نقصان انسانيت در بياينهی حقوق بشر / مائده رضایی
«شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ؛ اي پيروان ابوسفيان، اگر دين نداريد و از رستاخير نميترسيد در دنياتان آزاده باشيد». (موسوی مقرم، ص275)
اين، سخن امام حسين(عليهالسلام) خطاب به لشكريان يزيد است كه پس از كشته شدن كودك شيرخواره و تشنه كامش در تنهايي و بيياوري بر زبان حضرت جاری شده است. با خواندن و شنيدن اين نوع عبارات كه هر انساني را تنها با عنوان انسانيّتش خطاب ميكند چه ميفهميد؟ آيا در نمييابيم كه نخستين محرّك ما بر رفتار انساني، دين و ايمان است و در صورت ضعف يا فقدان دين نوبت به محرّك نهايي يعني انسانيت ميرسد؟ آيا نميتوان دريافت كه تأثير دين بر رشد و كمال انسان بسيژرفتر و پرشتابتر از علمكرد وجدان بشري يا التزامات قانوني چون كنوانسيون حقوق بشر است؟ البته اگر بپذيريم كه بيانيهی حقوق بشر يا هر مكتب غير الهي از حداقل انسانيت برخوردار باشد. اين فرضيهاي است كه در اين مقاله در پي بررسي آنيم.
توصيه به رعايت حقوق انسانی در متون اسلامي به ويژه قرآن كريم بسيار است و اصولاً دعوت اسلام ابتدا بر احياي صفات فردي و اجتماعي انسان آغاز و با نزول آيات هدايت بر آن صفات افزوده شد و انسان جاهل را از ژرفاي چاه حيوانيت نه تنها به مرز انسانيت رساند، بلكه بر حركت او تا صعود به ستاك كمال استمرار بخشيد. در مقابل در بيانيهی حقوق بشر سير تكاملي انسان تا مرز جدايي از حيوانيّت متوقف ميگردد.
اینک شواهدی را از دیدگاه اسلام به نسبت به حقوق بشر برای حرکت در مسیر تکاملی در حوزههاي اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، بهداشتی و... مورد بررسی قرار میدهیم و پس از آن نظرات بیانیه را با آن مقایسه میکنیم.
1ـ حوزهی اعتقادي
الف) توحيد: اسلام در حوزهي اعتقادي در عين اين كه انتخاب عقيده را اجباري نميداند: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» (بقره/256) توصيه به آزاد انديشي و خردورزي و ترك تقليد از گذشتگان نابخرد و تعصب نابه جاي قومي ميكند: «وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ* قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ...» و اين گونه بود كه پيش از تو در هر شهري كه بيم دهندهاي ميفرستاديم مترفان (و ثروتمندان آسايش طلب) ميگفتند ما پدرانمان را بر ديني يافتيم و ما نيز از [فرهنگ] بازماندهشان پيروي ميكنيم. بگو حتي اگر [اعتقادي] هدايتگرتر از آنچه پدرانتان داشتند، بياورم؟!...» (زخرف/24-23)
اسلام پس از انتخاب توحيد، مؤمنان را در جهت تقرب به ذات اقدس اله و عشق به او دعوت ميكند و راهكارهاي عبادي و اخلاقي بسياري چون شب زندهداري «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً: بخشي از شب را براي عبادت بيشتر بيدار باش اميد كه پروردگارت تو را به جايگاه ستودهاي برساند» (اسراء/79) و اخلاص: «بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّه: آري، هر كس از سر نيكي روي خود را تسليم خدا كند پاداش او نزد پروردگارش است...» (بقره/112) را معرّفی میکند و روشن است که انسان از طريق عبادت به دانش و آگاهي ناب ميرسد: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ: آن قدر پروردگارت را پرستش كن تا دانش قطعي به تو رسد». (حجر/99)
ـ بیتوّجهی به توحيد در بيانيهی حقوق بشر
اما بيانيهی حقوق بشر تنها بر آزادي انديشه و عقيده تأكيد دارد و راه روشني براي انتخاب عقيدهی صحيح فرا روي انسان نميگذارد. در مادّه 18 آمده است: «هر شخصي حق دارد از آزادي انديشه، وجدان و دين بهرهمند شود» و لازمهی اين حق را «آزادي در تغيير دين يا اعتقاد و نيز آزادي اظهار دين يا اعتقاد ميداند». (سايت حقوق براي همه، متن بيانيه حقوق بشر)
با اين وصف، كنوانسيون نامبرده ارزشي براي فكر و عقيدهي برتر، قائل نشده و بشر را در مرز آزادي عقيده، از مسير و حركت رو به كمال در حوزهی اعتقادي باز داشته است و در واقع نه تنها با اين كار او را در وادي سردرگمي وانهاده، بلكه با الزامات بينالمللي حقّ كمال را از او گرفته است. زيرا در واقع همگان را ملزم به احترام به عقايد يكديگر كرده و يكي از اهداف آموزش و پرورش را گسترش دوستي ميان تمام گروههاي ديني قرار داده است (رك: ماده26) و دولتها را موظّف به اجراي آن كرده است. (رك: همان، مقدمه)
بدیهی است که دستاورد آزادي عقيده چيزي جز ظهور نحلهها و عرفانهاي كاذب و نظامها و مكاتب سياسي مبتني بر انكار مبدأ هستي چون كمونيست، لائيك و... نبوده است. متأسّفانه اجراي اين بيانيه در كشورهاي اسلامي موجب تضعيف ايمان توحيدي و تعطيل احكام پاسداري از آن (كيفر مرتد، جهاد و...) شده است.
از نظر قرآن كريم، ايستايي در آزادي عقيده بدون انتخاب راه صحيح، از بتپرستي بدتر است. زيرا بتپرست يا از روي ناداني يا به علت تقليد از فرهنگ قومي، اعتقاد شرك را برگزيده. امّا كسي كه خود را در انتخاب هر عقيدهاي آزاد ميانگارد، در واقع از روي علم و آگاهي از خواستههاي نفساني پيروي ميكند و چنين كسي عالمانه گمراهي را انتخاب كرده است «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّه: چه كسي گمراهتر از آن است كه به جاي هدايت خدا از خواهش نفس پيروي كند؟!» (قصص/50) و «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ: آيا ديدي آن كس را كه ميل نفس خود را خداي خود قرار داد و خداوند او را با وجود آگاهي گمراه نمود و بر گوش و دلش مهر زده و بر ديدگانش پرده افكند پس بعد از خداوند چه كسي او را رهنمون خواهد شد، آيا نميانديشيد؟!» (جاثيه/23)
اگر كسي بر ما ايراد وارد كند كه بيانيهی حقوق بشر آزادي انجام مراسم ديني و تبليغ انديشه و اعتقادات را به رسميت شناخته است، (رك: ماده19) پس بر پيروان اسلام است كه از اين فرصت و يا حمايت بيانيه، به تبليغ گسترده اسلام بپردازند.
در پاسخ ميگوييم تبليغ دين توحيدي، همراه با دشمني با شرك است. مبلغ اسلام نميتواند در عين حال كه به كفر و شرك به ديدهی احترام مينگرد به تبليغ اسلام بپردازد. زيرا لازمهی تبليغ، دعوت مشركان به خردورزي و اثبات فساد اعتقادي آنان است.
2ـ معاد
اعتقاد به معاد پاسخ به پرسشی نهفته در اعماق وجود انسان است كه سرانجامش چه و به كجاست. انسان بدون آگاهي از سرنوشت و آيندهاش، همواره در آشفتگي روحي به سر ميبرد، مگر خود را با انديشههاي سوفسطايي نهيليسم و ماترياليستي آرام سازد که «وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر: گفتند: چيزي جز زندگي دنيامان نيست ميميريم و زنده ميشويم و چيزي جز روزگار ما را از بين نميبرد» (جاثيه/24) و یا هدف زندگي را در اين دنيا خلاصه كند. و به اهداف گذرا و خودساخته دلخوش كند.
به اين دليل دعوت به باور معاد از پيامهاي اوّليّهی پيامبران بوده است تا انسان را از پوچي رهانده و به حيات معقول سوق دهند. قرآن كريم بارها با يادآوري معاد، به هدفدار بودن زندگي بشر اشاره كرده «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون: آيا پنداشتهايد كه ما شما را بيهوده آفريدهايم و شما به سوي ما باز نخواهيد گشت؟!» (مؤمنون/115)
و اصولاً هدف از آفرينش جهان را معاد دانسته است: «ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ* إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ ميقاتُهُمْ أَجْمَعينَ؛ آن دو [آسمان و زمين] را جز به حق و راستي نيافريديم ولي بيشترشان نميدانند. بدون شك روز جداسازي، زمان گردهمايي همگان است». (دخان/ 40-38 و انبيا/116)
باور به معاد علاوه بر نجات انسان از پوچي، رهاوردهاي تربيتي نيز در پي دارد. رهاوردهایی چون صداقت و راستي (بقره/8) عدالتخواهي و ظلمستيزي، رسيدگي به نيازمندان، ايتام و درماندگان (ماعون/ 4-1)، عدالت اقتصادي (مطففين/6-4) درستكاري (همان/12)، نوع دوستي و رشد فضايل اخلاقي (دهر/10-7) و... .
و اصولاً سعادت و كمال انسان وابسته به اعتقاد به معاد است. چنان كه فلاسفهی متقدّم چون سقراط بر اين باور بودند. (رك: مصباح یزدی، ص108) فيلسوف برجستهی معاصر علّامه محمّد تقي جعفري، حيات معقول را مبتني بر پذيرش معاد مي داند و خاطرنشان می سازد: «وقتي اثبات شد [كه] اين حقيقت است كه هيچ عملي بدون عكسالعمل نخواهد بود، [انسان] با جدي گرفتن اين حقيقت، پايداري حيات معقول خود را تضمين مينمايد». (جعفری، ص410)
ـ پوچ گرايي در بيانيه
در هيچ بخشي از بيانيه اشاره به كمال و سعادت جاودان بشر و اهتمام بر تأمين آن نشده است. بیانیه تنها سعادت انسانها را در آزادي، عدالت و صلح در جهان معرّفي كرده (رك: بيانيه حقوق بشر، مقدّمه) و هدف نهايي آموزش و پرورش را تأمين اين سعادت دانسته است. (رك: همان، ماده26)
اهمالکاری نسبت به اخلاق فردی در بیانیه
اخلاق وجه ممیّزهی انسانیّت از حیوانیت است و به همین دلیل مورد توجّه همهی ادیان الهی، مکاتب بشری و بلکه جوامع و افراد انسانی است. از دیرباز فلاسفهی بزرگی چون سقراط، افلاطون، ارسطو و... به امور اخلاقی اهتمام ورزیده و مکتب و فلسفهی اخلاقی ویژهای بنیان گذاشتهاند. (رک: مصباح یزدی، ص13به بعد) در این زمینه اخلاق در طول تاریخ ادیان الهی نیز روند رو به رشدی داشته تا بعثت نبیّ مکرّم اسلام که به حدّ تمام و کمال رسیده. چنان که حضرت(صلی الله علیه وآله) یکی از اهداف نبوّتش را به سرآمد رساندن برترینهای اخلاقی معرّفی میکند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ». (نهج الفصاحه، cd گنجینه روایات)
موضوع اخلاق، نفس انسان و هدف آن پاکسازی نفس است. قرآن کریم رسیدن به این هدف را مساوی با رستگاری میداند: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/9) پاکی نفس با دور کردن صفات و خویهای پست و زشت محقّق میشود و در این حالت فرد به جایگاه انسانیّت میرسد. انسانیّت مراتب و درجاتی دارد که در سطح کلان نخستین درجهاش باور به خدا و فرمانبرداری از او، سپس پاکی از زشتیها و مرتبهی بعد و سرآمد آن اتّصاف به همهی فضائل و صفات نیک اخلاقی است. (رک: شیخ الاسلام، 1334/2) و در سطح جزئی نسبت به شمار فضایل کسب شده و رذایل دور شده، درجات جزئیتر خواهد شد. با این وجود هر فضیلت اثر و جایگاه خاص خود را در تکوین انسانیّت دارد به طوری که بدون آن انسانیّت، ناقص است. در این زمینه سرور انسانها امام علی(علیه السلام) اتّصاف به حتّی یک فضیلت و دوری از یک رذیلت را نیز بستگی به اهمّیّت، تمام مردانگی دانستهاند. (رک: همان، ص1341-1333)
برخی از صفات انسانی عبارتند از: راستی زبان، نیکوکاری، همت، شرم، بخشش و کمک به نیازمندان، دوری از ریا و منت نهادن، نیازردن دیگران، گذشتن از حق خود، حقشناسی و قدردانی، تحمل آزار و لغزش دیگران، دوری از حرامخواری، دوراندیشی، رعایت عفت، وفای به عهد، رضایت از تقدیر، عفت کلام، آبرومندی، دوستی پایدار، گشادهرویی، عشق به مردم و... . (همان)
نسبت عقل و انسانیت
برای رسیدن به انسانیّت، تعقّل و خردمندی لازم است و هر چه عقل نیرومندتر باشد به همان نسبت انسانیّت نیز ارتقا مییابد. امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) میفرماید: «مروۀ الرجل عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ؛ انسانیّت مرد به اندازهی خرد اوست». (همان، 1339/2)
نخستین مرحلهی انسانیّت تعقّل و خردورزی در یافتن اوّلین پرسش فطری و پی بردن به مبدأ جهان هستی است. بیتوجّهی به این پرسش، انسان را از مرز انسانیّت فرو میآورد و به حیوانیّت میرساند. لذا قرآن کریم جاهلان متعصّب را به علّت بیفکری به حیوان و به علّت تعصب به پستتر از حیوان تشبیه میکند: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف/179)
مرحلهی دوم انسانیّت، درک مصالح و مفاسد است که از آن به رشد عقلی تعبیر میشود. اگر انسان همه جانبهنگر باشد و تعقّل را در این درک به نحو کامل انجام دهد، پی به ارتباط مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی خواهد برد.
صفات اخلاقی فردی و اجتماعی مهمترین مصالح و مفاسد انسانی هستند، بلکه وجه مشترک مفهوم انسانیّت از دیدگاه ادیان و مکاتب فکری میباشند.
تعامل ایمان و اخلاق
ایمان و اخلاق دو مرحله از انسانیّت و توأم و همراهند به این دلیل نخستین پیام انبیاء دعوت به هر دو بوده است. برای مثال از نخستین آیات نازل بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) دعوت به توحید، معاد، اعتراض بر نابسامانیهای اخلاقی و اجتماعی است: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ* وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ* فَكُّ رَقَبَةٍ* أَوْ إِطْعامٌ في يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ* يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ؛ عقبه را رعایت نکرد چه میدانی که عقبه چیست؟ آزاد کردن برده یا غذا دادن در خشکسالی به یتیم خاک نشین یا درمانده خویشاوند». (بلد/ 15-11)
ایمان و اخلاق بر هم تأثیر میگذارند، اعتقاد دفینههای اخلاقی را بیدار میسازد. زیرا امور ضدّ اخلاقی غالباً از بیدینان یا جاهلان به احکام و توصیههای دین سر میزند: «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ* فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيمَ* وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ؛ آیا منکر دین را دیدی؟! او کسی است که کودک بیپدر را وا مینهد و کسی را بر غذا دادن به درمانده ناتوان تشویق نمیکند». (ماعون/3-1)
شهید مطهری دربارهی نقش ایمان در بهبود روابط اجتماعی مینویسد:
«آن چیزی که بیش از هر چیز حق را محترم، عدالت را مقدّس، دلها را به یکدیگر مهربان و اعتماد متقابل را میان افراد برقرار میسازد، تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمی نفوذ میدهد، به ارزشهای اخلاقی اعتبار میبخشد، شجاعت مقابله با ستم ایجاد میکند و همهی افراد را مانند اعضای یک پیکر به هم پیوند میدهد و متحد میکند، ایمان مذهبی است». (مطهری، ص34)
شهید در ادامه شاهد بر این مدّعا را تجلیّات انسانی میداند که در حوادث برخاسته از احساسات مذهبی بودهاند. (رک: همان)
رعایت مسائل اخلاقی نیز زمینه و امکان پیوند به مبدأ هستی را آسانتر میسازد به این دلیل قرآن کریم فروتنی مسیحیان صدر اسلام را عامل پذیرش دعوت نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) معرفی میکند: «مردمی را که محبت بیشتری به مسلمانان دارد کسانی هستند که میگویند ما مسیحی هستیم، زیرا بعضی از آنان کشیش و راهب هستند و به این دلیل که تکبر ندارند و هرگاه آیات نازل بر رسول را بشنوند میبینی که چشمانشان به علت شناخت حق لبریز از اشک میشود در آن حال میگویند پروردگارا، ایمان آوردیم پس ما را از شاهدان ثبت کن». (مائده/83-82)
از میان عوامل انگیزش اخلاق انسانی چون عاطفه، قانون، وجدان، اجبار، ایمان هیچ عاملی چون ایمان راستین تأثیرگذار و محرّک نیست زیرا ایمان حاصل معرفت به مبدأ هستی، احساس مسئولیّت در برابر او، عشق و رنگپذیری از صفات اوست.
خدایی شدن: شاخصهی کمال انسان
اعتقاد و اخلاق انسانی گرچه دو عامل مکمّل انسانیّت هستند امّا همهی صفات کمال انسان نیستند. بلکه کمترین مرتبهی آنند. از نظر اسلام کمال انسان تنها با رنگ خدایی گرفتن تحقّق میپذیرد. در این جایگاه که با عبودیت حاصل میشود، انسان دست به کارهای خدا میزند: «عَبْدی أطِعْنِی تَکُنْ مِثْلی أَقُولُ لِشَيْءٍ كُنْ فَيَكُونَ تَقُولُ لِشَيْءٍ كُنْ فَيَكُونَ؛ بندهام، از من فرمان بر تا همانند من باشی، به چیزی میگویم: به وجود آ، پس به وجود میآید. تو نیز به چیزی میگویی: به وجود آ، پس به وجود میآید». (انوار سنیه، CD جامع الاحادیث)
انسان کامل از دانش حقیقی برخوردار است زیرا مبدأ دانشها، خداوند است که در هستهی عقل او با او سخن میگوید. (رک: نهجالبلاغه، خطبه همام: كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِم)، از صحنههای آزمونهای سخت، موفق و سربلند خارج شده و به مقام رهبری سایر انسانها رسیده است. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/124)
اوست که آرمانهای جامعهی بشری چون عدالت، آزادی و صلح پایدار را برقرار میکند و کسی جز او توان چنین کاری را ندارد و اگر بدون اقتدا به او، داعیهی رهبری و تحقق آرمانها را بکند، دروغگو و ستمگری بیش نیست که: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»
اثبات کنندهی این مدّعا شواهدی از نقض حقوق بشر است که در صفحات پیش نقل کردیم.
ـ خلأ کمال انسان در بیانیهی حقوق بشر
گرچه بیانیهی حقوق بشر به ظاهر منشوری حقوقی است و تنها به حقوق مشترک انسانها نظر دارد، امّا برخاسته از مبانی اعتقادی و اخلاقی است. از لحاظ اعتقادی و فکری مبتنی بر نفی اصالت یا انفعال مبدأ هستی، خداوند متعال (رک: فلسفه حقوق بشر، ص ) و در ادامه اعتقاد به اصالت انسان (= اومانیسم) است. (رک: وکیلی، ص129) و از لحاظ اخلاقی بر مبانی عدالت، آزادی و صلح دوستی استوار است. (رک: بیانیه حقوق بشر، مقدّمه)
با این مبانی یک رکن انسانیّت یعنی اعتقاد به مبدأ هستی در بیانیه فراموش شده. در نتیجه، پشتوانه و عامل اجرایی اصیل و مستحکمی را از دست داده است. لذا ضمانت اجرایی آن، تنها عواطف بشری وجدان اخلاقی و آزاد اندیشی، قانون و اجبار خواهد بود امّا نظر به تجربهی تاریخی جنایات علیه بشر، مدوّنان بیانیه، تنها ضامن اجرایی را حاکمیّت قانون دانستهاند، تا ضرورتی به اعمال زور نباشد. (رک: بیانیه حقوق بشر، مقدمه)
امّا رکن دوم انسانیت که فضایل اخلاقی است اشاره به همهی فضائل ندارد و علاوه بر آن فضائل مطرح با ابهامات بسیاری رو به روست و غالباً به برخی از فضائل اجتماعی چون برادری، صلح دوستی، آزادی، عدالت، تکریم و احترام، تفاهم، رعایت حریم دیگران نظر دارد و در خصوص اخلاق فردی تنها به کرامت (رک: همان، ماده1) و آزادی (رک: همان، ماده19) اشاره دارد.
تغایر مفهومی بسیاری از مفاهیم اخلاقی، در میان فلاسفهی غرب وجود دارد و تلقّی نادرست مدوّنان و مدافعان بیانیه از برخی مفاهیم چون آزادی، مسائل ضدّ اخلاقی و ضدّ انسانی وسیعی را در سطح جهان موجب شده است. برای مثال از ديدگاه نيچه (1900-1844م) فيلسوف آلماني عدالت به خودي خود فاقد معناست و تنها پس از تأسيس قانون، موجوديّت مييابد و پيش از آن هيچ تجاوز، بهرهكشي و... به خودي خود غير عادلانه نيست (صانعي، ص161) البته نیچه، نيهيليست و معتقد به نسبيت اخلاق است. (همان، ص186)
اما مفهوم عدالت از ديدگاه پديدارشناساني چون هارتمان فيلسوف آلماني (1950-1882) به معناي تساوي در حقوق و تكاليف است كه اساس زندگي اجتماعي را تشكيل ميدهد. (همان، ص305)
عدالت مورد نظر بیانیه چنان که از موادّ آن و نیز از مادّهی دو کنوانسیون رفع تبعیض از زنان (cedaw) به دست میآید به معنای تساوی در حقوق بدون در نظر گرفتن تفاوتهاست. این معنا، موجب تضییع سرمایههای مادّی و معنوی بسیاری در جهان شده است. برای مثال در باب حقوق زن، باعث تضعیف احساسات مادری و تبدیل این جایگاه والا به نقشی اجتماعی و هم سطح سایر وظایف و نقشهای اجتماعی چون اشتغال شده است.
بازتاب اجرای cedaw در کشورهای غربی و بعضاً اسلامی به تضعیف خانواده انجامیده و تعبیر جنگ علیه خانواده نظریهای است که از جانب متفکّران غرب، پدید آمده است. (رک: گاردنر)
در خصوص تباهی سرمایههای مادی زن نیز میتوان به الزام او به پرداخت نیمی از نفقه کودک (رک: بیانیه حقوق کودک) اشاره کرد این، در حالی است که او در برابر زحمات مادّی خود هیچ حقّی ندارد.
در مقابل، مرد خانواده تنها با پرداخت نیمی از هزینهی زندگی، نیم دیگر را در تفریح، خوش گذرانی و اسراف در تأمین نیازهای شخصی میکند.
تعریف عدالت به برابری و تساوی در واقع مترادف دانستن آن به بینظمی و آشفتگی است. در حالی که از نظر اسلام عدالت به معنای راستی، درستی و قرار دادن هر چیزی به جای خود است. (رک: نهج البلاغه، کلمات قصار)
واژگان آزادی و صلح در بیانیه نیز با چالش معنایی روبه روست. اثبات تلقّی نادرست آنها در بیانیه و ذکر شواهد خارج از موضوع مقاله است امّا ناگزیر از اشارهای به بارزترین شواهدیم. برای مثال حقّ آزادی بیان مذکور در بیانیه توجیهی برای رهبران سیاسی غرب چون آنگلا مرکر صدر اعظم آلمان در حمایت از اهانت روزنامه نگاران به نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) و جریحه دار کردن احساسات و عقاید 2 میلیارد مسلمان جهان شده است. (رک: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، شبکه7 (خبر)، 1388)
شیوهی حمایت از صلح و امنیّت در بیانیه نیز منجر به توسعهی تروریست دولتی و اشغال کشورهای ضعیف و بلکه رو به توسعه به بهانهی براندازی نظامهای حکومتی جائر شده است. برای نمونه میتوان از اشغال عراق نام برد که تنها مجوّز امریکا و انگلیس برای حمله به این کشور، نقض حقوق بشر و تهدید امنیّت از سوی نظام بعث بود. این، در حالی بود که خود سیاستمداران غربی به پرورش و حمایت دیکتاتوری چون صدّام ملعون در طی 30 سال پرداخته بودند (واحد تحقیقات اقتصاد سیاسی، ص56) و در سالهای آخر، خروش و قیام ملّت عراق را علیه آن رژیم در خیزشهایی چون انتفاضهی شعبانیه دریافته بودند. لذا با اقدامات بینالمللی و طرح مسألهی جنگ، فرصت قیام فراگیر را از ملّت عراق ربودند و اگر احزاب عراقی با دولتمردان غرب، همدست نمیشدند، بدون شک مردم با قیام مردمی، رژیم بعث را ساقط و نظامی اسلامی چون ایران، بنا مینهادند. آنگاه طعم استقلال، آزادی، امنیّت و صلح واقعی را میچشیدند.
نمونههای دیگر حمایت از تروریست از سوی مدافعان حقوق بشر نسلکشی فلسطینیان بیپناه به دست دولت یهودی اسرائیل در طی نیم قرن اخیر است، تحریک شورشیان و حمایت از آنان در جمهوری اسلامی ایران، حمایت از عاملان انفجارات در کشورهای اسلامی به ویژه کشورهای تحت اشغال، حمایت از نظریهی جنگ تمدّنها از سوی هانتیتگتون، افزایش جنگ افزارهای هستهای و انواع جنایات علیه بشریّت که نمونههایش را جفری رابرتسون در کتابش یاد کرده است.
البته مدافعان بیانیه از جمله جفری رابرتسون، تلقّی نادرست مدوّنان را از مفاهیم آزادی، عدالت و صلح را عامل جنایات نمیدانند. بلکه عامل را نقض موادّ بیانیه از سوی سیاستمداران و حاکمان و یا برخی از مکاتب فکری چون طرفداران جنگ، و قصور و کوتاهی کمسیون دفاع از حقوق بشر در صدور بیانیههای کیفری و تعارضات میان موادّ بیانیه با حقوق بین الملل میدانند. (رک: همان، ص121، 84، 132)
امّا واقعیت غیر از این است، مهمترین عامل همان تلقّی نادرست مدوّنان از مفاهیم نامبرده است. زیرا بسیاری از جنایات با سکوت یا حمایت یا پذیرش ناظران بر اجرای بیانیه روبه رو بوده است. البته روشن کردن این مدّعا نیاز به تحقیقات بیشتری دارد.
تناقضات اخلاقی بیانیه
نکته جالب توجّه، تناقضات اخلاقی موجود در خود بیانیه است. برای مثال در مادّهی 1 افراد بشر را ملزم میکند تا «با یکدیگر با روحیهای برادرانه رفتار کنند» و مخاطب آن عموم افراد بشر است. امّا این، تنها تکلیف فردی موجود در بیانیه، در اولویت پس از آزادی فردی است. زیرا در مادّهی 29 بند 1 «حس مسئولیت (وظایف) فرد را تنها در برابر جامعهای میداند که رشد آزادانه و همه جانبه او را ممکن میسازد». این مادّه چیزی جز القای رذایل اخلاقی و ضدّ انسانی پستی چون تنگ نظری در کمک، هدایت و ترقی سایر جوامع و افراد بشری، خودخواهی، و بیمسئولیّتی نسبت به جوامع نیست.
چنین مادّهای درست برخلاف سنّت الهی هدایت و ارسال پیامبران بلکه برخلاف سیرهی عقلاست. در طول تاریخ بشر پیامبران بسیاری ظهور کردند که برای هدایت جوامعی غیر از جامعهی خودشان ارسال شده بودند بلکه حتّی برای کمک و حلّ مشکلات سیاسی و اجتماعی آنان چون ارسال ذی القرنین به جامعهی مورد هجوم یأجوج و مأجوج، یونس به نینوا، ابراهیم به حجاز و فلسطین، لوط به سدوم و... و نبوّت سنگینترین وظایف بوده است. مبلغّان دین نیز از سر احساس وظیفه به بهای جان خود، رنج دوری از میهن و مشکلات غربت را تحمّل میکردهاند تا افراد و جوامع بیگانه را ارشاد و هدایت کنند.
و اینک پرسشی از مدافعان حقوق بشر داریم: آیا کسی که در کشور خود پزشکی ماهر شده، نسبت به جوامع محروم از پزشک هیچ وظیفهای ندارد، آیا باید شاهد بیماری و مرگ و میر در آن جامعه باشد؟ و مادّهی 29 بیانیه را به عنوان سند برائت ذمّهی خود و حجّتی در برابر مردم عالم- اگر خدا را نپذیرید- ارائه کند؟ آیا به اعتقاد شما، این پزشک تنها حقّ کمک دارد نه وظیفه؟! آیا وظیفه باید تنها بر عهدهی دولتها باشد؟ آن هم دولتهایی همخوان با مبانی اومانیستی بیانیه موظّف به کمک هستند؟! این دولتها چگونه میتوانند به استناد موادّ این بیانیه، به تربیت نیروهای مسئولیّتپذیر و با مرّوت بپردازند؟ اصولاً انسان دست پروردهی بیانیه جز با انگیزهی منافع مادّی کمکی خواهد کرد؟!
سخن در به چالش کشاندن مواد بیانیه بسیار است و ما به این مقدار بسنده میکنیم و خوانندهی آزاداندیش را به قضاوت منصفانه فرا میخوانیم.
نتیجه
هدفمان اثبات انسانیت حداقلی در کنوانسیون بینالمللی حقوق بشر بود که بررسیها و پژوهش ما را به نتیجه عکس رساند پس انسانیت در بیانیه نقص بسیاری دارد.
پیشنهاد
از همهی پژوهشگران با مروت میخواهیم که با تعمق بیشتر در مبانی، مواد و دستاوردهای عملی بیانیه بینالمللی حقوق بشر، قضاوت عادلانهای در مقایسه با دیدگاه اسلام نسبت به حقوق و وظایف انسانها بلکه در مقایسه با وجدان و عقل سلیم بشری بکنند.
فهرست منابع:
*قرآن کریم.
* سید رضی، نهج البلاغه.
1ـ بیانیه حقوق بشر، (Hyuman vights convention)www.un.com
2ـ شیخ الاسلام، حسن، هدایه العلم و دررالکلم، قم، نشر انصاریان، 1373.
3ـ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیهالسلام)، قم، نشر شریف رضی، 1372.
4ـ صانعی دره بیدی، فلسفه اخلاق و مبانی رفتار، تهران، سروش، چاپ دوم، 1378.
5ـ زنجانی، عمید، مصاحبه پیرامون حقوق بشر، فصل نامه حوزه، ش129/128، 1384.
6ـ جفری رابرتسون، جنایات علیه بشریت، مترجم دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1383.
7ـ طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، بینا، بیتا.
8ـ مطهری، مرتضی، انسان و ایمان، قم، انتشارات اسلامی، بی تا.
9ـ حر عاملی، الانوار السنیه فی الاحادیث القدسیه، سی دی جامع الاحادیث مؤسسه نور.
10ـ پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، سی دی گنجینه روایات، مؤسسه نور.
11ـ وکیلی، هادی، نقد مبانی اومانیستی حقوق بشر غربی، کتاب نقد، ش36، 1384.
12ـ واحد تحقیقات اقتصاد سیاسی [هند]، ناگفتههای جنگ علیه عراق، ترجمه: محمد رضا امین، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چ2، 1386.
13ـ ویلیام گاردنر، جنگ علیه خانواده، ترجمه معصومه محمدی، تهران، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1386.
14ـ جعفری، محمد تقی، حقوق جهانی بشر، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، 1385.
15ـ مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، تهران، نشر اطلاعات، 1367.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 17