نمایشگاه تصویری زندگی استاد طاهایی به بهانهی گرامیداشت آن یار سفر کرده / تنظیم: حلیمه ریحانی
نزديك اذان ظهر بود. تصميم گرفتم به نزديك ترين مسجدي كه رسيدم نماز بخوانم. به مسجد حضرت علي(ع)رسيدم. پس از نماز، هنگام خروج، چشمم به پوستري افتاد كه روي ديوار جا خوش كرده بود: « نمايشگاه حيات طيبه به بهانه ي گراميداشت مقام "استاد طاهايي" براي بازديد با شماره ... تماس بگيريد و هماهنگ كنيد».
اطلاعات كمي در مورد خانم طاهايي داشتم ولي مشتاق شدم از نمايشگاه بازديد كنم. شماره را وارد گوشيام كردم. چند روز بعد زنگ زدم و وقت گرفتم. روز موعود به مكتب نرجس رفتم. خانمي به عنوان راوي همراه من شد. سمت راست نماز خانه، كنار آسانسور، دري وجود داشت. در را كه باز كرديم پلههايي ما را به سمت سالن زيرزميني مي برد. در پاگرد اول مقابل پلهها، پيام تسليت مقام معظم رهبري به مناسبت ارتحال استاد طاهايي به چشم مي خورد.
درگذشت بانوی فاضله و خدمتگزار، سیده حاجیه خانم طاهائی (رحمهالله علیها) را به خاندان گرامی و شاگردان ایشان تسلیت میگویم. این بانوی بزرگوار در مدت نزدیک به نیم قرن، خدمات ارزشمندی در تعلیم و تربیت بانوان و گسترش معارف اسلامی تقدیم داشته و با تأسیس مرکز علمی و فرهنگی «مکتب نرجس» کانون با ارزشی ایجاد نمود که امید است از این پس نیز به خدمات خود ادامه دهد. علو درجات و حشر با اجداد طاهرین را برای آن بانوی خدمتگزار مسألت مینمایم.
سیدعلی خامنهای 14/ بهمن/1388
چند پله ي ديگر وارد دالان باريكي شديم. صداها و جملات مختلف و به ظاهر نامفهومي شنيده مي شد. كنجكاو شدم. نمي دانستم چه خواهم ديد و شنيد و مفهوم اين جملات چيست؟ همراه با راوي از اين دالان عبور كرديم. وارد غرفه ي اول شديم كه گوشهاي از بازار تهران را به تصوير مي كشيد. همهمه ي بازار همراهمان ميشود. مقابل دكان سيد عبدالله خاموشي پدر استاد طاهايي قرار گرفتيم. راوي در اين جا از اهتمام پدر استاد در كسب روزي حلال براي خانواده اش مي گفت. در كنار مغازه ي پدر استاد، روي ديوار، نوشتهاي نصب شده است: «ايشان وقتي فروش خوبي داشتند مشتريها را به مغازه ي ديگري ميفرستادند و ميگفتند: من امروز كاسبيام را كردهام، آنها فروش نداشتهاند. پدر استاد با صداقت، امانت و ايمان فوق العادهاش، اعتماد همهي بازار را برانگيخته بودند». با ديدن اين مطالب، آيهاي از قرآن به ذهنم ميآيد: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً» (اعراف/ 58)
«وان يكاد» ميخوانيم و وارد خانهي پدري استاد مي شويم. صداي سخنراني استاد طاهايي را در زمينه ي اهميت توجه والدين به تربيت كودك شنيديم. در گوشه ي سمت راست، گهوارهاي كوچك در وسط اتاقكي يادآور كودكيهاي استاد است. پشت گهواره روي ديوار، اشعاري با خطي زيبا و درشت ديده ميشود، اَشبِه اَبَاكَ يَا حَسَن.
راوي ميگويد: «اينها، لالاييهاي حضرت زهرا(س)براي امام حسن(ع)و امام حسين(ع)است كه مادر استاد در گوش كودكانش زمزمه كرده است». مشتاق ميشوم كه بعداً در مورد معاني اين اشعار، مطالعه كنم. حتماً مفاهيم بلند و زيبايي در اين شعرها هست و اثرات خوبي در روح و روان نوزاد دارد.
در بالاي ورودي اين اتاقك، نيز اشعاري نوشته شده: لالايي جبرئيل براي امام حسن(ع)و امام حسين(ع). با خود زمزمه ميكنم:
اِنَّ في الجنه نَهرٌ مِن لَبَن لِعليٍ و لِزَهرا و حُسَين و حَسَن
راوي مي گويد: «استاد طاهايي نقل مي كردند كه هر روز صبح با نداي دعاي صباح مادر از خواب بلند مي شدند. و بارها زيارت جامعه و عاشورا را از مادر شنيده اند و اين دعاها و زيارتها، بذرهاي محبت به اهل بيت(ع)را در وجود پاك تك تك كودكانش افشاند. همزمان با صداي راوي زمزمه ي دعاي صباح نيز پخش مي شود.
صداي استاد در غرفه طنين مي اندازد...
يكي ديگر از جلوههاي پروش مذهبي كودكان، حضور بچهها در مجالس عزاداري اهل بيت:است.
در سمت راست همين غرفه، كودكي 8-7 ساله با لباسهاي مشكي ديده ميشود كه يك سيني چاي در دست دارد. در خاطرات استاد شنيدم كه صبحهاي دههي اول محرم، وقتي پدرم از روي سرمان عبور ميكردند تا وسايل مجلس عزا را مهيا كنند با قطرات اشك ايشان كه روي صورتمان ميچكيد، بيدار ميشديم. برگزاري اين روضهها در خانوادهي استاد قدمت تقريباً صد ساله دارد.
در غرفه ي ديگر، روي فرشي، دو دختر خانم در حال تميز كردن حبوبات به چشم مي خورد. راوي مي گويد: «مادر استاد ضمن شخصيت دادن به بچهها و تحريك حس مسئوليت پذيري آنها، در حين كار آنان را با عقايد ديني آشنا مي كردند. به آن ها مي گفتند: عزيزان من ضمن كار بگوييد: لا اله الا الله به عدد موج درياها لا اله الا الله به عدد به هم خوردن چشمها، لا اله الا الله به تعداد خارها لا اله الا الله ...».
روي ميگردانم. پشت سر نمايي از يك آشپزخانه با وسايل قديمي ديده مي شود از گاز فردار، مايكروفر و فريزر، خبري نيست. بانويي كنار چراغ نشسته است، با يك دست آشپزي ميكند، در دست ديگرش قرآني است. راوي ميگويد: «مادر استاد طاهايي يك قرآن مخصوص آشپزخانه داشته اند. ايشان با داشتن 12 كودك قد و نيم قد غالباً هر سه روز، يك قرآن ختم ميكردند». ميگويم: «واقعاً ايشان هنر استفادهي بهينه از فرصتها را داشته اند. دست پخت ايشان با طعم معنويت حتماً خوردني بوده است».
با راوي راهي غرفه ي "پر پرواز" ميشويم. در سمت چپ، دو كبوتر سپيد به آيندهاي روشن و رنگين خيره شدهاند. صداي جاري شدن صيغهي عقد پخش مي شود. با بله گفتن عروس خانم زندگي مشترك آغاز مي شود و اين زن و شوهرِ جوان، ميشوند پر پرواز هم.
در قسمتي از غرفه، كتابخانهاي كوچك و در كنار آن چرخ خياطي و يك اطوي ذغالي قديمي به چشم مي خورد. راوي ميگويد: «استاد در كنار مطالعه، يك كدبانو بودند. در خياطي، گلدوزي، آشپزي و شيرينيپزي هم مهارت داشتند. در تهيه ي جهيزيهي خواهرشان نيز خيلي كمك كردند».
كمي آن سوتر ماكت استاد طاهايي و همسرشان را ميبينم كه در حال نماز خواندن هستند. راوي ميگويد:«استاد و همسرشان به عبادت و شب زندهداري خيلي اهميت ميدادند».
آن سوتر كنار حياط تختي گذاشتهاند، خانم طاهايي و همسرش سيد جلال الدين طاهايي از محضر پدر همسرش كسب فيض نموده و درس اخلاق و دروس مقدماتي حوزه را فرا ميگيرند. راوي ميگويد: «استاد در سن 12 سالگي ازدواج كردند و حدود 10سال با خانوادهي همسر خود هم خانه بوده اند». حوضچه و گل دان شمعداني در كنار كرسي درس ديده ميشود. راوي ادامه ميدهد: «خانم خيلي به طبيعت اهميت ميدادند وقتي ما به منزل ايشان ميرفتيم گلها و گياهان و شمعدانيهاي منزل خانم طراوت خاصي داشت».
برايم جالب است كه بانويي شوهرداري، تحصيل و عبادت را چه زيبا با هم جمع كرده است و زن و شوهر همديگر را در پرواز به سمت سعادت و بندگي خدا ياري مي كنند. همراه راوي وارد مرحلهي جديدي از زندگي استاد طاهايي ميشويم. مرحلهاي كه مقدمهاي شد براي جهشهاي بزرگ. استاد و همسرش آهنگ هجرت كردند، از تهران به سمت ضريح دلهاي ارادتمند به اهل بيت(ع)به مشهدالرضا. راوي ميگويد: «اين يك هجرت معمولي نبود، هم خودشان ساخته شدند و هم روي ديگران تأثير گذاشتند».
از راهرويي عبور ميكنيم. دشتي پيش رويمان قرار مي گيرد: 5 كيلومتر به مشهد؛ و اتوبوسي كه جاده را پشت سر ميگذارد. در پيچ بعدي زائراني به تصوير كشيده شدهاند و در اطراف آنها، بيانات استاد طاهايي در مورد زيارت امام رضا(ع)ترسيم شده است:
«هنگام زيارت عقايدتان را به امام رضا(ع)عرضه كنيد. زيارت خود را به اهل بيت(ع)اهدا كنيد».
صداي نقاره خانهي حرم پخش مي شود، خود را رو به روي ايوان طلا پايين پاي حضرت ميبينم، نمايي از گنبد طلا، كبوتران حرم و دستهايي كه مشتاقانه ولايت را تمنا مي كنند ديده ميشود. ماكتي از استاد و همسرشان به چشم ميخورد. راوي ميگويد: استاد و همسرشان در ابتداي ورود به مشهد، به محضر امام(ع)مشرف شدند تا اذن دخول خوانده، اجازه ي فعاليت ورود به مباحث ديني را بگيرند و بعد، از سحرهاي ماه مبارك ميگويد كه همه شب شاهد نجواي عارفانهي استاد است با امامش همراه خيلي از كبوتران مهاجر كه پشت سر استاد به پابوس امام مشرف مي شدند.
آن سو اتاقي پيش رويمان است. ميگويند: اين جا اولين مَدرَس استاد است. گويا تجلي اجازه ي امام رضا(ع)به اين بانو، براي فعاليتهاي مذهبي به تصوير كشيده شده است. اتاقي است كه در آن بانواني در پاي درس استاد طاهايي نشستهاند. در گوشهاي از كلاس راوي از شاگرد ديرينه و با وفاي استاد طاهايي ياد ميكند و عكسي كه به ياد او در كنار ماكت شاگردان به چشم ميخورد. نگاه او سرشار از خلوص و اعتماد به نفس است. بازوي توانمندي كه ساليان سال در كنار استاد طاهايي و ياور بود.
قاب عكسهاي آويخته بر ديوار اتاق، چهرهي استادان خانم طاهايي را مينماياند.
1. آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني، دايي ايشان؛ استاد اخلاق 2. مقام معظم رهبري استاد تفسير و انديشهي سياسي 3. آيت الله نهاوندي، استاد تفسير و كلام 4. آيت الله غلامحسين تبريزي (پدر حجت الاسلام دكتر عبدخدايي) استاد اعتقادات 5. حجت الاسلام شهيد عبدالكريمهاشمي نژاد، استاد پاسخ به شبهات 6. حجت الاسلام سيد ميرزا طاهايي، استاد دروس مقدماتي و اخلاق 7. حجت الاسلام سيد جلال الدين طاهايي، استاد عربي و كلام
در گوشهاي از اين غرفه، يك عدد دستگاه ضبط قديمي ديده ميشود. راوي ميگويد: «استاد دروس خود را ضبط ميكردند تا براي بعضي از مشتاقان تحصيل در شهرهاي ديگر مثل زاهدان بفرستند». وارد مرحلهاي ديگر ميشويم. " زندگي اجتماعي استاد" بر روي تابلويي در ورودي اين غرفه بيان تكان دهندهي امام زمان(ع)به چشم ميخورد. «ما در مراعات حال شما كوتاهي نميكنيم و شما را از ياد نميبريم». راوي مي گويد: «اين تكيه كلام استاد بود كه در بسياري از درس هايشان براي ما مي گفتند.
راوي ميگويد: «يكي از جلسات مستمر استاد، جلسات تفسير عصر سه شنبه بوده كه مباحث مختلفي مثل ايمان و صبر، انسان و تقوا، ذكر خداوند، انسان كامل و... در آن مطرح مي شد. از سال 81 مبحث آيات الولايه شروع و بيش از 200 جلسهي آن در زمان حيات استاد ارائه شد و پس از ارتحال ايشان، درس توسط شاگردان وي ادامه يافت.
از ديگر فعاليتهاي اجتماعي اين بانوي منتظر، نگاه فرامليتي اوست. راوي مي گويد اين جا غرفه ي پرستوهاي مهاجر است.
استاد كه خود طعم سختي هجرت را چشيده بود، آغوش خويش را به روي پرستوهاي مهاجر ديگر كشورها باز نمود تا به عطش علمي و مذهبي آنها پاسخ گويد. انقلاب اسلامي را صادر كند تا يك بيداري عمومي در سطح جهان ايجاد شود و همه براي انتظار حقيقي ولي عصر (ع)آماده گردند.
نام كشورهاي تايلند، مالزي، چين، پاكستان، افغانستان، عراق، سوريه، كشمير، لبنان، كنگو، آذربايجان، تركيه، كامبوج، برمه، آلباني، زيمباوه، اكراين، بوسني، تانزانيا و انگلستان كه بر ديوار نوشته شده، نظرم را جلب ميكند. راوي ميگويد: «تعدادي از اين پرستوهاي مهاجر بعد از برگشت به وطنشان فعاليتهاي تبليغي خوبي داشته و بعضي، مدارس علميه در كشورشان تأسيس كردهاند. در قسمتي ديگر سفارش استاد به جوانان به چشم ميخورد كه فرمودند: «شما بايد در مقابل دشمن اسلحهاي قوي داشته باشيد. سلاح شما علم و پيشرفت و اخلاق است».
راوي مي گويد: «استاد با تپشهاي زمان پيش مي رفتند و آشنا به مسائل سياسي روز بودند. به مسألهي مدعيان دروغين توجه داشتند به مسائل و شبهات روز مطرح شده در بين جوانان پاسخ مي دادند. نمايشنامههايي در اين موضوع در مدرسه ي علميه ي نرجس اجرا شد تا مردم و جوانها با افكار بعضي فرقهها و نقد آنها آشنا گردند. استاد مي گفتند: «اگر پیرو ولایت باشید از این هجمهها سالم عبور میکنید. در تصویری از تمثال مقام معظم رهبری، فرمایش استاد طاهایی را میبینم که نوشته شده است: ولی فقیه، ولیّ امر مسلمین است. دعوتی که میکند، مثل دعوتی است که رسول خدا در امر جامعه کرده است».
وارد اتاقی میشویم. سقف و دیوارها سیاه پوش است. مردی با قیافهی خشن در انتهای اتاق دیده میشود. مردی دیگر با چهره ای خون آلود در مقابلش نشسته است. راوی میگوید: «این اتاق بازجویی ساواک است. مردی که نشسته همسر استاد، حاج آقای طاهایی هستند که به علت فعالیتهای سیاسی، تکثیر و توزیع اعلامیههای امام، دستگیر شده اند». روزنامههایی در کف اتاق پهن است که تیترهای آن حاکی از وقایع سال 57 است. در نزدیکی در اتاق روبه روی مأمور ساواک، میلههایی دیده میشود که بانویی در این طرف آن قرار دارد. راوی میگوید: «استاد طاهایی علیرغم فشار ساواک و دستگیری همسرشان، باز هم به فعالیتهای سیاسی ـ دینی خود ادامه دادند». قسمتی از صحبتهای استاد پخش میشود که میگویند: «من در زمان طاغوت تفسیر سورهی اعراف و قصهی حضرت موسی(ع)و فرعون را میگفتند. ساواک گفت: به اینها چه کار داری؟ دعا بخوان. گفتم: دعا خوان نیستم من تفسیر میگویم. گفتند: به این شکل تفسیر نگو». استاد به حرف شهید مدرس ایمان داشت که سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما. راوی میگوید: «استاد بیانات مقام معظم رهبری در مسجد کرامت گرفته، آن را پیاده و بین بانوان توزیع میکردند».
از اتاق که خارج میشویم در مقابل خود ماکتی از گنبد خضرای پیامبر اکرم9را میبینیم که بانویی در کنار آن ایستاده است. راوی از قول استاد میگوید: «بهترین لحظات عمرم وقتی بود که پشت به گنبد پیامبر و رو به بقیع میایستادم و بلندگوی امام صادق(ع) میشدم و تبلیغ میکردم. استاد این گونه امر اهل بیت(ع)را احیا میکردند که بنا بر فرمایش امام صادق(ع) بازگو کردن احادیث آنها، سبب زنده کردن دین و امر ائمه(ع)می شود».
پس از مسجدالنبّی به مسجد شجره میرسیم که محل مُحرم شدن حجّاج است. راوی میگوید از مدرسه ي علمیه ي نرجس(س)52 نفر به عنوان معینه به حج اعزام شدند. استاد با سیرهی عملی خویش بهترین مشوّق برای معینه های حج بودند. روحم را پس از زیارت مدینه در مسجد شجره مُحرم کردم و لبیک گویان به کنار کعبه آمدم. صدای استاد طاهایی پخش میشود: «وقتي از حج برمي گرديم بايد از همه ي رذايل اخلاقي و زشتي ها پاك شده باشيم. امام رضا (ع)حج را يك پالايشگاه روح مي داند.در كنار خانه ي خدا و نزد مستجار با امام زمان(ع)عهد ببنديم و به حضرت پناهنده شويم و از حضرت تقاضا كنيم كه ما مي خواهيم انسان شده برگرديم».
راوی به نقل از استاد میگوید: «غالباً در طواف خانه ی خدا زیارت جامعه ی کبیره را میخواندند». به یادم می آید که گفته اند روح حج ولایت است.
بعد وارد غرفه ی مکتب نرجس(س)میشویم. راوی میگوید: «استاد همیشه به طلاب میفرمودند اینجا مکان مقدسی است هنگام ورود اذن دخول بخوانید و از امام زمان(ع)اجازه بگیرید». ما هم پس از اذن دخول، همراه راوی وارد این غرفه میشویم راوی ادامه میدهد: «در سال 1345 اینجا به سفارش آیتالله میلانی، تأسیس شد یک زمین وقفی به خانم واگذار شد و به همت همسرشان اینجا را احداث کردند».
وارد میشویم. بخش های مختلف مکتب معرفی شده است:
در سمت راست، بالای دیوار، شعبات مکتب نرجس بر روی نقشه ي کشور، با لامپ های کوچک رنگی مشخص شده اند. کمی پایینتر از این نقشه، بر روی نقشه ی شهر مشهد پایگاه های قرآن و عترت مکتب نرجس(س)مشخص شده اند.
نوارها و فایلهای سخنرانی، فیشهای مطالعاتی و دستنویس های استاد طاهایی نيز همان گونه که زینت بخش مدرسه علمیه ي نرجس(س)بوده زیب و زینت این غرفه نيز هست. راوی در مورد فعالیت های تبلیغی، فرهنگی، آموزشی و پژوهشی مدرسه ي علمیه ي نرجس(س)توضیحاتی میدهد، که با بنرهایی در این غرفه نمایش داده شده است. مثل اعزام مبلغ و مربی به سازمانها، دانشگاه ها، مساجد، کانون ها و مراکز علمی، برپایی مراسم های جشن و عزاداری در مناسبتهای مختلف، برگزاری کلاس های فوق برنامه، ایجاد کانون قرآن، ارائهی مشاوره در زمینه های مختلف، برگزاری همایش ها و فراخوان مقالات، راهاندازی وبسایت مدرسه، سازماندهی پایاننامه های سطح 2و3، انتشار فصلنامه ی بين المللي شمیم نرجس، برگزاری دوره های عمومی سطح 1تا 4 برای طلاب و برگزاری دورهی سطح 2 برای طلاب غیر ایرانی.
در سمت چپ، هم بنری نصب شده که در قسمتی از آن نوشته شده مشکوه نسل نور، راوی توضیح میدهد که از دیگر اقدامات استاد طاهایی تأمین مدارس مشکوه در مشهد است که از پیشدبستانی تا پیشدانشگاهی، به تربيت نسل نو اهتمام دارد. این مدارس موفقیت های بسیاری در زمینه های علمی، فرهنگی و مذهبی کسب کردهاند.
در انتهای این غرفه، ماکتی از چند کتاب استاد دیده میشود. سیری در خطبه ي فدک، معیار شناخت شیعه، سیری در زیارت عاشورا، درس هايي از محضر امام حسن عسگری(ع)، ویژگیهای معلم شایسته، ویژگیهای عبادالرّحمن.
راوی اضافه میکند کتاب های دیگری از استاد نیز در حال تدوین و چاپ است که این امر را بعضی از شاگردان ایشان عهده دار شدهاند.
در انتهای این غرفه، تعدادی از بازدیدهای مسئولین و نظرات ایشان از مکتب به چشم می خورد.
اینها گوشههایی از حیات طیبهی استاد طاهایی است. با خود میگویم حتماً استاد خیلی خالصانه از امام رضا(ع)اذن دخول خواستند و حضرت مهدی(ع)رعایت حال ایشان را کردند كه این چنین ثمراتی داشته است.
بعد از این قسمت، وارد غرفه ي حیات طیبه میشویم که قسمتی از زندگی استاد را ترسیم کرده است. فضایی پر از سبزه و درخت و گل و کبوتر که صدای آب و آواز پرندگان از هر سو به گوش میرسد. جوی آبی هم در آن روان است. بر ديوارهاي اين غرفه با عباراتی کوتاه صفات متقین از نهجالبلاغه را یادآور شدهاند. صفاتي كه خود استاد طاهايي نيز به بهترين شكل آن ها را در خود متجلي نموده بودند.
بیانات آخرین سخنرانی استاد كه پخش مي شود میآموزد که چگونه قفس تعلقات دنیایی را درهم شکسته و روح تکامل یافته ی خویش را به ملکوت پرواز دهیم.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
راوی میگوید:«اين غرفه بيان گر احوال متقین و مؤمنین حقیقی است كه مشتاق لقای الهی هستند، مشتاق درهم شکستن همه ي دلبستگی های دست و پاگیر دنیا و قفسی که میله های آن درهم شکسته بیانگر این حالت استاد است.
در بالای دیوار آیه24 سوره ابراهیم را میبینیم: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»
راوی ادامه میدهد: «آنچه ما در حد توان خود ترسیم کردهایم، بهشت مادی است. استاد همیشه در صحبت های خود میفرمودند که من بهشت بی اهل بیت را نمیخواهم. بهشت من همجواری با ائمه(ع)است». دلم نمی آید از این بهشت جدا شوم اما فرصت بازدید رو به اتمام است. از این غرفه هم خارج می شویم.
سپس از سمت چپ وارد راهرویی می شویم، چند پرده ی سپید را کنار می زنیم در سمت چپ راهرو تکه هایی از آینه نصب شده و سخنانی از استاد طاهایی در مورد تزکیه و محاسبه ی نفس پخش می شود.
حال عجیبی دارم، پرده ها که کنار میرود، در مقابل، آینه ای را میبینم که تصویر استاد طاهایی بر آن حک شده است. راوی با سکوتش به من اجازهی تفکر داد. بعد از چند لحظه میپرسم این پرده های سپید و آینه ها چه معنی دارد؟ می گوید: «این پرده ها اشاره به حجاب های نورانی دارد. آینه ها هم قطعاتی از شخصیت استاد هستند که پس از برداشتن این حجاب ها، آینه ها کنار هم قرار گرفته اند و تصویری کامل از انسانی کامل را به نمایش میگذارند. به آینه نگاه کن، خودت را می بینی. یعنی ما هم می توانیم با ایمان و تقوا و محاسبه ی نفس چنین شخصیتی پیدا کنیم.
از این که خودم را در آینه می بینم هم خجالت می کشم و هم امیدوار می شوم.
در کنار این آینه، دفتر یادبود نمایشگاه حیات طیبه قرار دارد. دفتر را ورق می زنم.