگار بر باقيماندگان چنان گذرد كه بر گذشتگان گذشت، آنچه سپرى شد بازنگردد، و آنچه هست جاويدان نماند كارآخرش همچون كار اوّل آن است. امورش (درفناپذيرى) ازهم پيشى مىگيرند، و پرچمهايش پشتيبان يكديگر است. گويا حاضر در قيامت هستيد، شما را مىراند چون ساربانى كه شترهاى چابكش را مىراند».
در این فراز مولا اشارهای به تاریخ دارند تا پند و نصیحتشان مؤثر و با دلیل و برهانی فطری همراه باشد، کتاب تاریخ را جلو چشمان مخاطبین قراردادهاند تا با تفکر و اندیشه به گذشت زمان و سرگذشت اهل آن نگاهی دقیق و عبرتآمیز نمایند و از هر صفحهی آن درسی حکیمانه بیاموزند؛ زیرا هر صفحه از زندگی پیشینیان درس عبرت و پندی برای آیندگان است. «لَقَدْكانَ فيقَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْباب» (یوسف/110)، «درسرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود!»
علی در یکی از سخنان خود میفرمایند: «أَلَاإِنَّ الْأَيَّام َثَلَاثَةٌ- يَوْمٌ مَضَى لَاتَرْجُوهُ وَيَوْمٌ بَقِيَ لَابُدَّمِنْهُ- وَيَوْمٌيَ أْتِي لَاتَأْمَنُهُ- فَالْأَمْسِ مَوْعِظَةٌ وَالْيَوْمَ غَنِيمَةٌ- وَغَدا ًلَاتَدْرِي مَنْأَهْلُه» (علامه مجلسی، ج75، ص 60)؛ روزها سه قسمند: روزى كه گذشته و اميد به بازگشتش ندارى. روزى كه درآن قرارگرفته اى و ناچاری از بودن در آن و روزآينده كه اطمينانی به آن ندارى. روزگذشته براي تو موعظه و پند است و امروز را غنيمت بدان، فردا را نميدانى در آن خواهی ماند یا نه.
شناخت تاریخی اگر با تفکر و اندیشه همراه باشد مؤثرترین روش برای تربیت و ساختن انسانهاست چون عقل و فطرت به سادگی آن را میپذیرد و از جهت دیگر چون تاریخ تکرار میشود سیر و مطالعه در تاریخ گذشتگان تجربهی انسان را در زندگی زیاد میکند؛ بنابراین یکی از روشهای قرآن کریم برای تربیت بشر همین بیان تاریخ و سرگذشت پیشینیان است. «إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ* فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ* قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ* إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ*وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ* إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ* قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ* قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ* فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ* فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ* ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ* إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ» (شعراء/121-106)؛ هنگامى كه برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا تقوا پيشه نمىكنيد؟! مسلّماً من براى شما پيامبرى امين هستم.! تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد. من براى اين دعوت، هيچ مزدى از شما نمىطلبم، اجر من تنها بر پروردگار عالميان است. پس، تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد.» گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه افراد پست و بىارزش از تو پيروى كردهاند؟ (نوح) گفت: من چه مىدانم آنها چه كارى داشتهاند! حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما مىفهميديد و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم كرد. ما، او و كسانى را كه با او بودند، در آن كشتى كه پر (از انسان و انواع حيوانات) بود، رهايى بخشيديم سپس بقيه را غرق كرديم؛ در اين ماجرا نشانهی روشنى است امّا بيشتر آنان مؤمن نبودند.
در جای دیگر صبر ایوب را در مقابل آن همه ناگواریها و آرامشهای سخت میستاید: «وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمين» (انبیا/82)؛ و (به ياد آر) ايوب را هنگامى كه پروردگارش را ندا كرد كه همانا مرا بيمارى و شدت و آسيب رسيده، و تو مهربانترين مهربانانى. در آیات دیگری داستان اقوام گذشته و سرنوشت آنها را بیان میکند تا عبرتی برای دیگران باشد.
مولا نیز در این فراز اشاره به حقایق تاریخ گذشتگان برای آیندگان نموده تا با چشم حقیقتبین تاریخ را مطالعه کنند و از تاریخ پند گیرند و درس عبرت بیاموزند.
«عِبادَ اللّهِ، اِنَّ الدَّهْرَ يَجْرى بِالْباقينَ كَجَرْيِهِ بِالْماضينَ» سنت آفرینش از قوانین ثابت این جهان است؛ خداوند به این مسأله اشاره نموده است: «اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلا» (فاطر/42)؛ اينها همه بهخاطر استكبار در زمين و نيرنگهاى بدشان بود امّا اين نيرنگها تنها دامان صاحبانش را مىگيرد آيا آنها چيزى جز سنّت پيشينيان و (عذابهاى دردناك آنان) را انتظار دارند؟ هرگز براى سنّت خدا تبديل نخواهى يافت و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نمىيابى! تبدیل سنت الهی به این است که کسی کار بدی بکند و نتیجهی خوب ببرد و تحویل سنت الهی این است که قومی که مستحق عذاب شدهاند، عذاب نشوند؛ بلکه آنها به قوم دیگری برسد که این خلاف حکمت و عدل است؛ لذا قانون الهی استثنا و تبعیض برنمیدارد. تاریخ تکرار میشود و افعال و امورش شبیه هم هستند. در هر زمان عدهای عزیز و عدهای ذلیل؛ بعضی فقیرند و بعضی غنی؛ گاهی پیروزند و گاهی شکست میخورند. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ» (آلعمران/137)؛ پيش از شما، سنّتهايى وجود داشت (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهايى داشتند كه شما نيز همانند آن را داريد.) پس در روى زمين، گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيبكنندگان (آيات خدا) چگونه است. «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاس (همان/140)؛ اگر (در ميدان احد)، به شما جراحتى رسيد (و ضربهاى وارد شد)، به آن جمعيّت نيز (در ميدان بدر)، جراحتى همانند آن وارد گرديد. و ما اين روزها (ى پيروزى و شكست) را در ميان مردم مىگردانيم (و اين خاصيّت زندگى دنياست).» در این میان سرمایهی عمر است که به سرعت رو به نقص و اتمام است.
«فَكَاَنَّكُمْ بِالسّاعَةِتَحْدُوكُمْ حَدْوَالزّاجِرِبِشَوْلِهِ». «حَدْوَ» به معنای راندن است. «زاجر» رانندهای است که به تندی میراند. «شمول» شتری است که هفت ماه از وضع حملش گذشته و شیرش خشک شده است، برخلاف شتری که باردار است و با ملاحظه و مهربانی رانده میشود. ایام و لحظات و ساعات شبانه روز آنچنان شما را به سرعت به سوی منزلگاه ابدی میراند که گویا از قافله عقب ماندهاید، همچنان که گذشتگان این سفر را به سرعت طی کردند.
و همچنانکه گذشتگان این سفر را به سرعت طی کردند و به منزلگاه ابدی ملحق شدند، شما هم با همان سرعت مشغول طی مسافت هستید و با هر قدمی که بر میدارید و هر لحظه و ساعتی را که پشت سر میگذارید، به آخرت نزدیک میشوید. «ما أسْرع السّاعاتِ فِي الْيوْمِ، وأسْرع الاْيّام فِي الشّهْرِ، وأسْرع الشُّهُور فِي السّنةِ، وأسْرع السِّنِين فِي الْعُمُرِ» (خطبه188/نهج البلاغه)؛ ساعات در روز چه به سرعت مىروند و روزها از ماه چه به سرعت ميگذرند و ماهها در سال و سالها در عمر چه با شتاب سپرى مىشوند!
«فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ َحَيَّرَ فِى الظُّلُماتِ، وَارْتَبَكَ فِى الْهَلَكاتِ، وَ مَدَّتْ بِهِ شَياطينُهُ فى طُغْيانِهِ، وَ زَيَّنَتْ لَهُ سَيِّئَ اَعْمالِهِ. فَالْجَنَّةُ غايَةُ السّابِقينَ وَ النّارُ غايَةُ الْمُفَرِّطينَ»؛ پس هر كس خود را به آنچه كه شايستهی او نيست سرگرم كند در تاريكيها سرگردان گردد و در مهلكهها گرفتار شود و شيطانها او را به سوی طغیان و سركشى كشانند و كارهاى زشتش را در نظرش خوب جلوه دهند. پس بدانید که بهشت پایان راه پیشیگیرندگان و آتش جهنم سرانجام کسانی است که سستی میورزند.
این فراز گویا پاسخی از سؤال ضمنی است. مثل این که کسی سؤال کند که با این اوصاف از زندگی دنیا - این که دنیا به سرعت در گذر است و ما را به سوی آخرت میراند و به زودی از ما جز نام نیک و بد نمیماند- چه باید کرد؟ وظیفه چیست؟ مولا در مقام پاسخ و ارشاد و راهنمائی میفرمایند: باید از خود و از نفس خود و حقیقت خود غافل نشوید و خود را به این دنیای فانی مشغول نکنید، همّ خود را دنیا قرار ندهید؛ چرا که«آفَةُالنَّفْسِ الْوَلَهُ بِالدُّنْيَا» (تميمى آمدی، 1366، ص136)؛ دلباختگى به دنیا آفت نفس آدمى است. اگرگرفتار دنیا بشوید، زرق و برق و افتخارات موهوم آن پردهای ضخیم مقابل چشمان حقیقت بین شما می افکند و نور بصیرت را از شما میگیرد و گرفتار ظلمت دنیا میشوید و نمیتوانید راه سعادت و نجات را تشخیص دهید؛ بلکه متحیّر و سرگردان میشوید.
چنانچه قرآن کریم مضمون جملهی مولا را چنین بیان میدارد: سورهی «الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري وَ كانُوا لا يَسْتَطيعُونَ سَمْعاً أَ فَحَسِبَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادي مِنْ دُوني أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ نُزُلاً*قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً*الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً*أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْنا» (کهف/101- 104)؛ همانها كه پردهاى چشمانشان را از ياد من پوشانده بود، و قدرت شنوايى نداشتند، آيا كافران پنداشتند مىتوانند بندگانم را به جاى من اولياى خود انتخاب كنند؟ ما جهنم را براى پذيرايى كافران آماده كردهايم! بگو: آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟ آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده با اين حال، مىپندارند كار نيك انجام مىدهند! آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند به همين جهت، اعمالشان حبط و نابود شد. از اين رو روز قيامت، ميزانى براى آنها برپا نخواهيم كرد.
از این آیات و جملهی مولا که در این فراز آمده؛ نتیجه میگیریم که گاهی شیطان با نفس اماره کارهای بد را در نظر انسان خوب جلوه میدهد تا جایی که امر بر خود انسان مشتبه میگردد و گمان میکند که بهترین کارها و خدمت را او انجام میدهد، چون چشم حقیقت بینش بسته شده و با چشم ظاهر همه چیز را میبیند.
«فَالْجَنَّةُ غايَةُ السّابِقينَ، وَ النّارُ غايَةُ الْمُفَرِّطينَ» (خطبه157/نهج البلاغه)؛ این یکی دیگر از سنن و قوانین الهی است که تغییر و تبدیلی در آن نیست.
منابع
* قرآن کریم.
* نهج البلاغه.
1. تميمى آمدى، عبد الواحد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، دفتر تبليغات، قم، 1366.
2. مجلسى، محمّد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج70، اسلاميه، تهران.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 30