دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
جمعه, 10 فروردین,1403

نزدیک‏تر از همیشه
*محدثه سپهبدی شب 23 ماه رمضان بود. تازه از پارتی برگشته بودم؛ خیلی خوش گذشته بود. راستش پارتی این دفعه با دفعه‏های قبل فرق داشت. با این که بعضی‏ها را نمی‏شناختم امّا رفاقتی نزدیک بین خودم و آن‌ها حس می‏کردم. هنوز تو فکر پارتی بودم که یک آن یاد پیرزنه افتادم. پول برگشت به خانه‌اش را نداشت. دلم برايش سوخت، تقریباً ده، بیست تومانی بهش دادم. پیری، خیلی خوشحال شد. می‏خواست حرفی بزند امّا من منتظر نشدم و رفتم طرف بچّه‏ها. از دست و د‌ل‌بازی خودم خنده‌ام...    ادامه »
تا لیله القدر
*محدثه هاشمیان‌فر روزی که خداوند انسان را از خاک بی مقدار آفرید از روح الهی خود در آن دمید، این روح با عظمت خداوند بود که به انسان خاکی قدر و منزلت داد؛ امّا شیطان این مقام را نشناخت و به آدم سجده نکرد، به همین دلیل از درگاه خداوند رانده شد و به پست‏ترین جایگاه‏ها سقوط کرد. این تنها شیطان نبود که به جایگاه آدم بی‏اعتنایی کرد بلکه بیشتر انسان‏های این کره‏ی خاکی با پیروی از شیطان و تجاوز از حدود الهی ارزش خود را پایین آورده و گاه به حدّی کمتر از چهار پایان می‏رسند. ش...    ادامه »
تیـــک تاک، تیک تــــاک، فرصت‌ها در گذرند!
حضرت علی(علیه ‏السّلام) درباره‏ ی آفات بیکاری می‏ فرماید: ذهن و قلب انسان اگر رها و بدون برنامه باشد، به وسوسه ‏های بد و شیطانی گرفتار می‏ شود و اگر فعّالیت ‏های جسمی و بدنی در انسان دچار رکود و تنبلی شود، راه برای ارتکاب گناهان باز خواهد شد.    ادامه »
عروسي كدامتان است؟
ازدواج مانع درس خواندن در حوزه یا دانشگاه نمیشود. درس بخوانند و ضمن ازدواج شرط تحصیل را داشته باشند. افرادی هستند که شش کلاس سواد داشتند بعد از ازدواج درس خواندند لیسانس و فوق لیسانس گرفتند و دارند دکترا میگیرند. پس ازدواج مانع تحصیل نیست.    ادامه »
چت مادرانه
فاطمه زند‌اقطاعی @...com مامان: سلام دختر نازم صبح بخیر. حالت چطوره؟ ببخش دیشب نتوانستم جوابت‌ را بدهم خیلی دیر وقت بود حدس زدم آن لحظه خواب باشی با خودم گفتم: بعد از نماز صبح سراغت بیايم. نمی‌دانم الآن خوابی یا بیدار؟ از پیام دیروزت فهمیدم کمی ناراحتي! @...com ریحانه: سلام مامان، چیز مهمّی نیست. نمی‌دانم! شاید مهم باشد. @...com مامان: الهی! جانم به قربانت، چه شده؟ مشکلی پیش آمده؟ @...com ریحانه: راستش ‌کمي دلم گرفته؟  @...com مامان: براي چه؟ عزیز دلم، من را ن...    ادامه »
كنكور دوست‌يابي

دوستي مفهومي است به پهناي عرصه‌ي تاريخ بشر، از نخستين انسان تا آخرين، همواره از داشتن دوست ناگزير بوده‌اند. آيا تا به حال انديشيده‌ايد كه دوستي چيست؟ از كجا نشأت مي‌گيرد و چه نقشي در زندگي دارد؟

   ادامه »
دریغ از فراموشی لاله ها
محدثه سپهبدي نوجوانی شهید مهدی زین‌الدّین یک روز گرم تابستان، با مهدی و چند تا از بچّه‌های محل، سه تا تیم شده بودیم و فوتبال بازی می‌کردیم. تیم مهدی یک گل عقب بود. عرق از سر و روی بچّه‌ها می‌ریخت. بچه‌ها به مهدی پاس دادند، او هم فرصت خوبی برای خودش فراهم کرد؛ تو همین لحظه‏ی حساس، به یکباره مادر مهدی آمد روی بالکن خانه شان که داخل کوچه بود و گفت: مهدی، آقا مهدی، برای ناهار نون نداریم، برو از سر کوچه نون بگیر مادر. مهدی که توپ را نگه داشته بود، دیگر ادامه نداد. ...    ادامه »
برام عادّی بود...
زهرا.خ برام عادی بود... همه‌ی اینا رو می‌دونستم... اما اون روز... پنج شیش سالی از من کوچکتره... تازه از بیرون اومده بود، هنوز دماغش قرمز بود؛ حالش یه جوری بود... تو نگاش... نمی‌دونم غم بود، نگرانی بود... دست و پاشو گم کرده بود... گفتم: چیه؟ چی شده؟! گریه کردی؟...! گفت: یه چیزی فهمیدم، امروز فهمیدم... مگه نمی‌گن امام زمان پشت پرده‌ی غیبته و قراره یه روووووووووووووووزی بیاد؟! امروز یه چیز دیگه می‌گفتن... می‌گفتن... می‌گفتن امام زمان داره بین ما زندگی...    ادامه »
لباس تكبر بپوش!
علم را فراگیر و وسیله‌ای برای کسب رضای خدا قرار ده؛ نه این که بخواهی با آن بر دیگران فخر بفروشی یا آن را مایه‌ی لذّت جویی خود قرار دهی.    ادامه »
بهترین وقت
گردآورنده: سپهبدی من حساب خودم را با خودم تسویه کرده بودم، برای بازبینی در خود و شناخت در اعمال خود اندیشیدم. هر چه می‌دانستم روی کاغذ آوردم تا تجزیه و تحلیل نقاط قوت و ضعف را به دست آورم و بدانم در محیط خارج چه خطراتی برای من وجود دارد و بتوانم با شناخت، آن‌ها را کنترل کنم. حمید برای مبارزه گام‌های اساسی بر می‌داشت «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصاد» را آویزه‌ی دیوار اتاق کرد. خصلت‌های خوب و بد خود را مشخص نمود. حمید مبارزه را از خود آغاز کرد. اعتقاد داشت...    ادامه »
صفحه 6 از 9ابتدا   قبلی   1  2  3  4  5  [6]  7  8  9  بعدی   انتها   
Escort