شرحی بر خطبهی 157 نهج البلاغه (2) / استاد نوقانی
ضرورت تقوا و خودسازی
«... اِعْلَمُوا عِبادَاللّهِ، اَنَّ التَّقْوى دارُ حِصْن عَزيز، وَالْفُجُورَ دارُ حِصْن ذَليل، لا يَمْنَعُ اَهْلَهُ، وَ لا يُحْرِزُ مَنْ لَجَاَ اِلَيْهِ اَلا وَ بِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطايا، وَ بِالْيَقينِ تُدْرَكُ الْغايَةُ الْقُصْوى» (نهجالبلاغه، خ157)؛ «بندگان خدا! بدانيد که تقوا دژی محكم و شکستناپذیر است، امّا هرزگی و گناه، خانهای در حال فروریختن و خوارکننده است که از ساکنان خود دفاع نخواهد کرد و کسی که بدان پناه برد در امان نیست. آگاه باشید با پرهیزکاری، ریشههای گناهان را میتوان برید و با یقین میتوان به برترین جایگاه معنوی دسترسی پیدا کرد».
مولا در این فراز، تقوا و بیتقوایی را به خانهای تشبیه نمودهاند که در یکی مال و جان و ناموس و آبرو و از همه مهمتر ایمان انسان محفوظ است و در دیگری همهی آنها در معرض خطر و نابودی و خواری و ذلّت قرار میگیرد. خانهای که از ابتدا بر اساس تقوا پیریزی شود دیوارش بلند، سقفش محکم و اهلش نسبت به هم مهربان و پرعاطفه میباشند و در پرتوی تقوا در دنیا زندگی شرافتمندانهای خواهند داشت و در آخرت هم از عذاب الهی در امان خواهند بود. ولی خانهای که بیتقوا باشد دیوارش کوتاه و سقفش سست است و پناهگاه ناامنی است که اهلش را از هیچ بدی و زشتی و گناهی مانع نمیشود.
اَلا وَ بِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطايا
در این عبارت مولا علی یکی دیگر از مزایای تقوا را که دور شدن گناه از شخص باتقواست بیان میفرمایند.
تقوا مانند یک واکسن قوی است که سلامت روح انسان را بیمه میکند. در جامعهای که گناه و معصیت شیوع پیداکرده باشد، روح انسانِ با تقوا از مواجهه با گناه، واهمهای ندارد؛ چون بهوسیلهی تقوا واکسینه شده است و گناه در روح او اثر نمیگذارد و از او دور میشود؛ و حتّی اگر آلوده به گناه گردد به سبب تقوا میتواند خود را از گناه برهاند و با داروی شفابخش تقوا اثر وضعی گناهان را هم میتواند از بین ببرد.
از دیگر مزایای تقوا رسیدن به درجهی یقین است آن هم بالاترین درجهی یقین و برترین جایگاه معنوی؛ یقین عالیترین مرتبهی اعتقادی است همانطور که اخلاص عالیترین مرتبهی عملی است؛ بهعبارت دیگر یقین بالاترین مرتبهی توحید نظری و اخلاص بالاترین مرتبهی توحید عملی است.
مراتب یقین
یقین باور است و باور مراتب و درجاتی دارد. یکی از این مراتب «علمالیقین» است که از طریق استدلال و برهان حاصل میشود و نتیجهی آن تنها دریافت و درک نفس الامری موضوع است و صرفاً قوّهی نظری انسان را تقویت میکند و نتیجهی عملی کمتری دارد. این مرتبه، مرحلهی پایین یقین است.
مرتبهی دوم« عینالیقین» است که از طریق دریافتهای فطری حاصل میشود؛ زیرا انسان فطرتاً یک نوع باورهایی داردکه از قلب او نشأت میگیرد مثل عشق به کمال مطلق. این باورهای فطری از طریق تزکیهی نفس که همان تقواست، تقویت میشود: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها... » (روم/30)؛ «پسروی خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده... »
در سورهی واقعه، مردم به سه دسته تقسیم میشوند؛ مقرّبین، اصحاب یمین و اصحاب شمال؛ همچنین جایگاه هرکدام را درآخرت توضیح میدهد، سپس میفرماید:
«فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ* فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ* وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمينِ* فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمينِ* وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبينَ الضَّالِّينَ* فَنُزُلٌ مِنْ حَميمٍ* وَ تَصْلِيَةُ جَحيمٍ* إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقين» (واقعه/78-95)؛ «پس اگر او از مقرّبان باشد، در رَوح و ريحان و بهشت پرنعمت است! امّا اگر از اصحاب يمين باشد، (به او گفته مىشود:) سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب یمینند! امّا اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد، با آب جوشان دوزخ از او پذيرايى مىشود! و سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است، اين مطلب حقّ و يقين است!».
تمام آنچه را در مورد این سه گروه وعده دادهشده، حق است و حقیقت یقین به آخرت، باور کردن آن وعده و وعیدهاست. این مرتبهی «حق الیقین» است که مخصوص انبیا و اولیا و خواص از مؤمنین است.
روایت از جابر جعفی از امام صادق است که:«وَ إِنَّ الْيَقِينَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَعَزَّ مِنَ الْيَقِين» (مجلسی، ج67، ص135)؛ «یقین از ایمان افضل هست، و چیزی گرامیتر و عزیزتر از یقین نیست».
علّامه مجلسی(ره) در توضیح این روایت فرموده: «یقین در وجود هر کس تجلّی کند معصیت از او صادر نمیشود؛ امّا ممکن است کسی ایمان داشته باشد ولی معصیت و گناه هم انجام دهد» (همان، ج75).
بنابراین «علمالیقین» قوّهی نظری انسان را تقویت میکند که همان عقیده به خدا و سایر اصول است؛ امّا «عینالیقین» نیروی عملی انسان را برمیانگیزد و مجری عقیده و ایمان است. حال سؤال این است: چه کنیم تا ایمان ما به حدّ یقین- عینالیقین یا حق الیقین- برسد؟
پاسخ این است که موانع و شرایط رسیدن بهیقین را بشناسیم و سعی در رفع موانع و ایجاد شرایط نماییم. موانع اکثراً همان بیماریهای روحی و روانی و قلبی انسان است که با شناخت و رفع آنها زمینه برای رشد فطرت و به فعلیت رسیدن امور فطری آماده میگردد.
موانع رسیدن بهیقین
موانع رشد فطرت در آیات زیادی آمده ولی میتوان آنها را در چند مورد خلاصه کرد:
اوّل: خودپسندی و غرور که همان زینت دادن اعمال بد و خوب پنداشتن آنهاست.
قرآن کریم به این مورد چنین اشاره میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ» (نمل/4)؛ «كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، اعمال (بد) شان را براى آنان زينت مىدهيم بهطوریکه سرگردان مىشوند».
زینت دادن اعمال گاهی بهوسیلهی شیطانهای بیرونی از جنّ و انس با مدح و تعریف و تحسین صورت میگیرد و گاهی بهوسیلهی نفس امّاره که شیطان درونی است، واقع میشود و ریشهاش حب نفس است.
دوم: تکبّر و خودخواهی و خودمحوری که مانع بزرگی در شکوفایی فطرت و دریافت یقین است.
تکبّر انسان را وادار میکند حق را نپذیرد گرچه حق برای او آشکار گردد. قرآن کریم در آیات متعددی اشاره به این مانع نموده است.
«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدين» (نمل/14)؛ «و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، درحالیکه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود!»
این آیه کبر و خودخواهی فرعون را در مقابل معجزات حضرت موسی بیان میکند.
سوم: هوای نفس؛ یعنی پیروی از خواستههای نفسانی که مانع رشد فطرت و رسیدن بهیقین است.
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَكَّرُون» (جاثیه/23)؛ «آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اينكه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پردهاى افكنده است؟! بااینحال چه كسى مىتواند غير از خدا او را هدايت كند؟! آيا متذكّر نمىشويد؟».
چهارم: فریفته شدن به دنیا و آرزوهای طولانی که در واقع از هوای نفس نشأت میگیرد:
«الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُون» (اعراف/51)؛ «همانها كه دين و آيين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند و زندگی دنيا آنان را مغرور ساخت امروز ما آنها را فراموش مىكنيم، همانگونه كه لقاى چنين روزى را فراموش كردند و آيات ما را انكار نمودند»:
«فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا* ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ ِ اهْتَدی»؛(نجم/29و 30) «حال که چنین است از کسی که از یاد ما روی میگرداند و جز زندگی مادی دنیا را نمیطلبد، اعراض کن، این آخرین حدّ آگاهی آنهاست. پروردگار تو کسانی را که از راه او گمراه شدهاند بهتر میشناسد، و (همچنین) هدایت یافتگان را از همه بهتر میشناسد!».
این آیه خطاب به پیامبر
میفرماید از کسی که از یاد ما رویگردان است اعراض کن؛ چون اینها جز زندگی دنیا و رسیدن به آن هدفی ندارند؛ لذا بهرهشان از علم و معرفت فقط مسائل مادی و دنیوی است؛ زیرا این افراد فریفته و شیفتهی دنیا و در آرزوی رسیدن به زخرف دنیوی هستند؛ بنابراین به حقایق دیگر فکر نمیکنند تا بهیقین برسند؛ بلکه دنیاطلبی به آنها اجازهی فکر کردن دربارهی امور غیرمادی را نمیدهد؛ بنابراین یا در شک و تردید هستند و یا بهکلّی این امور را انکار میکنند.
پنجم: تقلید و شخصیت گرایی و بهعبارتدیگر تقلید بدون تحقیق.
انسان با راهی که انتخاب میکند و هدفی که دنبال مینماید، یقیناً انگیزهای دارد و هیچ انگیزهای بدون محرّک و عامل نیست؛ بلکه یا عقل محرّک آن است یا غرایز و احساسات. تقلید بدون تحقیق میتواند در تمام شؤون زندگی انسانها حکمفرما باشد؛ در انتخاب شغل، همسر، منزل، لباس و حتّی دین و مذهب. این تقلید از نظر قرآن و عقل مذموم است و مانع از شناخت حقایق و رسیدن بهیقین میشود:
«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون» (مائده/103)؛ «و هنگامیکه به آنها گفته شود: بهسوی آنچه خدا نازل كرده و بهسوی پيامبر بياييد، مىگويند: آنچه از پدران خود يافتهايم، ما را بس است! آيا اگر پدران آنها چيزى نمىدانستند و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروى مىكردند)؟!» مثال معروف «الناس علی دین ملوکهم» اشاره به همین نوع تقلید است.
ششم: ظلم و ستم و اصرار بر گناه
ظلم اقسام مختلفی دارد، ظلم به آفریدگار جهان «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» (لقمان/13)؛ «همانا شرک ظلم بزرگی است.» ظلم به دیگران یعنی حقّالناس، و ظلم به نفس خود.
انسان بر اثر گناهان نفس خود را از رحمت الهی بیبهره مینماید و عاقبت این ظلم به نفس اگر اصرار بر گناه شود، به شرک و کفر میانجامد: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن»(روم/9)؛ «سپس عاقبت کسانی که ظلم به خود کردند و اعمال بد انجام دادند، گناه و معصیت و نافرمانی از پیامبران و تکذیب آیات الهی و استهزای آن است».
گناه و معصیت چشم دل انسان را کور و گوش دل را کر میکند و ابزار شناخت را از انسان سلب مینماید و بهجای رشد فطرت و رسیدن به یقین ، باور فطری را هم از انسان میگیرد و مانع از یقین به حقایق میشود.
شرایط رسیدن بهیقین
معرفت و شناخت، تفکّر و تدبّر در آیات الهی، تمسّک به قرآن و عترت، دعا و درخواست در رسیدن بهیقین مؤثّرند. انسان هراندازه معرفت و شناختش نسبت به ذات اقدس الهی زیادتر شود، بر یقینش افزوده میگردد و از علمالیقین به عین الیقین میرسد. این امر از دو طریق ممکن است: یکی از طریق استدلالهای عقلی و منطقی و دیگر از طریق تفکّر و تدبّر در آیات الهی که سادهترین راه است. همچنین چنگ زدن به قرآن و عترت، تلاوت آیات قرآن کریم با توجّه و خلوص و تفسیر و تأویل آن از طریق اهلالبیت بر یقین انسان میافزاید.
دعا و درخواست یکی دیگر از راههای رسیدن بهیقین است که: «اُدْعُونيأَسْتَجِبْ لَكُم»(غافر/60)؛ «مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم!» در اکثر دعاها نیز درخواست یقین شده: «أَنْ تَهَبَ لِي يَقِيناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِ» (کلینی، ج4، ص164)؛ «خدایا یقینی به من عنایت فرما که از قلبم خارج نشود».
یا در دعای دیگرمیگوییم: «اللّهمّ إنّي أسألك إيمانا تباشر به قلبي و يقينا حتّى أعلم أنّه لا يصيبني إلّا ما كتبت لي و رضّني بما قسمت لي» (مجلسی، ج73، ص289)؛ «خدايا از تو ايمانى مىطلبم كه با آن هميشه دلم در برابر تو باشد، و- از تو- يقينى مىخواهم كه بهواسطهی آن بدانم: جز آنچه تو برايم مقرّر كردى، به من نمیرسد. - خدايا- مرا در مقابل آنچه به من عطا كردهاى خوشنود ساز- و نفسم را قانع نما-».
نتیجه
این خطبه با نگاهی به تاریخ، مخاطبان را پند میدهد تا با عبرت از گذشتگان مسیری متعالی در زندگی پیش گیرند، چراکه همهی انسانها در مسیری ثابت هرلحظه به منزلگاه ابدی آخرت نزدیک میشوند. در این میان آنها که تسلیم شیطان میشوند و طغیان و سرکشی مینمایند سرانجامشان آتش جهنّم است. تنها با پناه بردن به حصن حصین تقواست که میتوان نفس خود را از پلیدیها و گناهان محفوظ داشت، سلامت آن را بیمه نمود و بهمراتب اعلای معنویت یعنی یقین دستیافت.
طی این مسیر با رفع موانعی چون غرور، تکبّر، دنیاپرستی، پیروی از هوای نفس، ظلم و... و همچنین کسب معرفت و شناخت، تمسّک به قرآن و اهلبیت(ع) و نیز دعا ممکن است و در نهایت به نتایجی چون صبر، اخلاص، توکّل و رضا منتهی میشود.
منابع:
* قرآن کریم.
** نهج البلاغه.
1. تميمى آمدى، عبد الواحد، غرر الحكم و درر الكلم، محقق رجائى، سيّد مهدى، قم، دار الكتاب الإسلامي، 1410.
2. مجلسى، محمّد باقر، بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1403.
3. مفيد، محمّد بن محمّد، الأمالي، مصحح: ولى، حسين وغفارى على اكبر، قم، كنگره شيخ مفيد، 1431.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 32