دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
جمعه, 10 فروردین,1403

تعالی تبلیغ


تعالی تبلیغ

شيوه‌هاي ابلاغ پيام از دیدگاه امام سجاد علیه السلام

فاطمه وكيلي

« علی‌بن‌الحسین مشهور به زین‌العابدین و سجّاد، امام چهارم شیعیان است که بنا بر قول مشهور در سال 38 هجری متولّد شده است» (جعفريان،ص255)

بر طبق تاریخ مذکور، امام سجّاد، بخشی از حیات امام علی(عليه‌السّلام) و نیز دوران امامت اماممجتبی و امام‌حسین‌(عليهم‌السّلام) را درک کرده‌است و ناظر تلاش معاویه برای تحت فشارگذاشتن شیعیان در عراق و دیگر نقاط بوده است (همان،ص256).

شهادت آن حضرت در ماه محرّم گفته شده و روز آن در منابع به اختلاف 22 و 18 یاد شده است (همان،258). و در برخی منابع 25 شعبان ذکر شده است (كشف الغمه،ج2،ص260).

امام سجاد (عليه‌السّلام) جانشین و وصی پدرش حسین بن علی(عليه‌السّلام) است. احادیثی که از پیامبر(صلّي‌الله‌عليه‌وآله) در مورد اسامی ائمه‌ي شیعه(عليهم‌السّلام) روایت گردیده مؤیّد این مطلب است.

دوره‌ی عمومی حیات امام سجّاد(عليه‌السّلام) از چند نظر قابل بررسي است:

1.وضعيّت سياسي

امام سجّاد(عليه‌السّلام) در واقعه‌‌ي عاشورا در سال 61 هجري به همراه پدر بزرگوارشان امام حسين (عليه‌السّلام) و خانواده و ساير ياران امام در كربلا حضور داشتند.

در واپسین روز واقعه‌ی کربلا، شیعیان در بدترین شرایط از لحاظ کمّی و کیفی و نیز موقعیّت سیاسی و اعتقادی قرار گرفتند. کربلا از نظر روحی شکست بزرگی برای شیعه بود و به ظاهر این‌گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمیتوانند سربرآورند.

تعدادی از اهل بیت و در رأس آن‌ها امام حسین(عليه‌السّلام) به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(عليه‌السّلام) از نسل فاطمه(عليهاالسّلام‌) يعني امام سجّاد(عليه‌السّلام) باقی مانده بود، که البتّه در آن شرایط شهرتی نداشت. کوفه که مرکز گرایش‌های شیعی بود، تبدیل به مرکزی جهت سرکوبی شیعه گردید. شیعیان واقعی امام حسین(عليه‌السّلام) که در مکّه و مدینه بوده و یا موفّق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیاری هنوز درکوفه بودند، اما تحت شرایط سختی که ابن زیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرأت ابراز وجود نداشتند(همان،ص264).

این دوران دورانی است که جز سرکوبی شیعه به وسیلهی زبیریان و امویان نشان روشنی ندارد. بیست سال حاکمیت حجاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر کل قلمروی اسلامی مهمترین جهت‌گیری مشخّصش کوبیدن شیعیان بود(همان،ص265).

شاید بتوان گفت بحران سیاسی در آن زمان بارزترین بحران بود. امّت اسلام در آن برهه، متزلزل و پریشان شده بود. یک حرکت در عراق وجود داشت و جنبش دیگری در حجاز و قیامی در مصر و نهضتی در مغرب و مقاومتی در شرق و جنب و جوشی در پایتخت(همان،ص58).

2.وضعيت فرهنگي

«دوره‌ای که امام سجّاد(عليه‌السّلام) در آن زندگی می‌کرد، دورانی بود که همه‌ی ارزش‌های دینی دست‌خوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و مردم یکی از مهم‌ترین شهرهای مذهبی (مدینه) می‌بایست به عنوان بردهی یزید با او بیعت کنند. احکام اسلامی بازیچه‌ی دست افرادی چون ابن زیاد، حجّاج و عبدالملک‌بن‌مروان شده بود. حجّاج، عبدالملک را مهم‌تر و برتر از رسول‌الله می‌شمرد و برخلاف نصوص دینی، از مسلمانان جزیه می‌گرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان می‌سپرد. در سایه‌ی چنین حکومتی آشکار است که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزّل پيدا کرده و ارزش‌های جاهلی چگونه احیاء خواهد شد»(همان،ص260).

ارزش‌های اخلاقی که اسلام آورده بود، همه در شُرف نابودی بود. از جمله برابری عرب و عجم و طبقات مختلف مردم (مدرسي،ص58). مظاهر دیگر بحران اخلاقی، فقدان راستی و امانت‌داری و رفتار صحیح با مردم وگرایش به محرّمات و شراب و قمار و زنا و کارهای ناپسند دیگر بود (همان،ص60).

به لحاظ فرهنگی و اعتقادی امّت اسلامی در آن زمان راه خود را نمی‌شناخت. مسلمانان در نتیجه‌ی گسترش فتوحات اسلامی در همه‌ی اطراف و اکناف با ملّت‌های دیگر آشنا شده بودند و خارجی‌هایی با فرهنگ و اوضاع فکری خاصّ خود با مسلمانان همنشین شده بودند و امّت، نیازمند آن بود که این آراء و افکار را در بوته‌ی آزمایش بگذارد، تا بتواند اندیشه‌ی نادرست را از درست تشخیص دهد (همان،ص60). حتّی برخی از مسلمین بعضی از آراي افلاطون و سایر فیلسوفان را پذیرفته بودند. این در حالی بود که بعضی دیگر از مسلمین جواب بسیاری از شبهات مطرح در جامعه را نمی‌دانستند (همان،ص61). بدین ترتیب بود که برخی گروه‌ها به زندقه و برخی به قدریه یا مفوّضه و گروهی دیگر به زردشتی‌گری گرایش پیدا کرده بودند و گاهی این افراد تفکّرات اسلامی را به اشتباه بر این آراء تطبیق می‌دادند.

در چنین شرایطی که تصوّر نابودی اساس تشیّع وجود داشت، امام سجّاد(عليه‌السّلام) میبایست کار را از صفر شروع کند و مردم را به سمت اهل بیت(عليهم السّلام) بکشاند. امام در این راه موفقیّت زیادی کسب کرد و ایشان توانست شیعه را حیاتی نو ببخشد. امام سجاد(عليه‌السّلام) شیعه را از یکی از سخت ترین دوران های حیات خویش عبور داد(جعفريان،ص265). و آن را برای رسیدن به اوج رشد علمی در زمان امام باقر(عليه‌السّلام) و امام صادق(عليه‌السّلام) و سال‌های بعد حفظ و آماده کرد.

«در روایتی آمده‌ ‌‌‌است که کسی بر امام وارد شد، پرسید چگونه روزگار را میگذرانید؟ امام در پاسخ فرمودند: روزگار را به گونه‌ای می‌گذرانیم که در میان قوم خویش همچون بنی اسرائیل در میان آل فرعون هستیم. فرزندان ما را می‌کشند و زنان ما را به کنیزی می‌برند، مردم با دشنام دادن به بزرگ ما، به دشمنان ما تقرّب میجویند... آنان حقّ ما را گرفته و هیچ حقی برای ما نمی شناسند... ناقل حدیث می‌گوید: امام به گونه‌ای سخن می‌گفت که می‌خواست کسانی که نزدیک بودند، بشنوند»(همان،ص273).

 

تبلیغ و شیوه های آن در زمان امام سجاد (عليه‌السّلام)

1.روش تقيّه

با توجّه به وضعيّت دوران امام سجّاد(عليه‌السّلام) شايد بتوان گفت امام از اوّلین لحظات امامت تا لحظه‌ی شهادت در اسارت حکومت وقت بودند. آن هم حکومتی که از جبّارترین و سفّاک ترین حکومت‌های تاریخ بود. با توجّه به سوابق و مناسبات علویان با امویان، امام مورد سوء‌ظنّ شدید امویان بود و کوچک‌ترین حرکتی از ناحیه‌ی ايشان عواقب وخیمی داشت که طبعاً در نظر امام ارزش دست زدن به این اقدامات را نداشته است (همان،ص272).

لذا مهم‌ترین اصل دینی سیاسی که امام از آن در تبليغ خود استفاده مي‌كرد، تقیّه بود. اساساً همین تقیّه در آن زمان موجب حفظ شیعه در آن شرایط می‌شد (همان،272و273).

2.روش تعليم و تربيت

«امام سجاد(عليه‌السّلام)در تربیت و پرورش نسل جنبشي و مکتبی می‌کوشید و تنها به انقلاب سیاسی نمی‌اندیشید بلکه انقلابی مورد نظر امام بود که تمام سطوح و طبقات را در بر‌می‌گرفت»(مدرّسي،ص51).

امام به دلیل اینکه در موضوعات سیاسی زمان به‌طور مستقیم وارد نمی شد، زندگی نسبتاً آزادی در مدینه داشت و این باعث مي‌شد بُعد علمی امام در جهت حفظ دین تجلّی بیشتری بیابد. تمجیدهای فراوان از امام که از زبان عالمان اهل سنّت باقی مانده شاهد این گفته است. اگر امام به شکل علنی درگیر سیاست شده بود آنان به خود اجازه نمی‌دادند تا این بُعد از شخصیت امام توصیف شود(جعفريان،ص273).

امام زین‌العابدین(عليه‌السّلام) بحران فکری و اجتماعی زمان خود را با آموزش‌ها و جهت‌گیری‌ها و افکار و اندیشه‌های مکتبی خود مورد پژوهش قرار می‌داد (مدرسي،ص64). از جمله نگارش رساله‌ی حقوق که در زمان امام به منزله‌ی مبارزه با بحران اجتماعی بود که مسلمانان با آن درگیر بودند (همان،ص65).

از مهم‌ترين روش‌هاي تبليغ كه تأثير عميقي بر مخاطبان دارد روش آموزش است در اين روش معلّم و استاد با سرمايه‌ي فرهنگي خود، به رشد فكري و هدايت دانش‌پژوه مي‌پردازند.

یکی از بارزترین شواهد مبنی بر علم و آموزش‌های الهی امام، صحیفه‌ی سجّادیه است.که از مضامین مهم سیاسی، دینی آن  طرح مسأله‌ی امامت است. مفهوم امامت به صورت یک مفهوم شیعی که علاوه بر جنبه‌ي حق‌داشتن برای خلافت و رهبری، جنبه‌های الهی عصمت و بهره‌گیری از علوم انبیا و مخصوصاً پیامبر اکرم(صلّي‌الله‌عليه‌وآله) را در حدّی والا نشان می‌دهد (جعفريان،ص275).

روش فقهی آن حضرت در بیان مسايل فقهی همان نقل احادیث پیامبر(صلّي‌الله‌عليه‌وآله) از طریق علی(عليه‌السّلام) بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست تلقّی می‌کردند. بدین صورت بود که شیعه توانست اولین قدم های خود را در مخالفت با انحرافات موجود بردارد (همان،276).

3.دعا و عبادت

امام سجّاد در دوران خود با شرایطی که گفته شد انسانی اهل عبادت بود که مهم‌ترین تأثیر اجتماعی‌اش در ایجاد پیوند مردم با خدا به وسیله‌ی دعا بود. شخصیّتی که همه‌ی مردم تحت تأثیر روحیّات و شیفته‌ی راه و روش او بودند. بسیاری از طالبان علم حدیث راوی احادیث او بودند. و از سرچشمه‌ی پرفیض او که برگرفته از علوم پیامبر (صلّي‌الله‌عليه‌وآله) و علی(عليه‌السّلام) بود بهره می‌جستند (همان،260).

امام سجّاد(عليه‌السّلام) تلاش می‌کرد در شرایط خفقان شدید روزگار خود بزرگترین مسايل فکری، عقیدتی، معنوی و سیاسی را در قالب ادعیه نه تنها بیان کند بلکه در جان و قلب و فکر مردم رسوخ دهد. چنان‌که بسیاری از علما و بزرگان بر این موضوع تأكید کرده‌اند.

براي نمونه مي‌توان گفت: «امام سجاد(عليه‌السّلام) در مسجد رسول خدا(صلّي‌الله‌عليه‌وآله) در مدینه نشسته بود. در این لحظه متوجّه شد که گروهی در بحث اعتقادی خود، خدا را به خلق او تشبیه می‌کنند. امام از این سخنان برآشفت، ازجا برخاست و کنار قبر رسول‌خدا(صلّي‌الله‌عليه‌وآله) رفت و شروع به خواندن دعایی کرد که مضمون آن نفی عقیده‌ی تشبیه بود (همان،ص277)».

گریه‌های امام سجّاد(عليه‌السّلام) نیز که در قالب ادعیه و عبادت واقعی بود، درس آموزنده‌ای برای جامعه‌ی فاسد آن روز به شمار مي‌آمد. در جامعه‌ای که سران حکومت یعنی بنی امیّه، اسلام را مورد تمسخر قرار داده بودند، این گریه‌ها موجب هوشیاری مردم نسبت به واقعه‌ی کربلا می‌شد علاوه بر آن امام خود، وقایع کربلا را در موارد متعدّد نقل می‌فرمود (همان،ص279).

تأثیر این ادعیه و عبادات بر روی عالمان اهل سنّت تا جایی بود که آنان را ناگزیر از بیان والای شخصیّت امام می‌کرد. ابن شهاب زهری از عالمان زمان امام سجّاد(عليه‌السّلام) است كه علی‌رغم وابستگی‌اش به امویان و حتّی با وجود کینه‌ای که بین امویان و شیعیان وجود داشت با علاقه‌ي بسيار از امام بهره گرفته و حضرت را با عبارات زیاد ستوده است. زهری در نامه‌ای که از سوی امام به او نوشته شد، مورد نصیحت قرار گرفته، تا موقعیّت خود را به عنوان وسیله‌ای در دست حاکمیّت امویان مورد تجدید نظر قرار‌دهد. وی یک بار نیز از سوی امام به خاطر اهانت به علی‌بن‌ابی‌طالب(عليه‌السّلام) مورد سرزنش قرار گرفت. در عین حال او هم‌چنان راوی علوم امام سجاد بود چنان‌که در کتاب‌های مختلف رجالي، نام او ذكر شده‌است(همان،ص261) و گفته‌اند زهری، زمانی‌که از علی‌بن‌الحسین یاد می‌شد می‌گریست و می‌گفت:  زینت عبادت کنندگان (ابن شهر آشوب،ج4،ص167).

« از جاحظ نیز نقل شده که می‌گفت: درباره‌ی شخصیت علی بن الحسین، شیعی، معتزلی، خارجی، عامی و خاصی همه یکسان می‌اندیشند و هیچ کدام تردیدی در برتری و تقدّم او (بر سایرین) ندارند. »(جعفريان،ص261).

4.رأفت و صدقات

عطوفت و مهرورزی با مردم بی‌شک یکی از مهم‌ترین ابزار جذب مردم است. بهترین راه دعوت دیگران به دین‌داری از راه اخلاق نیک حاصل می‌شود. ممکن است به وسیله‌ی احتجاجات اعتقادی، افراد انساني معتقد به عقاید یک دین شوند، لکن این اخلاق است که آنها را به لحاظ روحی و معنوی پای‌بند و علاقه مند به یک سبک و آیین خاص و یا شخص خاصی می‌کند. از جمله رفتارهایی که به وفور از ائمه‌ی‌اطهار(عليه‌السّلام) دیده‌ می‌شد و اکنون نیز از برخی افراد که پیروان امامان معصوم(عليهم‌السّلام) هستند نیز دیده می‌شود، همین رأفت و دادن صدقات است که سبب جذب قلوب افراد اعم از مسلمان و غير مسلمان مي‌شود.

امام سجّاد(عليه‌السّلام) در دادن صدقات و بخشندگی  و رأفت نسبت به مردم زبانزد مردم زمان خویش بودند. از جمله رفتار رأفت‌آميز امام(عليه‌السّلام)، برخورد ايشان با هشام بن سهل بود. عبدالله بن عمر می‌گوید: «‌هشام بن اسماعیل (والی امویان در مدینه) حقوق همسایگی را فراموش کرده و ما را اذیّت می‌کرد. به خصوص علی‌بن‌الحسین آزار بسیاری از او دید. هنگامی‌که عزل شد ولید دستور داد تا او را در معرض مردم نگاه دارند تا هرکسی می خواهد از او انتقام بگیرد. هشام گفت که از هیچ کس به اندازه ی علی بن الحسین وحشت نداشت. در حالی‌که هشام در پشت دیوار مروان بود و امام سجاد(عليه‌السّلام) از کنار او عبور می‌کرد به یاران خویش گفت تا متعرّض او نشوند و حتّی کلمه‌ای به او تندی نکنند.  وقتی امام رد شد هشام بن اسماعیل فریاد زد: « الله اَعلَمُ حیثُ یَجعَلُ رسالَتَه، خدا بهتر می داند که رسالت را در کجا قرار دهد» (مجلسي،ج46،ص55).

«از تلاش‌های امام که هم جنبه‌ی دینی داشت و هم جنبه‌ي سیاسی توجّه به قشری بود که به‌ویژه از زمان خلیفه‌ي دوم به بعد و مخصوصاً در عصر امویان مورد شدیدترین فشارهای اجتماعی بوده و از محروم‌ترین طبقات جامعه‌ي اسلامی در قرون اولیه به شمار می‌رفتند... و از طرف اربابان مورد اهانت‌های شدیدی قرار می‌گرفتند» از جمله این گروه، بردگان و موالی بودند که امام قریب به صد هزار نفر از آنان را آزاد ساخت. امام سجّاد همانند امیرالمؤمنین‌ علي (عليهم‌السّلام) با برخورد اسلامی خود بخشی از موالی عراق را به سمت خویش جذب کرد(جعفريان،ص280).

در آن زمان در شهر مدینه عدّه‌ی زیادی همچون یک لشگر از موالی آزاد شده از زن و مرد به چشم می‌خورد که همگی از موالی امام بودند.

« علّامه محسن امین نیز نوشته است... امام، هیچ برده‌ای را بیش از یک سال نگه نمی داشت... در این مدّت آنها از نزدیک با امام سجّاد(عليه‌السّلام) و شخصیّت عظیم علمی و اخلاقی و تقوایی حضرت آشنا می‌شدند و طبیعی بود که در قلوب بسیاری از آنها علاقه‌ای نسبت به امام سجّاد(عليه‌السّلام) و جریانات شیعی به وجود‌آید»(همان،ص51).

امام سجّاد(عليه‌السّلام) با آزادکردن بردگان سبب جذب آنان به دین می‌شدند و زمانی هم که این بردگان را در نزد خویش نگاه می‌داشتند، اولاً مقصودشان برده‌داری نبود بلکه هدف ایشان نشان دادن اخلاق و منش شیعی به آنان بود، ثانیاً روش برخورد ایشان با این بردگان سبب جذب ایشان به سمت تشیع می شد.

5.رابطه ی امام سجاد(عليه‌السّلام) با حکومت‌ها

رابطه‌ي امام با حكومت‌ها را در دو بخش مي‌توان تقسيم كرد:1. با حكومت‌هاي زمان خود 2. با جنبش‌ها و قيام‌ها

-برخورد تقيّه آميز با حكومت‌‌ها

امام به صورت مستقیم و علنی ارتباط چندانی با حکومت و جریانات سیاسی نداشتند. البتّه در برخی موارد نیز موضع خود را نسبت به حکومت در کلام و عمل به صراحت نشان می‌دادند امّا این موارد به علّت همان مسئله‌ي تقیّه بسیار کمتر بوده است.در عين حال در زمان اسارت به منظور اثبات حقّانيت قيام عاشورا و مظلوميّت پدر شهيد خود چاره‌اي جز ترك تقيّه نداشت.

«اولین برخورد امام با حاکمان اموی پس از واقعه‌ی کربلا در رویارویی با عبیدالله‌بن‌زیاد بود» (جعفريان،ص270) که شرح این ملاقات و سخنان امام و برخورد ایشان در کتاب های مقتل و کتب تاریخی دیگر به تفصیل بیان شده است.

«در شام نیز یزید با او سخن گفت و او را مورد سرزنش قرار داد پس از آن امام در خطبه‌ای غرّا به معرّفی خود و خانواده‌اش برای اهل شام پرداخت. شامیان حاضر در مسجد که تحت تأثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر می‌بردند و خاندان پیامبر را نمی‌شناختند با خطبه‌ی امام سجّاد تا اندازه‌ای متنبّه شدند، به همین دلیل در میانه‌ی خطبه، یزید از ادامه‌ی آن جلوگیری کرد»(همان).

امام پس از سپري شدن دوران اسارت و بازگشت به مدينه، سياست تقيّه‌آميز را در پيش‌گرفتند و بيرون از شهر مدينه سكونت گزيدند و در واقعه‌ي حرّه و قيام‌هاي مردم مدينه شركت نكردند.

با این‌که امام سجّاد(عليه‌السّلام) همچون دیگر امامان حکومت امویان را نامشروع و غاصب می‌دانست امّا اگر زمانی کیان اسلام و عزّت و آبروی جامعه‌ي اسلامی در معرض تهدید بیگانگان قرار می‌گرفت، برای حفظ عزّت مسلمانان از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کرد. از جمله در ارتباط با مشکل اقتصادی که در زمان عبدالملک بن مروان در ارتباط با حکومت روم رخ داد، امام راه حل اقتصادی مدبّرانه‌ای به  عبدالملک داد که با آن نیرنگ رومیان کارساز نیفتاد و عزّت و استقلال اقتصادی جامعه‌ي اسلامی محفوظ ماند(جعفريان،ص232).

-امام و جنبش های زمان

امام (عليه‌السّلام) رهبری انقلاب‌های آزادی بخش علیه نظام بنی امیّه را عهده‌دار بود ولی عمدتاً به صورت مستقیم و مسلّحانه در این انقلاب‌ها دخالت نمی‌کرد بلكه به روش فرهنگي و علمي، هدايت انقلاب را به عهده داشت.

قیام های نظامی که در این دوره شکل می‌گرفت علیه چند جریان بود:

1 .« علیه حاکمیّت غاصبانه و ظالمانه‌ي امویان.

 2 .علیه قدرت طلبی روزافزون زبیریان.

 3 . علیه اشرافیّت مستکبر و نژاد پرست عرب.

 4. علیه حاکمیّت اهل سنّت هماهنگ با خلافت»(وكيلي،ص43).

در این شرایط ورود امام به شکل علنی و مستقیم در این قیام‌ها یعنی اعلام جنگ علیه اکثریّت مردم آن دوران که مهمترین ارکان سیاست و اقتصاد و اجتماع و حتّی فرهنگ را در دست داشتند و بدیهی است این جنگ منتهی به سرنوشتی می‌شد که مختار و توّابین دچار آن شدند و حال آن‌که اگر امام شیعیان دچار چنین حادثه‌ای می شد ارکان شیعه و اسلام ناب فرو می‌ریخت.

در این سال‌ها دو نهضت شیعی در عراق رخ داد که هردو علی رغم موفّقیّت موقّت با شکست مواجه گردید.(جعفريان،ص265). رهبران این دو جنبش از علما و فقهای شیعه در زمان خویش بودند و برانگیختن روحیه‌ی ایثار و جهاد در میان امّت‌ها نیز ثمره‌ی جنبش رهبران دینی امّت‌ها نظیر فقها و مراجع آنهاست. هدف از جنبش‌های فقهی (مراجع) برانگیختن روحیه‌ی اسلامی بود.

یکی از این دو نهضت شیعی، نهضت توّابین بود که رهبری آن را سلیمان بن صرد خزاعی به همراهی چندتن از دیگر سرشناسان شیعه در کوفه برعهده داشتند. توّابین در مجموع بر آن بودند تا در صورت پیروزی، امامت جامعه را به اهل بیت بسپارند. البته به نظر می رسد رابطه‌ی سیاسی خاصی بین امام سجاد(عليه‌السّلام) و توّابین وجود نداشته ضمن اینکه نامی از محمدبن حنفیه نیز در این حرکت وجود نداشته است (همان،ص265).

پس از بررسی در کتب گوناگون به این نتیجه رسیدیم که ظاهراً امام سجّاد(عليه‌السّلام) نیز نظری نسبت به این قیام ابراز نکردند و علّت آن‌را نمی‌توان صرفاً در مسأله‌ی تقیّه جست وجو کرد زیرا در ادامه خواهیم گفت که در برخی مواقع امام با رعایت تقیّه موضع خود را نسبت به جریانات گوناگون از طرق مختلف نشان می‌دادند. لکن در رابطه با قیام توّابین چنین موضع‌گیری‌هایی از امام دیده نمی‌شود.

در واقع علّت آن‌ را شاید بتوان در علل شکست قیام توّابین که نشان‌دهنده‌ی برخی نقایص این قیام است، دنبال کرد. با تأکید بر این‌که هدف جنبش سلیمان‌بن‌صُرد و یارانش بیدار کردن وجدان مسلمانان و تحریک ایشان به انقلاب بر ضدّ امویان بود و برای رسیدن به این هدف از جان خویش نیز گذشتند، لازم است نقص این قیام را توضیح دهیم. شاید علّت عدم حمایت امام نیز همین ویژگی‌ها بوده است.

بی‌توجّهی توّابین به مفاهیم اجتماعی انقلاب از جمله مهم‌ترین علل شکست توّابین بود. سلیمان در جهت مفاهیم اجتماعی مذهب تلاشی نکرد و کوشش وی صرفاً متوجّه خون‌خواهی امام حسین(عليه‌السّلام) بود. لکن وی این مسأله را مورد نظر قرار نداده بود که امام حسین چرا کشته شد؟ امام حسین(عليه السّلام) به سبب انحراف موجود در میان امّت کشته شد . انحرافی که در اوضاع اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و عقیدتی مردم انعکاس یافته بود، و بهتر بود سلیمان به دفاع از اصول و اهدافی برمی‌خاست که امام حسین(عليه السّلام) به خاطر آنها به نبرد برخاسته بود.

نهضت دیگر جنبش مختار بود که آن هم به صورت سیاسی مدّت چندانی به طول نینجامید و در سال 67 هجری توسط زیبریان سرکوب گردید. با این حال تأثیر خاصّ خود را برکوفه از جهت تحریک و زنده نگه داشتن احساسات شیعی و ایجاد انگیزه در میان مردم برای شرکت در جریانات سیاسی به همراه داشت.

به علاوه این قیام به ابعاد اجتماعی زمان خویش توجّه زیادی کرد و اقدامات مؤثّر و خوبی نیز در زمینه‌های اجتماعی انجام داد تا جایی که امام محمّدباقر(عليه‌السّلام) در جواب فرزند مختار که به امام شکایت می‌کرد که دشمنان، پدرم را دشنام می‌دهند، می‌فرمایند: «لا تَسُبُّوا المختارَ فَاِنّهُ قَتَلَ قَتَلَتَنا و طَلَبَ بِثَأرِنَا و زَوَّجَ اَرامِلَنا و قَسَّمَ فینَا الْمالَ عَلَی الْعُسْرَه»(مجلسي،من لا يحضره الفقيه،ج14،ص455).

مختار را دشنام ندهید که او قاتلان ما را کشت، به خونخواهی ما اقدام کرد و زنان بیوه‌ی ما را شوهر داد و اموال را در میان ما تقسیم کرد درحالی‌که برای او سخت بود.

امام سجّاد(عليه‌السّلام) در نهایت تقیّه و با فشار و محدودیّتی که برای ایشان وجود داشت از قیام مختار حمایت می‌کردند و به آن‌ها اذن خاص دادند. این مسأله از ظاهر برخی روایات مشهود است (موسوي،ص191) از جمله گفته شده: جمعی از شیعیان به همراه محمّد حنفيه بر امام وارد شدند. محمّد حنفيه علّت آمدن آن گروه را که برای گرفتن اذن قیام آمده بودند، خدمت امام عرض کرد و کسب تکلیف نمود. امام در جواب محمّد حنفيه و سران شیعه فرمود:« یا عَمَّ لَو اَنَّ عبداً زَنجیّاً، تَعَصَبَ لَنا اَهلُ البیت، لَوَجَبَ علی الناس مُوازِرتُهُ، وقد وَلَّیتُکَ هذا الامر فَاصنَعَ ما شِئتَ... »

«ای عموجان اگر برده‌ای از زنگار به حمایت ما اهل بیت برخیزد بر مردم واجب است او را یاری دهند. من تو را در این امر ( = قیام ) نماینده‌ی خود قرار دادم پس به آنچه صلاح می دانی در این زمینه اقدام کن».

سران شیعه با اطمینان خاطر از محضر امام مرخّص شدند و می‌گفتند: «اَذِنَ لنا زَینُ العابدینَ (عليه‌السّلام) و محمدُبنُ الحنفیه» زین العابدین و محمّدبن حنفيه به ما اجازه قیام دادند (مجلسي،بحارالانوار،ج45،ص365) .

عمر‌بن‌علی‌بن‌الحسین فرزند امام سجّاد(عليه السّلام) نيز می‌گوید: «هنگامی‌که مختار سر بریده‌ی ابن زیاد و عمرسعد را به نزد امام فرستاد حضرتش به سجده افتاد و خدا را این‌گونه سپاس گفت: « الحمدالله الذی اَدرَکَ لی ثاری من اعدائی و جَزَی اللهُ المختارَ خیراً » حمد و ستایش خدای را که انتقامم را از دشمنانم گرفت وخدای به مختار جزای خیر عنایت فرماید(فيض كاشاني،ج25،ص693).

جنبش دیگر که در زمان امام سجّاد(عليه‌السّلام) رخ داد قیام حرّه بود. مدّتی بعد از واقعه‌ی کربلا مردم مدینه ضمن شورش علیه امویان، شورش حرّه را سامان دادند. این شورش به رهبری عبدالله فرزند حنظله معروف به غسیل‌الملائکه بود که رنگ آن ضدّ اموی و علیه یزید و زندگی غیر‌اسلامی و غیردینی او بود. امام سجّاد (عليه‌السّلام) و دیگر هاشمیان موضع موافقی در این ماجرا نداشتند. به همین دلیل به همراه شماری از افراد خانواده‌ي خویش از شهر خارج شدند. از نظر امام افزون بر آن‌که حرکت مزبور ماهیت شیعی نداشت دقیقاً در خط زبیریان بود آن هم به رهبری عبدالله بن زبیر که از برپاکنندگان جمل بود به همین دلیل امام در این حادثه که چندان خط و ربط روشن بلکه درستی نداشت شرکت نکردند (جعفريان،ص271).

امام موضع خود را نسبت به هر مسأله‌ای اعلام می‌کردند لکن این موضع‌گیری گاهی  با سکوت بود و گاهی با انجام عملی که نشان‌دهنده‌ی نظر ایشان نسبت به آن واقعه یا آن شخص بود. این مسأله نشان‌دهنده‌ی عدم ‌انفعال ائمه در هر شرایطی مي‌باشد.

نتیجه:

تبلیغ در همه‌ی دوره‌های زمانی و موقعیّت‌های مکانی امکان‌پذیر بلکه واجب است. شیعیان در طول دوره‌های حیات خویش بیش از تمام فرق و مذاهب دیگر از تقیّه در تبلیغ استفاده کرده‌اند. بدان جهت که فشارها بر روی شیعیان از سوی مخالفین بیش از همه‌ی جریانات دیگر بوده است و تقیّه نیز حفظ کیان و نظام شیعه و افراد را بر عهده داشته در عین این‌که تبلیغ دین نیز حاصل می‌شده‌است .

امام سجّاد(علیه‌السّلام) در تمام رفتارها و گفتارهای خود از اعمال عبادی، فردی و سیاسی خود ضمن رعایت تقیّه همیشه تبلیغ دین را مدّ نظر قرار داده و لحظه‌ای از این فریضه‌ی مهم غفلت نداشتند.

امروزه مبلّغان تمام مکاتب در پی اشاعه‌ی افکار خود هستند. شیعیان نیز در این میان باید با در دست گرفتن تمامی وسایل لازم برای تبلیغ همراه با حفظ تقیّه در برخی شرایط برای حفظ وحدت بین مسلمین سعی در ترویج فرهنگ اصیل و ناب شیعی داشته باشند. چه از طریق عبادات، چه علم‌آموزی یا سیاست این وظیفه هیچ‌گاه از دوش شیعیان برداشته نمی‌شود.

پیشنهاد:

همان طور که ضمن مباحث مورد تحقیق بیان شد:

اولاً باید مسأله‌ي تبلیغ دين در همه‌ي ابعاد فرهنگي، سياسي، اجتماعي به عنوان یک فرض واجب به تمام شیعیان تفهیم شود؛

ثانیاً اصل تقیّه در جهان فعلی و موقعیّت کنونی شیعه بسیار مهم است. تقیّه باید برای کسانی که می‌خواهند وارد عرصه‌ي سیاست شوند و یا با پیروان مذاهب دیگر مرتبط باشند روشن شود.

ثالثاً دین باید به عنوان یک راهکار اجتماعی، اقتصادی، سیاسی برای مردم تعریف شود.

منابع:

1.ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه،مصحح:محمد ابوالفضل ابراهیم،قم:مکتبه آیه الله المرعشی النجفی،1404ق، ج15.

2. ابن شهر آشوب مازندرانی،محمدبن علی،مناقب آل طالب (علیهم‌السّلام)،قم: علامه، ج4،1379ق.

3. جعفریان،رسول،حیات فکری وسیاسی امامان شیعه (علیهم‌السّلام)،قم: انصاریان،1383.

4. فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی(علیه‌السّلام)، ج25،1406ق.

5. مجلسی،محمد باقر،بحار الانوار،مصحح :جمعی از محققان،بیروت:داراحیاءالتراث العربی، ج45وج46،1403ق.

6. مجلسی،محمد باقر،ملازم الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار،محقق:مهدی رجائی،قم: کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی،ج3، 1406ق.

7. مجلسی،محمد تقی بن مقصود علی،روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه،محقق:عی پناه اشتهاردی وحسین موسوی کرمانی،قم: مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشا نبور،ج14،1406ق.

8. مدرسی،محمد تقی،امامان شیعه وجنبش های مکتبی،ترجمه:حمید رضا آژیر،مشهد:بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی،1372.

9. مسعودی،ابی الحسن علی بی الحسین بن علی،مروج الذهب ومعادن الجواهر قم:دار الهجره،ج3 ،1363.

10. وکیلی،هادی،کنکاشی در شخصیت مختار ادعای نبوت یا واقعیت،شمیم نرجس،شماره 18، بهار 1390.

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 20


تعداد امتیازات: (0) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1880)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort